•┄━┄•┄━┄•༺⟅💖⟆༻•┄━┄•┄━┄•
#ممَّدپسـرےدَࢪقلبمـ💍♥️
#𝐏𝐚𝐫𝐭_92
از رو زمین بلند شدم و گفتم:
- حالا این دوتا لاکپشت نینجا کی بودن؟
آستیناشو بالا داد و گفت: دشمنای پدرم!
- پدرت مگه جومونگه که دشمن داشته باشه؟
نگاهی به معنای دهنتو ببند بهم انداخت و ادامه داد
- شرکت تولید ملزومات طلا و جواهر!
با چشای گشاد شده گفتم: هانننن؟
- اره خلاصه..رغیباش هرزگاهی میان برای زهرچشم
- ینی الان میخواستن بکشنت؟
- بله!
دست به سینه شدم و گفتم: خوب شد بودما!
- اره خب بودی و مثل میتی کومان با چوب زدی اولیو نصف کردی..بیا هردو رو ببندیم به ستون وگرنه بهوش بیان بیچاره ایم.
همونجور که تن لش خلافکارا رو میکشیدم به زور گفتم: خدایا حکمتتو شکر...خدایا شکر پدرم ثروتمند نیست! خلافکارا گیج میشدن اول باید کدوم بچه رو میکشتن..تازه ننه بزرگمم خودش گانگستره!
اونم درحالیکه یه بدبخت دیگه رو از پله میکشید گفت:
- پس دعا کن شوهرت گانگستر نباشه!
- نترس یه گانگستر منو نمیگیره
- اره خب اینم هست.
حرص این حرفشو رو اون بدبختی که میکشیدم خالی کردم و کوبیدمش به زمین..
- اصن منه گاوو بگو چرا نجاتت دادم!
- این اخری که من از زیر لوستر نجاتت دادم!
- عه منت میذاری؟
نزدیکش شدم و گفتم:
- شماره کارت بدین حساب کنم!
تا خواست حرفی بزنه صدای در اومد.
- این دیگه کیه!
گوشه دامنم رو گرفت و دوتایی بسرعت بسمت طبقه بالا رفتیم.
.
#کپےممنوع🚫
╭┈─────── 〘💍✨
1402/12/09 17:39