The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

رمان های جذاب

282 عضو

سلام
جونم براتون بگه که شوهر من خیلی حرف ها رو غلطی میگه?
من ام اس دارم رفته بودیم دکتر یک نیم ساعتی معطل شدیم
حالا هر *** میامد خیلی آروم با منشی حرف میزد خیلی هم محیط ساکت بود

شوهرم یهو بلند شد گفت جناب خانم من اس ام اس داره نمیتونه خیلی بشینه
آقاهه خندید?? گفت ازخانم شما بدتر هم داریم همشون اینستا دارن ??
شوهرم باور کرد آمد نشست گفت خدا همشون رو شفا بده
ولی من خیلی خجالت کشیدم??
ناهید : مشهد



‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

1399/11/06 14:56

سلام
یه خاطره مال 33سال قبل.
من 13سالم بود
بعدازعقدهمه ازاتاق رفته بودن بیرون من وشوهرم تنها
منم که اصلا، نه بلدبودم نه میدونستم، نه حالیم میشد
نشسته بودیم
شوهرم ازروی سفره عقدیه گلابی براشت باچاقوشروع کردبه پوست کندن یهودیدم

شلوارش خیس برگشتم گفتم ای وای اب گلابی ریخت روشلوارت.?
شوهرم دید
اینقدربچه ام حالیم نمیشه خندیدویه دستمال گرفت کشیدروشلوارش به حساب تمیزکردن
بعدازعروسی تازه برام تعریف کردجریان چی ازخجالت مردم.?
حالا هروقت فصل میوه گلابی بشه یادم میادکلی میخندم ?
‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌

1399/11/06 14:57

سلام
سوتیم مال پارساله پارسال عروسی دخترداییم بود اون موقع هم لباس لمه ها تازه مدشده بودن?مام ماشینمونو فروخته بودیم ،شوهرم ماشین برادرشوهر گرفت ک بریم تالار ، اکلیل لباس منم ریخته روصندلی ماشین اصلا ی وضعی????
فردا ک ماشینو داد شوهرم ، نگو برادرشوهرم میبینه جلو پره اکلیله با دستمال اونارو تمیز میکنه بعد همون دستمالو میزنه ب بینیش?????می‌ره ? بانک ، کنار لب و بینیشم اکلیل?????
میگه همه بد نگام میکردن اینم ک نمیدونسته میادخونه جاریم ب شوخی میگ شیطون چیکارکردی ک دور لب و بینیت اکلیله
تازه میفهمه ک چرا همه نگاش میکردن????هنوزم میگ مریم آبرومو بردییییییی




‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌

1399/11/06 14:57

سلام

این سوتی که میخوام تعریف کنم برا همین امسال اوایل خرداد ماه هستش.

یه روز با خانواده همسرم رفته بودیم توت بخوریم ?
پسر خاله شوهرم رفت رو درخت و داشت بالاتر میرفت منم یهو گفتم حمید بکش پایین تا بخوریم ?

یهو دیدم همه قرمز شدن و دارند از خنده میترکن تازه فهمیدم چ سوتی دادم ?
ابروم رفت پیش همه دیگه روم نمیشد تو چشم ها برادر شوهرهام نگاه کنم...

حمید بیچاره بالا درخت بود و از خنده نمیتونست تکون بخوره ?



‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

1399/11/06 14:58

سلام خسته نباشید
من یه دایی دارم متخصص دادن خبرهای بد???
چنان خبرهای بدو به آدم میده که یه غم به غمای آدم اضافه مشه??‍♀??
یسری پسر خالم تصادف کرده بود و ماهم خبر نداشتیم،همگی خونه مادربزرگم جمع بودیم،داشتیم گل میگفتیم گل میشنفتیم که یهویی زنگ در حیاطو زدن?
مام در و باز کردیم یهووو داییم وارد خونه شد همون جلوی در برگشت گفت
وای وای بلند شین بلند شین سامان تصادف کرده فککنم قطع نخاع شده خیلی بد تصادف کرده????
حالا مارو میگی??????
مادر بزرگ طفلیم غش کرد مام همگی استرس گرفتیم که خدایا چیشده دیگه زنگ زدیم به خالم...
خالمم از اونور گوشی رو برداشت گفت نهههههه باباااا چیزی نشده یه خراش جزئی برداشته الان مرخصش میکنن میایم خونه شما
حالا ما ازاین حالت????
به این حالت?????
تغییر قیافه دادیم???
بعدم عزیزم داییمو از خونه انداخت بیرون گفت هروقت یاد گرفتی چه شکلی خبر بدی بعد بیا???
پسرخالمم اومد سرو مورو گنده???


‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌

1399/11/06 14:59

سلام دلتون شاد
دختر من‌یه گودزیلای به تمام معنا است کوچکتر که بود یادش داده بود هر وقت از باباش پول میگیره 50000تومانی بگیره بهش میگفتم اون پولا به درد نمیخوره تا اینجا رو داشته باشید
چند روز پیش رفتیم عروسی ???آقای داماد به عروس خانم 50000تومانی شاباش دادن دخترم گفت من میخوام برقصم ??اجازه اش دادم رفت و ناراحت?برگشت گفتم چی شد گفت داماد منو مسخره کرده(داماد پسرعموی شوهرجان بودن)گفتم چرا؟حالا جواب دخترم‌:داماد به من پول به درد نخور داد منم پس دادم گفتم از همونا که به عروس دادی به منم بده??کلی زحمت کشیدم واستون رقصیدم?داماد هم گفته برو از بابات بگیر خیلی هم ناراحت شدم ??بعدم به داماد گفته بود عروست خیلی زشته چاقم هم هست اصلا به هم نمیاید
قیافه داماد ???
عروس???
دخترم ????
خب به پنجاه تومانی میدادی این جور عروس رو نابود نمیکردی برادر من
????


‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌

1399/11/06 15:01

سلام به همه
همین امروز یه سوتی دادم هنوز داریم میخندیم?
امروز همسری رفته بود کمک شوهر خواهرم کولر جدیدشون رو نصب کنن
آبجی جونمم گفت ناهار بیاید خونه ی ما
شوهرم زنگ زد گفت آماده شید تا بیام دنبالتون،منم با شنیدن صدای ماشین از خونه اومدم بیرون و مشغول احوال پرسی با پسر عموم و دامادشون شدم که دکتره?و ما احترامش خیلی داریم و رودربایستی،در همین حین در عقب ماشینو باز کردم پسرمو سوار کردم و درو بستم و در جلو رو باز کردم داشتم سوار میشدم که دیدم شوهرم و شوهر خواهرم که جلو نشسته دارن?? بهم نگاه میکنن،که من کجا میخوام سوار شم، توبغل شوهر خواهرم?
قیافه منم ?
نزدیک بود جلو پسر عموم اینا به فنا برم? اونام با همسرم اینا احوال پرسی کرده بودن و دیده بودن شوهر خواهرم تو ماشینه??
الآن دارم برا خواهرم تعریف میکنم و با خنده ?? تایپ میکنم
شاد باشید❤️




‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌

1399/11/06 22:20

?سلام خدمت ادمین جون و اعضای کانال? این خاطره ای که میخوام بگم مال مهر بود منو دختر خاله ام همیشه با هم بیرون میریم و خیلی صمیمی هستیم ?
خلاصه بریم سراغ سوتی ?دختر خاله ما عکساهاشو خیلی دوست داشت ولی پاک شده بودن ?واسه همین در به در دنبال جایی بود که ریکاوری کنن? حالا هر چی دنبال جایی واسه ریکاوری کردن میگشتیم نبود که نبود ?تااینکه دختر خاله یه ورقه دید که بزرگ نوشته بود ریکاوری دختر خاله ام بعد اینکه کلی گشته بودیم خسته بود?? برای همین هم ریکاوری دید پرید توی مغازه ?توی مغازه یه اقای میانسال نشسته بود دختر خاله ام گفت ریکاوری میکنید? اقاه هم سه ساعت در مورد ریکاوری کردن صحبت میکرد? در اخرهم گفت ما ریکاوری نمیکنیم??? ما هم بی سر وصدا بیرون امدیم ولی واقعا خسته شده بودیم? دختر خاله ام گفت پس چرا زده ریکاوری? و به ریکاوری خیره شدیم که فهمیدیم ......... سریال ریکاوری است
???? نمیدونستیم بخندیم یا از خجالت اب شیم اخه مرده هم نگفته اون سریال ریکاوری است و برای خودش سه ساعت توضیح میداد ????
امید وارم ادمین جون بذاره?

