The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

رمان های جذاب

282 عضو

سلام خدمت آدمین جان و تمامی دوستانی که با همدیگه هم گروه هستیم
????????????
یه بار توی محله کارم بودم دیدم تلفن زنگ زد(البته تلفن محل کار) بعد جواب که دادم یه خانمی بود پشت خط
خیلی آروم و آهسته گفت سلام خانم گفتم سلام بفرمایید?
خانمه گفت منا نمیشناسید؟؟؟؟
گفتم نه? گفت من خانم مختاری هستم
گفتم خانم مختاری کارتون و بفرمائید ? گفت شما خیلی وقته برای دختره من خواستگار نفرستادین?‍?گفتم ببخشید خانم فکر کنم اشتباه گرفتین???
دیدم خانمه یه ای وای گفت و گوشی و قطع کرد????? بعد از قطع کردن به شوخی به همکارام گفتم بچه ها من علاوه بر کارم باید برای دختره خانم مختاری هم خواستگار بفرستم ??????

1399/11/07 12:13

سلام بچه ها کلی سوتی تو یبار فرستادم رزق خنده کل روزتون و دادم ???

من شوهرم مدام سوتی میده اوایل عقدمون که خیلی حساس بود جلو خانوادم خوب باشه همش میگفت لباسم خوبه من خوبم یه روز با شوهرم و مامانم رفتیم پرده انتخاب کنیم بعد خواستیم بریم داخل مغازه یهو یه صدای وحشتناکی اومد دیدم شوهرم رفته تو شیشه خخخخخخ
اینقد استرس داشت خوب باشه بدتر سوتی میداد منو مامانمم مرده بودیم از خنده


یه بارم باز تو عقد بودیم خواهرم شام دعوتمون کرد یهو موقع خداحافظی دیدم شوهرم گفت ببخشید زحمت دادم حداحافظ و رفت تو دستشویی وای کمم نمیاورد میرفت تو گفتم این ور این ور??? تا اومد بیرون
شب خاستگاری هم وقتی رفتن من بالا بودم داداشام و مامانم تا دم در رفتن یهو دیدم صدای جیغو داد میاد رفتم تو پنجره دیدم شوهرم داشته مامان و خالشو با ماشین زیر میگرفته دنده عقب????

?

1399/11/07 12:13

سلام من ثنا 15 سالمع ?

دوستم میخاست برا دوس پسرش کادو بگیرع گفت ثنا تو برو مامان من نمیذاره بیرون برم
گفتم باشع حله ?
کل پولش 160 تومن بود من تیپ خوشگل اوشگلو زدم رفتم ی مغازه بود اونجا
رفتم داخل ی ادکلن انتخاب کردم با ی باکس
پسرم هی میگفت میخندید یعنی صمیمی شدیم
گفتم چقد میشع
گفت 195 ادکلن ??
20 باکس ???
5 تومنم خزش ?
منم یکم ادا دادم چاره دیگع ای نداشتم???‍♀
گفتم با تخیف یا بی تخفیف گفت با تخیف بدع 180 تومن گفتم نعععع بابا زیادع
یدونع شکلات داشتم کیفم اونم دادم گفت بخور حال کن ??
خندید تشکر کرد
گفت 90 تومن بدی کافیع بازم قابل ندارع عزیزدلم ??
اومدم پول حساب کنم
نه تومن دادم حواسم نبود دوتا دو تومن دادم یدونع پنج تومن ??‍♀??‍♀????? 90 تومنو با 9 تومن اشتب گرفتم
خلاصه هم رفیق شدیم هم آبروم رف?????

1399/11/07 12:14

یبار لازانیا بردم خونه مامانم ظرفش جاموند تو ظرف پیرکس درست کرده بودم. شوهرم میخواست بره خونه مامانم گفتم ظرف منم بگیر اسم پیرکس یادش رفته بود گفته بود مامان پری میگه ظرف پی وی سی منو بده   مامانم هنگ بوده میگفته پری همچین ظرفی نداره اینجا ?

?

1399/11/07 12:14

سلام
دختر عموم یه دختر بچه شیطون داره اون موقع ها که میخوام الان براتون تعریف کنم 5سالش بود
درست یعنی 3سال پیش رفته بودیم خونشون
خالش ینی اون یکی دختر عموم
خیلی قپی میاد افاده داره همش.
یه مانتو تنش بود
گفتم شیدا جان چقدر بهت میاد چند خریدی
گفت 200 با یه حالت خاصی
گفت قیافش ? اینجوری بود
یهو بچه خواهرش (بچه دختر عموم)داد زد
گفت خاله چرا داری دروغ میگی
مگه این همون مانتو مامانم نیس
که صبح گرفتی ازش امروز بپوشی
دختر عموم دیگه ?حرفی نمی زد
بعد رفت تا عصر تو اتاق نشست بیرون نیومد?
تا اون باشه دروغ نگه???

