•┄━┄•┄━┄•༺⟅💖⟆༻•┄━┄•┄━┄•
#ممَّدپسـرےدَࢪقلبمـ💍♥️
#𝐏𝐚𝐫𝐭_214
زیر دوش ایستادم و خنده کنان گفتم
- چه الکی پشمامونم زدیما.. کسی برامون لنگاشو وا نکرده
شامپو رو برداشتم و کف دستم ریختم و شروع کردم به شست و شو
با نوک انگشت ابو بستم و از کنار حوله فائزه؛ حوله خودمو برداشتم
- هی خدا میشه یروز یه حموم دو نفره رو تجربه کنم؟ ای شامپوهااا پاسخ دهید
البته اگه زبونم داشتید میگفتید خیر
بند حولمو نبستم و مثل اسگلا گفتم
- ممد2 میای به جای خالی فائزه حمله کنیم؟
دمت گرم پسر!
چیزمو بین دستم گرفتم و گفتم
- حملههههععع!
یورتمه زنان به سمت تخت رفتم که سرجام خشکم زد
چیزمو ول کردم و حولمو جلو کشبدم
چشای آبیش بیش از حد اومده بودن بیرون
- معلومه خیلی بهت خوش میگذره
بیخودی لبامو باز و بسته کردم
- چرا اینقدر...میگم مگه قرار نبود یشب دیگم بمونی؟
از جا بلند شد و با خشم تو صورتم غرید
- اتفاقا اومدم چمدون ببندم تا شما به بازیت برسی!
به سمت کمد رفت که خندمو خوردم و برگشتم سمتش
- اون بالشو میبینی رو تخت؟
- نه کورم!
- چون عطر موهات روش بود؛ بغلش کردم و خوابیدم
دستش رو میله لباس قفل شد
- خوش اومدی!
#کپےممنوع🚫
╭┈─────── 〘💍✨〙
1402/12/13 08:45