1399/11/06 22:21

خوب خوب?
منو مامانم یه بار داشتیم میرفتیم بیرون
تو خیابون یه پسره داشت عطر میفروخت به همه هم از این برگه هایی که بوی عطر میده میداد به منم داد
مامانم بد متوجه شد
فکر کرد پسره بهم شماره داد??
گرفت پسره رو جر داد ??
پسره میگف خالههه بخدااا شماره نییی بوو کن ببین خودتت چیه ?

خلاصه ابرومون اون روز رفت ??

1399/11/06 22:23

سلام به همه خانوما ???
سوتیه اون دختری که گفت نامزدیه عموم رفتم تو ماشین اونا رو خوندم یاد یه سوتی از دختر عمم افتادم یه شب اومده بودن خونه ی ما این دختر عمه ی منم گرفت خوابید بعد که میخواستن برن به زور بلندش کردن پاشه از پله ها رفت پایین دمه در کفشای منو پوشید رفت تو حیاط نشست تو ماشین ما ????حالا هرچیم بهش میگیم بیا بیرون نمیومد ?آخرش به زور و حمت دوستان کشیدمش بیرون ??

1399/11/06 22:24

سلام دوستان عزیز،امیدوارم حال همتون خوب باشه???
من دو تا پسر دارم و دختر ندارم.??ولی خدا رو شکر اصلا احساس بدی ندارم که دختر ندارم ولی همه میگن دختر یه چیز دیگه است.
یه شب داشتم برا پسر کوچیکم کتاب قصه میخوندم که شخصیت اصلیش یه دختر بچه بود،یهو پسرم گفت مامان ما تو خونه هممون پسریم ،تنها تو دختری.میخوای به بابام بگم بره یه چند تا مامان دیگه بیاره خونمون تنها نباشی???
شوهرمم کلی ذوق کرد ???گفت راست میگه بچه ،حالا چه جور مامانایی میخوای پسرم .
هر جا هم میشد تعریف میکرد این قضیه رو ،و منم حرص میخوردم???تا اینکه داشت برا مامانش تعریف میکرد ومامانشم داشت ذوقمرگ میشد که دختر خواهرش از اونور گفت ،راست میگه مامان جون ما هم بریم چند تا بابا بیاریم بابا بزرگ تنها نباشه??
آخه مادر شوهرم یه دو جین دختر داره و یه پسر که شوهر منه ???

از اون موقع به بعد ندیدم دیگه این موضوع رو جایی تعریف کنه
??


‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌

1399/11/06 22:30

سلام مرسی از کانال محشرت که همرو جذب خودش کرده..من خیلی وقته عضو کانالم ولی این اولین باره ک میخوام یه سوتی تعریف کنم .
من رفته بودم برای سونوگرافی،تو نوبت نشسته بودم و منتظربودم تا نوبتم بشه تو این فاصله هم داشتم سوتی میخوندم و غرق سوتیا شده بودم و سعی داشتم خندمو نگه دارم تا بقیه نگن که دیونه شدم?
یه لحظه سرمو بردم بالا دیدم همه سالن دارن این مدلی???منو نگاه میکنن..دیدم که بعلههه منشی تو میکروفون داره میگه خانم..که سرت تو گوشیه و داری میخندی نوبتت شده??...خلاصه کل سالن ترکیدن ازخنده و منم توبه کردم که تو همچین مکانایی سوتی نخونم???




‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌

1399/11/06 22:30

سلام سلام من اومدم ایندفعه با یه خاطره??
خب بدون مقدمه میرم سراغ خاطرع?
من الان داشتم خاطره اون خانمی ک گفته بود ابتدایی دخترونه و پسرونه با هم بود یاد خاطره خودم افتادم??
منم ابتدایی مدرسمون دخترونه و پسرونه بود? بعد ی پسری بود ک خیلی اذیتم میکرد?و لج میکرد باهام?منم خب چون دختر بودم نمیتونستم دعوا کنم??و دلمم حسابی ازش پر بود??تا اینکه نشستم فکر کردم??‍♀️?به این نتیجه رسیدم?ک برای انتقام ازش بیام با دست خط اون?ی چند تا فوش آب دار بنویسم?رو کاغذ بزارم تو کیفِ قُلدُر کلاسمون????خلاصه زنگ تفریح ک شد ??کسی داخل کلاس نموند منم یواش یواش ?‍♀️?‍♀️کاغذو گذاشتم داخل کیف پسره(قلدر کلاس)???? گذاشتم سر کتاباش ک کیفشو باز کرد ببینه ?و کارم ک تموم شد رفتم بیرون?? تااا اینکه زنگ کلاس خورد منم خود به خود خندم گرفت?? تصور میکردم ک چطور میگیره میزنش خوشحالی میکردم??
اومدیم سر کلاس پسره(قلدر کلاسمون) رفت در کیفشو وا کرد?کاغذرو دید? بازش کرد?
دید ک توش فوش نوشته?عصبانی شد?رفت سمت پسره ک من دلم ازش پر بود گفت اینو تو نوشتی??اونم بیچاره گریش گرفته بود همش قسم میخورد میگفت بخدا کار من نبوده?? بعد بش گفت پس کار کی بوده ببین دست خط خود توعه ?( واقعا انگار خودش نوشته بود منم باورم شده بود خودش نوشته?) اومد چند تا سیلی آب دار بهش زد و با پا چند بار زدش????
منم ک دلم خنک شد غش کرده بودم از خنده و خوشحالی???
امیداوم ک خوشتون اومده باشه?
ببخشید ک یکم طولانی بود??
ممنون از ادمین جون ک سوتی دفعه قبلمو گذاشتن داخل کانال??

1399/11/06 22:32

سلام عزیزان واهالی سوتی✋✋خوبین عشقولیا??آقا یع بار خونع عمه خدابیامرزم بودم( دوست داشتین صلواتی بفرستین براشادی روحش) آقا ماه رمضون بود منم روزع بودم☺️☺️موقع اذان بود عمم نماز میخوند..منم رفتع بودم حمام خونشون??اومدم دیدم که شام آش رشتع دارن...منم بشدت متنفر...( فحشم ندین ..سلیقه فرق دارع باهم??) اقا گفتم چکارکنمم فلنگ ببندم????داشتم جوراب میپوشیدم که عمه خدابیامرزم فهمید میخوام برم..باصدای بلند میگفت الله اکککککککککببببرررر....

منم خودم زدم کوچع علی چپ???بعد میگفت اشهددددددان محمد رسول اللللللللههههه???

آقامنم نگاه نکردم الفرار?‍♀?‍♀?‍♀بعدتاخیابون فقط فرارکردم....صدای عمم از پشت سر میشنیدم میگفت زهرا زهرا...اما بیخیال شدم ( خدامرگم بده کاش بیشتر پیشش میبودم??) خلاصه رفتم خونع برامادرگرامم گفتم☺️☺️
فرداش بامامان رفتیم خونع عمه ...عمه گفت دیروز سرنماز عمدی صدا بلند میخوندم دختر تو چرا نگاه نکردی میخواستم بگم نری...

