•┄━┄•┄━┄•༺⟅💖⟆༻•┄━┄•┄━┄•
#ممَّدپسـرےدَࢪقلبمـ💍♥️
#𝐏𝐚𝐫𝐭_334
حیرت زده گفتم: خانم من داشتم میاوردمش که از جاییش خون نمیومد سالم بود!
با تاسف نگاهی بهم کرد و گفت: تاحالا زن از نزدیک دیدی؟
- نه والا ینی اره مگه چیشده؟
- میدونی عا....دت ماه...یانه چیه؟
- اره اره میدونم
- اینم مثل همونه ولی با شدت بیشتر..باید خیلی مراقبش بود.. برادرشی؟
- شوهرشم..
- اخه دخت...رانگیش...
دید دلخور نگاهش میکنم حرفو عوض کرد و گفت: داروهاشو مینویسم تهیه کنید
با نوک پام ضربه ارومی به صندلی کنارم زدم و وارد اتاق دکتر شدم
نشستم و نگاه به نوشتنش کردم
همونطور که لیست میگرفت برام گفت:
- نترس یساعت اینجا بهش دارو تزریق میکنیم..گفته بهم پدرش فوت شده تا زمانی که اروم بگیره خونریزیشم کمتر میشه
سرمو تکون دادم که ادامه داد
- نامزدین؟
#کپےممنوع🚫
╭┈─────── 〘💍✨〙
╰➤
1402/12/16 23:25