#97
❌❌ ک
- زیر نور ماه خیلی خوشمزه به نظر میرسی صنم
و بعد سرش رو جلو آورد و لبم رو با خشونت بوسید.
لعنت بهش که یه لحظه هم نمیذاشت فراموشش کنم.
با اون لبای ورم کرده چطور میخواستم فکرش و از
ذهنم بیرون بندازم؟
با اون حرفایی که میزد و قلبم و به لرزش مینداخت
چطور؟
وقتی ازم جدا شد بیجون لب زدم:
خفتم کردی که فقط ازم لب بگیری ؟!
خجالت نمیکشی؟
با بی تابی لب هاش رو به گوشم چسبوند و لاله ی گوشم
رو محکم بوسید: دلت کارای دیگه می خواد؟!
توی دلم بی شرمی نثارش کردم.
پیراهنش رو با نفس نفس چنگ زدم و توی شکمم
انگار چیزی می جوشید.
بی تاب بوسیدنش بودم...
بی تاب لمس دست های بزرگ و مردونه ش...
بی تاب زمزمه هایی که دعا میکردم کاش عاشقانه
بود .
بغضم رو قورت دادم و صورتم رو به صورتش
چسبوندم.
بذار حالا که خودش اومده نزدیک رفع دلتنگی
کنم.بقول مامانم همیشه شعبون یه بارم رمضون.
نفسم و روی صورتش پخش کردم و لب زدم:
- نمیترسی متینا ما رو ببینه و بعدا که من رفتم بگه
باهام اینکارا رو کردی؟
من میترسیدم بعدا روابطشون به خاطر اینکه زیاد از
حد بهم توجه می کرد شکر آب بشه و میکائیل دوباره
منو بکشونه وسط اون بازی احمقانه و عذاب آور.
با خشونت دستش رو روی کمرم سر داد و تنم رو
بیشتر به خودش چسبوند.
حس گرمای تنش حتی با وجود لباس هم باعث بالا
رفتن ضربان قلبم میشد.
چجوری اینقدر عاشقش شده بودم که تا اون حد بین
بازوهاش از خود بی خود میشم؟
اینبار ریش های زبرش رو روی گونه م کشید و با
لحن منظور داری گفت:
منظورت از این کارا چجور کاریه؟!
#رمان_صحنه_دار #رمان #رمان_عاشقانه
1403/07/06 23:50