«رئیس شــوهَرم❗️»
#PART_6
وقت حالم خوب شد بلند شدم
صدای بحث چند نفر میومد
یه گوشه وایسادم تا رد بشن
وقتی از کنارم گذشتن رفتم داخل
منشی به جا سهیل من ، یه دختر به شدت جلف با آرایش غلیظ و لباس چسبنده و کوتاه بود رو اورده بودن
با دیدن من گفت∶
+عزیزم اینجا صدقه نمیدن، کی اجازه داد بیاین تو ..بفرمایید بیرون
دندونام و رو هم فشار دادم
اگه دست و بالم باز بود پ.ارش میکردم
حیف کارم گیر بود
باید الکی میگفتم با مهندس هماهنگ کردم تا اجازه بده
با صدایی که جدی بود گفتم∶ با مهندس کار دارم! خودشون هماهنگ کردن...
چپ چپ نگاه کرد
تلفن و برداشت و چند ثانیه بعد شروع کرد به حرف زدن
+سپنتا جون
_.....
+یکی اومده میگه وقت ملاقات داره..
_...
نگاهی بهم کرد
خانم اسمت چیه؟!
چی میگفتم
مردد نگته کردم که با جیغ گفت ∶ زود باش دیگه
1403/06/05 18:11