#part278
#دلبرشیـرینـ🔞
چون لخت بودم و لباسی تنم نبود بدون اینکه تو رختکن وقت تلف کنم مستقیم حرکت کردم زیر دوش
اب گرم رو تنظیم کردم و زیرش ایستادم،قطره های اب گرم رو تن و بدنم میریخت و خستگی ای که داشتم رو با خودش میشست و میبرد
دستمو رو تنم کشیدم و کش و قوسی به خودم دادم،شامپوم رو برداشتم و زدم به موهام
همونطوری که مشغول مالیدنش به موهام بودم و زیر لب شعری هم میخوندم
تو حال و هوای خودم بودم که یهو دستی دور کمرم حلقه شد و منو از زیر دوش کشید بیرون
چون تن و بدنم خیس بود قشنگ خیس شدن پیراهنش رو حس کردم!
محکم و سفت و سخت چسبید بهم و گفت:
"جاکش دلبری میکنی انتظاری داری دیوونت نشم؟"
حشریت تو صداش باعث شد سریع خیس بشم!
با اه و ناله گفتم:
"تو که دیرت بود!"
با یه حرکت برم گردوند تا رخ به رخ بشم باهاش!
با فشردن لباش رو لبام جوابم رو داد و سینه هام رو به چنگ گرفت
خشونتش رو دوست داشتم!متقابلا دستم رفت سمت پیراهنش و دکمه هاش رو باز کردم
زیرزیرکی خندیدم وگفتم:
"مطمئنی؟!"
از اینکه باخته بود و تونسته بود خام من بشه اعصابش خورد بود! هولم داد سمت دیوار و سرم رو چسبوند بهش،بدون فوت وقت و زیپ شلوارش رو کشید پایین و واردم کرد!
جیغ بلندی کشیدم و با ناخنام دیوار رو چنگ گرفتم
انقدری *** بود که حتی شلوار و بلوزش رو کامل در نیاورد!
انگارمیخواست اینطوری حرصش رو خالی کنه و من چقد عاشق اینطور اخلاقش بودم!
#دلبرشیـرینـ🔞
1403/07/21 23:43