اقا تااومدم بگم نمیدونستم یاخلاصه ماست مالی کنم ..مادرگرامم گفت ارع گفتع عمع با صداخونده اهمیت ندادم??اقا عمم دوباره گفت دنبالتم اومدم صدات گردم نشنیدی??دوباره تا دهن واموندم باز کنم مادرگرامم گفت اتفاقا گفت شنیدم بازم عمدا فرارکرده..چون این اهل اش رشته نیست خوشش نمیاد????عمم خدابیامرز گفت خودختر مریضی مینشستی این میگفتی یه چیزی برات درست میکردم دیگه....دوساعت من حنجره پاره نمیکردم????اخ مادرمن...تو چقدر همیشه لطف و ارادت داری ب من ....????????z.a



#ســــــوتے_هاے_زَََنــــــونـــــــہ

1399/11/07 11:48

سلام?
یاد یه خاطره خنده دار افتادم ، گفتم براتون بگم.‌☺️
چندهفته پیش دور لبام خیلی خشک شده بود و پوسته داده بود، منم هرکاری میکردم درست نمیشد اعصابم خیلی بهم ریخته بود تازه قرار بود نامزدمم بیاد خونمون دیگه بدترشده بودم??، گفتم چیکار کنم چیکار نکنم رفتم سر یخچال یه پماد که قبلا از دارو خانه گرفته بودم واسه لب هام (آخه قبلنم این طوری شده بودم)برداشتم که بزنم به لبام ولی خب یادم رفته بود دقیقا چه شکلیه ، از همون آشپذ خونه داد زدم مامان پماده که تو یخچاله همونه که قبلابرا لبم گرفته بودم؟ مامانمم متوجه نشد دقیق چی میگم همین طوری گف آره آره?، منم برداشتم زدم به لبام، بعده یه چنددیقه که گذشت دیدم لبام چقدرنرم وخوب شد?، رفتم پیش مامانم گفتم این خیلی خوبه ببین لبام چه نرم شد ?، مامانم یهو چشماش گرد شد ??بعد گف بده من ببینم اون ظرفو ، یهویی گف این که واسه لب نیس?، اینو چندوقت پیش واسه در ک.و.ن داداشت که زخم شده بود از عطاری گرفتم.?‍♀?‍♀
قیافه من دیدنی بود اون موقع??????
مامانمم یه واقعا متاسفمه عجیبی تو چشماش موج میزد...??
ولی خودمونیما لبام خیلی خوب شد??
دخترغریبم
دلتون شاد ولبتون خندون???

1399/11/07 11:50

سلام فاطی ام از دیار چابهار نمیدونم چرا دستم ب نوشتن سوتی های خواهرشوهرا باز شد الان خودم سوتی میدم ...?سوتی دادم شدیدا فجیح
ما تو چابهار زندگی میکنیم اینجا آب لوله کشی نیس و آب میاد داخل حوض انبار با پمپ میاد تو لوله و ما استفاده میکنیم
دیشبم پمپ طبق معمول خراب بود و قِلِقِش اینه که باید شیر ظرفشویی رو یا بمکی تا فوت کنی تا هواش خارج شه و آب بیاد ...شوهرم پایین بود کنار پمپ منم از بالا از پنجره آشپز خونه بهش میگفتم آب میاد یا نه ...که یه دفعه دیدم آب داره میاد منم پریدم شیر ظرفشویی رو مک زدن ک آب اومد ...منم از همون بالا جلوی نگهبان ساختمون داد زدم وحیییییید بیاااا من مکش زدم آبش اومد حالا ولکنم نبودم هی میگفتم???????اونام خبر نداشتن شیر ما مک زدنیه چشاشون شده بودن قد نعلبکی????????????????? حالا دوستم که همسایمون بود پیام داده شیر هاتونم مث خودتون س ک سی ان باید براشون بخوری ????????????????????????