#سوتی های باحال زنونه?


‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌

‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌

1399/11/07 12:35

سلام‌خوشگلای خودم امیدوادم حالتون خوب باشه و همیشه‌رو لباتون خنده??
اینی که می‌خوانم بگم‌بیشتر خاطره اس تا سوتی
ما تازه باهم‌اشنا‌شده بودیم و رفتا بودین برای‌ ازمایش خون رفتیم‌اول ازمایش دادیم تا ‌‌کلاس ها‌تشکیل بشن از ازمایشگاه گفتن تعداد عکس 3×4عروس خیلی کمه‌ 4 تا عکس می‌خوایم بدوتا برا خود ازمایشگاه و دوتا محضر
من و شوشو نگاهی‌به هن‌کردیم‌در اون حسن و خال قرار شد برین عکس بگیریم و برگردیم من رفتم حلو نشستم و گوشی و کیفم و گذاشتم رو پام کهویهو جو گیر شد ناشین و خیلی بد روند توی همون لحظه گوشی و کیف و کتاب کهواز ازمایشگاه داده بودن پرت شد زمین گوشیم رفت زیر صندلی ‌من اون‌لحظه ??شدم‌گفتن‌بلد نیستی ماشین نرون مجبورت که نکردن برونی این جه وضعشه(در حالی که عاشق‌ماشین‌روندن با سرعت هستم?? فقط حرص گوشیمو میخوردم که گلس نداشت صفحه اش نشکنه چون بد افتاد صدا داد) بعد رسیدیم‌به‌عکاسی پیاده شدم‌گوشیم و از زیر صندلی برداشتم دیدم سالمه رفتیم‌برا عکس 3×4 کع تموم‌شد رفتم‌با کنال پرویی مولشو خودم‌حساب کردم‌ اون لحظه شوشو ی چشم‌غره ای رقت?? و گفت فهنیدیم‌پول داری بکش کنار خودم‌حساب‌میکنم‌???? بعد منم‌کم‌نیاوردم‌گفتم‌ن ممنون نیازی‌نیس شما برامخرج‌کنین خودم دارم‌در ضمن ماهنوز محرم نشدیم‌برای هم دیگه??
عکاسه ‌ترکیده‌بود از خنده????‌
اخر از‌عکاسی اوندم‌بیرون گشنم‌بود حسابی‌ی لحظه‌چشمام‌سیاهی‌رفت تکیه دادم‌به دیوار گفت چی شد ?? گفتم‌هیچی‌گفت‌خو حتنا‌فشارت اقتاده یدیم‌صبونه‌بخوریم گفتم‌خیر من‌میگم‌محرم نشدیم‌تو میگی بریم‌صبونه؟ گفت بابا خیر سرمون فردا عقد میکنیم نترس‌من‌اون دنیا به خدا میگم من گفتم‌بریم صبونه این نمیوند گناهش با من ????

1399/11/07 12:55

سلام‌ دوستان عزیز‌که سوتی شوشوی منو میخونن??
من با‌پدرشوهرم اینا زندگی میکنم
ما تازه ازدواج‌کرده بودیم ? شوشو سرما خورد شدید بعد حال و هوای زندگیمونم خیلی خوب بود اونایی که ازدواج کردن میدونن چی میگم‌ ??
مام همش کنار هم بودیم و نفس تو نفس هم‌که منم از شوشو سرماخوردگی گرفتم توی اون ایام که شوشو مریض بود???هی میگفت جدا بخواب تا تو نگیری بعد منم از تنها خوابیدن میترسیدم میگفتم‌ن من نمیگیرم‌ دو روز بعد جاری و خواهر شوهرم اومدن خونمون ?? یهو من سرفه کردم جاریم پرسید مریض شدی ؟? شوشو گفت اره از من گرفت صد بار گفتم تا خوب نشدم بغلم نخواب گوش نداد اینجوری شد???
اون لحظه حال شوشو?????
حال من???????
و حال جاری و خواهر شوهر????

