•┄━┄•┄━┄•༺⟅💖⟆༻•┄━┄•┄━┄•
#ممَّدپسـرےدَࢪقلبمـ💍♥️
#𝐏𝐚𝐫𝐭_117
با التماس نالیدم:مامان منم...اما صدای کل کشیدن زنها باعث میشد صدامو نشنوه..بدبختانه رقص هم بلد نبودم..دنیا دور سرمم میچرخید
نگاه عاجزانمو رو میعاد انداختم که عینهو سگزوزه میکشید.
این مار برادرنما منو انداخته بود تو هچل و به ریشم میخندید.
نگاهی به دورم انداختم و مثل دیوانه ها شروع کردم به رقصیدن ازعصبانیت دستاموتو هوا تکون میدادم و ماتحتمو با ریتم دف میچرخوندم...همه دست میزدن و کل میکشیدن..
دامنمو بالا دادم و چرخیدم که دیدم یه مادر و دختر با ترس نگاهم میکنن..
به پاهام که مو داشتن نگاهی کردم و دوبلره به اونا چشم دوختم..
یهو یکی از پشت سر بهم خورد که دوتا پرتغالا افتادن رو زمین..
نگاه وحشت زدمو به پرتغالهای غلتان انداختم که صدای دف قطع شد و صدای جیغ زنها جاشو گرفت.
دنبال راه فرار بودم که مادرم منو از پشت گرفت.
چشمانم به میعاد افتاد که فرصت طلبانه دستشو به زنا و دخترا میزد تا از خونه فراریشون بده..
مادرم جیغ میزد: کی هستی اجنبی تو خونه ما چکار میکنی؟
برگشتم سمتش که ماسکمو کشید
یکم نگاهم کرد و بعدش گوشمو پیچوند
- آبرومو بردی پسره ه..یزز! خدا لعنتت کنه خاک برسرتتت
- مامان تو منو کشوندی اینجا..صدبار صدات کردم نشنیدی!
-
#کپےممنوع🚫
╭┈─────── 〘💍✨〙
1402/12/10 14:13