#ســــــوتے_هاے_زَََنــــــونـــــه

1399/11/07 11:51

سلام

حدود دو سال پیش که ما نامزد? کرده بودیم یه روز بود که قرار شد شام نامزدم بیاد خونه ی ما
منم که به کمک مادرم همه چیز رو آماده کردم و خیالمون راحت نشسته بودیم?‍❤️‍?
یهو دیدم زنگ زدن ? مادرم جواب داد نگو خالم توی مشهد وقت زایمانش ??رسیده

مامانم و بابام سریع پریدن حاضر شدن تا راه بیفتن و برن و کلا یادشون رفت نامزدم میخاد بیاد چون عجله داشتن ? ?‍♀
وسط راه بودن من زنگ زدم گفتم مامان الان نامزدم میاد آخه منم تنهام ? و هوا هم خراب شده و داره رعد و برق میزنه⚡️⛈ ( راستش من از رعد و برق میترسم?)
وقتی نامزدم رسید جریان رو براش تعریف کردم اونم گفت من میمونم پیشت دیگه ! اون موقع نمیترسی?منم قبول کردم
بعد از غذا و کمی فیلم و میوه و ... موقع خواب رسید .???
رفتیم اتاقم و قرار شد کنار هم بخوابیم ??
ما هم با خیال راحت هم رو بغل کردیم و خوابیدیم ? صبح دیدم مامانم میگه ماشالله یه روز تنها گذاشتیما

همون لحظه هر دومونم با ترس بلند شدیم به مامانم گفتم چقدر زود برگشتین گفت چیه دخترم میخاین بریم شما دوباره قاطی کنین؟?????
از خجالت آب شدم رفتم تو زمین هنوزم که هنوزه مامانم میگه میخاین بریم دوباره؟??



‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌

1399/11/07 11:51

سلام
هفته پیش بود که بدلیل مشکل بیماری سینه ام بایدمیرفتم نمونه برداری ?خیلللی هم ترس داشتم وقتی وارد اتاق شدم بدنم یخ کرده بود??و میلرزیدم که خانوم منشی وارد شد ?‍⚕و گفت

عزیزم همراه داری ☺️منم گفتم بله مامانم بیرونه یه نگاهی تاسف باربهم کرد

گفت منظورم تلفن همراهه شمارتا بده برا پرونده ت ??ومن دراوج ترس اینقدر خندیدم که نفهمیدم چجوری گذشت. ?
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌

1399/11/07 11:52

سلام

داداشم تو عقد ? بود با خانومش اومدن خونمون و ظهر رفتن تو اتاق که استراحت کنن ?

من و شوهرمم داشتیم تو پذیرایی حساب کتاب میکردیم بعد من ماشین حساب لازم داشتم و همینطور که داشتم تو ذهنم حساب کتاب میکردم ?

رفتم سمت اتاق اصلا حواسم نبود که در بزنم دستگیره رو کشیدم پایین دیدم در باز نمیشه
انقدر ذهنم درگیر عددا شده بود عقلم نرسید که اونا تو اتاقنو به زور تکیه دادم در و باز کردم و تو یه صحنه خییلیییی بد با داداشم ?
چشم تو چشم شدم ?

هنوزم بهش فکر میکنم از حجم خنگ بودن خودم خجالت میکشم ?




‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌

1399/11/07 11:55

سلام یک سوتی میخوام بگم از دوست داداشم
دوستش آمد خونمون ما یک اسپره رنگ سفید داشتیم این فکر کرد تاف مو هست زد به موهاش بعد آمد جلو ما من گفتم چرا موهات سفیده رفت جلو اینه دید موهاش رنگی شده گفت مگه این تاف نیست گفتم نه اسپره رنگه
هیچی دیگه انقدر بهش خندبدیم???????

1399/11/07 11:55

عید چنددسال پیش ما عروسی دعوت بودیم یه شهردیگع
همگی با خانواده خالمینا باماشین رفتیم حدود 6ساعت طول میکشید که برسیم وسطای راه خالم دستشوییش گرفت گفت عه اینجا سرویس داره بریم ماام همگی پیاده شدیم ?همگی به نوبت رفتیم دستشویی ???جوونم براتون بگه یع پسره بود پول میگرفت???خالم پولو بهش داد گفت اقا بقیشوپس بده دیگه?پسره یه نگاه بهش انداخت گفت خانوم دوهزار پول دادی بقیشم میخوای??خالمم شاکی گفت یعنی چی اخه مگه 50 تومن نیست ????پسره گفت خانومممم چی میگی 500تومن?????اونجا بود که خالم دهنش باز موند ????تازه پسره میگفت من اول هیچی نگفتم تو اومدی میگی بقیشوپس بده ????هرموقع یادش میوفتیم کلی میخندیم ??