1399/11/07 12:55

سلام ممنون که سوتی اول منو که مربوط به مامانم گذاشتین کلا منو مامانم خدای سوتی ایم الانم یه سوتی یادم اومد خلاصه سرتون درد نیارم
منو مامانم و خاله اینام تقربا قبل کرونا بود رفته بودیم خونه مامان بزرگم مامان بزرگم یه مرغ مینا داره که مثل بچه ش دوستش داره همیشه هم میگه این دختر کوچیکه منه ?همیشه هم باهمون خاله کوچیکم سرمینا حرفشون میشه خلاصه شب اونجا موندیم منم رفتم آشپزخونه شام
بخورم بعد مینا شونم خیلی بیش از حد شریین زبونه نمیدونم چی گفت که منم
بهش میخواستم بگم قربووونت برم من مینا جوونم که اینقدررر
شریین زبونی ولی برعکس خیلی ام با حس جوگیرانه و با صدای بلند گفتم مینا جووونم
قربوووونم بری بعد مامان بزرگم هم تو پذیرایی بود شنید صدامو بعد خیلی با تعجب دقیقا چشماش شبیه این استیکر شده?? بود گفت چییی قربونت بره حالا جالب اینجا بود که مامان بزرگم اینقدر رو این میناش حساسه ببین چقدر خاطر من براش عزیز بوده که به من چیزی نگفت فقط چشماش گرد شده بود انگار شوکه شده باشه???? منو میگی اولش که خندمو به زور نگهداشته بودم ولی اخرش یهو مثل سوزن که به بادکنک میزنی یهو ترکیدم انقدرررر خندیدم که اصلا نفهمیدم غذا چی خوردم همه پرید تو گلوم حالا از این بیشتر خندم میگرفت که قیافه مرغ مینا شونو همونجا مجسم میکردم تو ذهنم داره با گردن کج و یه چشمی نگام میکنه دقیقا این این استیکر ها تصورش میکردم ?????
وحالا قیافه مادر بزرگ جان من????????????
و قیافه خود من اولش که خندم نگهداشته بودم شبیه این???? وبعدش که اخر نتونستم همه این استیکر های خنده باهم انواع خنده ها داشتم?????????????????????????????
اوه چقدر طولانی شد ببخشید
امیدوارم خوشتون بیاد عزیزان


‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌

1399/11/07 13:04

سلاااااام?
چندوقت پیش رفتم سوپرمارکت شارژ بخرم ?‍♀خیلی عجله داشتم چون باید فوری به دوستم زنگ میزدم
خلاصه با عجله رفتم فروشنده گفت بفرمایید خانوم؟
منم با هول گفتم ببخشید اقا شااااااش همراه اول دارید؟?????

بنده خدا فروشنده و بقیه مشتریا خاکستر شدن از خنده???
#مهتاب



‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌

1399/11/07 13:04

سلام
دختر عموم یه دختر بچه شیطون داره اون موقع ها که میخوام الان براتون تعریف کنم 5سالش بود
درست یعنی 3سال پیش رفته بودیم خونشون
خالش ینی اون یکی دختر عموم
خیلی قپی میاد افاده داره همش.
یه مانتو تنش بود
گفتم شیدا جان چقدر بهت میاد چند خریدی
گفت 200 با یه حالت خاصی
گفت قیافش ? اینجوری بود
یهو بچه خواهرش (بچه دختر عموم)داد زد
گفت خاله چرا داری دروغ میگی
مگه این همون مانتو مامانم نیس
که صبح گرفتی ازش امروز بپوشی
دختر عموم دیگه ?حرفی نمی زد
بعد رفت تا عصر تو اتاق نشست بیرون نیومد?
تا اون باشه دروغ نگه???

#سوتی های باحال زنونه?


‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌

‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌

1399/11/07 13:05

سلام به دوستان مجازی
خب من یه سوتی دارم که می‌خوام براتون تعریف کنم??

چند سال پیش ما برنده شدیم بیرم کربلا حالا روزش رفتیم جا کاروان بعد تا یه جای نمی‌دونم کجا ما رو اتوبوس میبردن
حالا همه اتوبوس نشستن یهو آقای راننده
میخواد فرمون رو تکون بده یهو ????? پنج تا در می‌کنه پشت سر هم با صدای بلند که هم از خنده داشتن میمردن راننده بدبختی هم از خجالت دیگه نیامد تو اتو بوس????????????? امیدوارم سوتی راننده رو هم بزاری

