#part49
#دلبر_شیـرینـ🔞
وقتی زبونش خورد بهم از خود بیخود شدم اما به خوابم ادامه دادم
میخواستم ببینم تا کجا پیش میره! دست اومد بالا و نشست رو گردنم
مماس تنم ایستاد و با نفس نفس شلوارمو کشید پایین
از این حرکت نفسم تو سینه ام حبس شد،دستش فرو رفت تو شلوارم و به ارومی به*شتم رو مالید،نمیتونستم تحمل کنم خ*یس شدنم رو حس میکردم
سرش پیشروی کرد سمت لاله گوشمو با زبونش مرطوبش کرد
نفساش داغ و ملتهبش مستقیم فرو میرفت تو گردنم و باعث میشد قلبم به تپش بیفته و بی قراری کنه
دستش رو که تو شلوارم بود کمی حرکت داد،ناخواسته اه کوچیکی کشیدم و چشمام باز کردم
نگاهم که به چشمای پر ش*هوتش خورد لب گزیدم و بی حرف خیره شدم بهش.
دستشو از شلوارم خارج کرد ،نگاهم که به دستای خ*یسش افتاد بین پام شروع کرد به نبض زدن
با صدایی که از شدت ش*هوت دو رگه شده بود گفت:
"نیم خیز شو"
کمی خودم رو نیم خیز کردم،دست اورد سمت کمر شلوارم و به اهستگی کشیدش پایین
دو طرف رونم رو گرفت و از هم بازشون کرد
از شدت ش*هوت زیاد به نفس نفس افتاده بودم
بریده بریده نالیدم:
"شایان تمومش کن..."
با این حرفم سر خم کرد و لیسی به بین پام زد،اه غلیظی از بین لبام خارج شد و دستمو فرو رفت تو موهاش،اونقدری حرفه ای زبونش رو لوله میکرد و میچرخوند داخلم که جیغم در اومده بود
بی توجه به این ممکنه صدامون رو بشنون مدام اسمشو با ناله صدا میزدم
نزدیک بود به اوج برسم که بالاخره دست از سرم برداشت و بی مکث و با یه حرکت دمرم کرد
بالشی زیر کمرم گذاشت و مردونگیش رو کمی با خ*یسی ب*هشتم خ*یس کرد
با گرفتن شونه ام من رو نگهداشت و مانع از سقوطم شد،لاله گوشم رو از پشت بین لباش گرفت و گفت:
" شل کن "
سرمو از لباش فاصله دادم و نالیدم:
"شله"
کمی با پشتم بازی کرد و بعد اروم کلاهک مردونگیش رو واردم کرد
جیغی کشیدم که فوری دست گذاشت رو دهنم،همونطوری که محکم دهنمو گرفته بود با یه حرکت کلشو واردم کرد
ناخواسته دستشو گاز گرفتم و کلمات نامفهومی رو گفتم
دست از دهنم برداشت و بجاش بالا تنمو گرفت
محکم خودش رو بهم میکوبید و هرلحظه بیشتر از قبل من رو به مرز جنون میرسوند
با نفس نفس نالید:
"کی دارت جرت میده؟"
دستمو به تاج تخت گرفتم تا پخش تخت نشم! لبمو محکم گاز گرفتم و نالیدم:
"تو داری جرم میدی تو..!"
دسته ای از موهام رو گرفت سرمو کشید عقب ، زیر گوشم حریص گفت:
"من کیتم؟"
زبونمو دور لبام چرخوندم و گفتم:
"تو شایان منی،پسرعموی من"
#دلبرشیرین
1403/07/16 18:44