1399/11/07 11:58

سلام برهمگی ❤️azi❤️
عروسی ک کردیم روزش من یه فلافل خورده بودم و معده امم حساس حسابی نفخ کرده بودم اولین شبی ک کنارهم خوابیدیم چنان بادی زدم که یهو هردوتامون باهم پریدیم نشستیم نگاه اینوراونورمیکردیم که من بخودم اومدم فهمیدم من بودم(اونموقعه هام زلزله میومد شهرما)منم خودمو زدم ترسیدن و لوس کردن گفتم وای زلزله بود شوهرمم بغلم گرفت گفت نترس چیزی نبود??

1399/11/07 11:58

سلامممم?
اوخ اوخ یه سوتی بد. اون روز بابام یه جوراب میخواست بعد منم چون خیلی پاهاش سرد میشه درد میگیره بهش گفتم که تو کمدم یه جوراب پشمی هست اونو بردار اصلا حواسم نبود توش چی هست ? یهو دیدم چشای بابام 4 تا شد اینجوری??بعد رفت اینجوری????
یهو یادم افتاد خاک تو سرم من نوارا رو مثل واگنای قطار چیده بودم کنار هم رنگارنگ صورتی بنفش?? ینی دیگه روم نمی شد تو روش نگاه کنم?
حالا بابابزرگم ی سوتی داد همین الان تو اتاقم دارم میشنوم چ جوررررر?
به عمم یدفعه گف پاشو سینه هاشو دربیار??? بعد ولم نمیکرد هی میگه هی میگه آخر میگه پاشو سینه های مرغو دربیار????

1399/11/07 11:59

سلام به همه اهالی کانال ...
دختر خواهرم کنکوریه آزمون اخیرش رو پیشرفت خوبی داشته و به باباش میگه حالا که ترازم خوب اومده باید برام کادو بخری ونری لباس و اینا بخری یه چیزی میخوام که تزیینی باشه و فقط واسه خودم باشه و خلاصه هی میگه و میگه تا بعد یه هفته باباش میره براش یه عروسک و یه شاخه گل میخره...
همون شب عمه اش و دختراش که یکیش همسنشه و رقابت دارن با هم سر همه چی میان خونشون..
خواهرزاده ماهم میاد کادوهاشو میاره که کلاس بزاره و میگه که ترازم بالا شده بابام کادو خریده ...حرفش تموم نشده خواهرم که نمیدونه خواهرزادم به عمه اش اینا چی گفته بی خبر از آشپزخونه میاد میگه:عه یه هفته است داره به باباش التماس میکنه کادو بخره بلخره رفتیم اینارو خریدیم دست از سرمون ورداره..???
حالا قیافه خواهرزادمو تصور کنید☹️☹️☹️☹️☹️????

???????

1399/11/07 12:11

سلام گفتم منم سوتی بگم مال همین امروزه رفتم پیش ماما واسه معاینه بهم گفت برو داروخونه اسپر کولس نمیدونم الانم اسمش درست نوشتم یا ن بگیر اقا ما هم رفتیم بین راه یکی از فامیلا رودیدم حال احوال حالا رفتم داروخونه اسمش یادم رف به مرده تو داروخونه میگم ماما گفته اِسپ کو بدین?وای دوبارم گفتم اقاهع گف دوتمن میشه ولی اسمش اسپرکولوسه ن اسپ کو وای انقد خجالت کشیدم تا وقتی اومدم بهم میخندید. قیافم? قیافه اقاهه? تا همین الانه که میخندم به خودم اولین بار بود سوتی دادم مرسی?

1399/11/07 12:12