#part223
#دلبرشیـرینـ🔞
با صدای پچ پچی بالا سرم کمی هوشیار شدم و از لای پلکم به بالا سرم خیره شدم
چیز زیادی نمیتونستم ببینم،ترجیح دادم گوش تیز کنم و بفهمم کی داره بالاسرم صحبت میکنه!
صدای نا واضح و نامفهوم شایان رو میتونستم تشخیص بدم اما دقیق نمیتونستم بفهمم چی داره میگه!
چند لحظه ای صبر کردم،تا خواستم چشم باز کنم و دست از تظاهر کردن بردارم ولوم صدای شایان بالاتر رفت و با لحن خشنی غرید:
"تو گوه خوردی عوضی!"
از حرفی که زد ناخوداگاه از جا پریدم و با چشمایی ورقلمبیده زل زدم بهش،انگار تازه متوجه حضور من تو اتاق شده بود!
گوشیش رو بدون اینکه خداحافظی کنه قطع کرد و اومد سمتم،با شرمندگی گفت:
"ببخشید نمیخواستم بیدارت کنم!"
بی توجه به حرفش متعجب گفتم:
" داشتی دعوا میگرفتی؟!"
حرکت کرد سمت کمد و حوله تن پوشش رو از داخلش بیرون کشید،همزمان گفت:
"یه جروبحث ساده بود با یکی از کارمندا !"
با ابرویی بالا پریده زل زدم بهش،یه جر و بحث ساده؟!
شایان خیلی کم پیش میومد برای مسائل کاری عصبی شه و فحش بده!
پس صد در صد یا یه جروبحث ساده نبوده یا اونی که پشت خط بوده یکی از کارمندا نبوده!
با صدای بسته شدن در حموم به خودم اومدم و نشستم رو تخت،دستی لابه لای موهای ژولیده و اشفته ام کشیدم و سعی کردم کمی مرتبشون کنم اما از توان انگشتام خارج بود!
خمیازه کشداری کشیدم و دست دراز کردم سمت برس شایان.
با دیدن گوشیش رو میز توالت چشمام برقی زد
با احتیاط گوشیش رو برداشتم و رمزش رو وارد کردم
در کمال تعجبم باز نشد!
باورم نمیشد که رمزش رو عوض کرده!
لبامو روهم فشردم و سعی کردم خونسرد باشم اما نمیتونستم! واقعا چقدر *** و ساده بودم!
گوشی رو پرت کردم رو میز توالت و با حرص مشغول شونه کردن موهام شدم
ازبس موهام تو هم گره خورده بود و منم با حرص شونه میکردم دادم رفته بود هوا!
با نشستن دستی رو دستم و بیرون کشیدن برس از بین انگشتام جیغ خفیفی کشیدم و به عقب برگشتم
با دیدن شایان نفس راحتی کشیدم و زیرلب گفتم:
"ترسیدم!"
اخم کمرنگی کرد و گفت:
"مگه مریضی؟این چه طرز شونه زدنه؟نصف موهاتو از ریشه کندی!"
پوزخندی زدم و چیزی نگفتم،از تو اینه مچمو گرفت و با اخمایی درهم تر گفت:
"این پوزخندا رو تحویل کی میدی؟!"
#دلبرشیـرینـ🔞
1403/07/21 06:43