#part510
#دلبرشیـرینـ🔞
بازم در مقابل این کارش کوتاه میام و اصلا هم به روی خودم نمیارم که دوش گرفتن باهاش چقدر برام لذت بخش بود
مثل بچه ها حوله رو دورم میپیچونه و بغلم میکنه و از حموم بیرون میریم
" بعد واسه من قپی میای ، بعد واسه من بزرگ بازی در میاری میای میری ملاقات یه آدمی که باباش اونقدر خطرناکه که حتی نمیتونی تصورشو کنی..
خوبه الان بخورمت تموم بشی؟! "
محلش نمیدم چون حسابی خوابم میاد
به شیطونی کردناشم توجه نمیکنم اما وقتی لباس روی سینم میشینه لب میگزم و سعی میکنم هولش بدم
با ناله صداش میکنم
" شایان نکن "
جووووون کشیده ای میگه و من و یاد قدیمامون میندازه
" هنوز نکردم که عروسک "
لب میگزم و شایان با بوسه هاش دیوونم میکنه..
هیچکس اندازه این مرد با من و بدنم آشنایی نداره..
من و نقطه ضعفام..
نفس تندی میکشم که حوله ی دور تنم رو کنار میزنه
تازه نگاهم با سینه هاش میفته و محکم چشمام رو میبندم
خم میشه رومو و سرشو میبره زیر گوشم
" چیشده دردت به جونم؟! "
بغض کردم
#دلبرشیـرینـ🔞
1403/07/26 22:15