1399/11/07 22:13

سلام ب همه عزیزان
من یکی دوروزه سرما خوردم الانم تو رختخواب دردرحال استراحتم???
دوتا بچه دارم ی دختر 9ساله و ی پسر 4ساله ???
دیروز خواهرم زنگ زد ک حال منو بپرسه من تو خواب و بیداری بودم ک دخترم گوشیو جواب داد خواهرم برمیگرده ب دخترم میگه خاله زیاد نزدیک مامانت نریدک سرماخورده بشین خدانکرده اذیتش نکنین تا زود خوب بشع گوشی رو ایفون بود وپسرم شنیدبعد از خدافظی و این حرفا
دخترم کتاباشو جمع میکنه ک بیاد بزاره تو کمدش منم تو اتاق دراز کشیده بودم پاهام نزدیک کمد دخترم بود
تا دخترم اومد تو اتاق یهو پسرم کتاباشو ازش گرفت گزاشت دم در ??????ب دخترم گفتن یلدا مگه خاله نگفت نزدیک مامانتون نرید سرما خورده میشین الان کتاباتو بزاری تو کمد از پاهای مامان ک نزدیک کمدته سرماخوردگی میگیریم همینجا بزار???
?????دخترمم گزاشت و رفت بیرون هالا نمیدونستم با این سینه خراب بخندم یا گریه کنم از این دهه90 دیا???

1399/11/07 22:14

دوستای گلم تو کانال چطورن؟
اومدم با یه سوتی خفن از ننه جون(همون مادر بزرگ،خانم جون شما??)
این ننه ما چند ماه پیش عمل قلب داشت و آنژیو کرد خداراشکر الان حالش خوبه?❤️
واسه عمل قلبش تو قلبش فنر گذاشتن?
امروز صبح بحث داغ بود مامانم گفت تو قلب ننه فنر گذاشتن?
بعد یهو مامان بزرگم گفت?
میبینم وقتایی بلند میشم صدای قیژژژژژژژژژی میده?
و همینطور ادامه میداد
که دوزاریم(نمیدونم درست گفتم یا نه افتاد??‍♀?)حالا هر چی بود افتاد که ننه چی گفته من
اولش?بعد??و بعد از بس خندیدیم مردیم?????
من اشک از چشمام میومد?????
الان واسه خاله هام و زنداییم تعریف کردم
دور هم خیلی خندیدیم جاتون خالی????

1399/11/07 22:15

باعرض سلام ووقت بخیر
خاطره ی که میخام بگم ازیکی ازهمکارانم هست!
خلاصه،این دوستمون انگشتش درد میکنه میره پیش دکتر،دکتر براش میگه بروازانگشت عکس بنداز بیار تاببینم چشه،اینم میره صاف تویه عکاسی،میگفت:تارفتم آقاعکاسه گفت بشین روصندلی،منم نشستم اومدم موهامو شونه کرد،منم???بعدرفت پشت دوربین،گفت یه دفعه انگشتمو آوردم بالا برگشت گفت انگشتتو بیارپایین،منم گفتم دکترگفته فقط ازانگشتت عکس بنداز نه جای دیگه ات،
حالاعکاس???
قیافه خودم????
شرمنده طولانی شددوستان

1399/11/07 22:16

سلام

حقیقتا من زیاد تو بیمارستانا نرفته بودم تا هفته قبل?

آبجیم مریض بود شدییید منم درگیر، آقا گفتن بیمار بمونه اورژانس همراهش که منم بره آزمایشگاه چندتام قوطی موطی حاوی خون و جیش ? دادن دستم که ببرم برا آزمایش

خلاصه من سوار آسانسور شدم و یه آقای کاملا جوان و خوشتیپتر از خودم هم تو آسانسور حضور داشتن، و توی دست من قوطی ها ????
گفتم: شما کدوم طبقه میرید؟ گفتن طبقه 4 شما چطور؟... گفتم: آزمایشگاه ولی نمیدونم طبقه چنده....همون لحظه آسانسور ایستاد و اون آقا هم پیاده شدن دستش رو تا نزدیییییک دکمه برد و اشاره کرد و گفت: آزمایشگاه +1 (یعنی ط 3)و در بسته شد


من خنگم فکر کردم اون آقاهه خودش دکمه رو فشار داده با تمام تباهیم منتظر بودم? هی یکی دو نفری اومدن سوار شدن و پیاده شدن دفعه سوم طبقه چهار ایستاد و تا در باز شد من با همون آقا روبه رو شدم ، آقاهه با تعجب گفت: خانم شما که هنوز اینجایی ? ، منم با ژست شیشه ی خورد شده فقط نگاهش میکردم


اومد تو دکمه 1+ رو زد گفت: فک کنم گم شدین منم اومدم ماله بکشم گفتم نه من مریض دارم خودمم مریضمم گیج شدم... یعنی لبخندی که قورت داد رو هرگز نه خودم یادم میره نه دیوارای آسانسور ?


نکردم بگم من فکر کردم شما دکمه رو زدین یعنی شییییک گند زدم

دوستان ببخشید شاید زیاد جالب نباشه ولی واقعا برای من افتضاح بود از آسانسور با بغض اومدم بیرون البته که الان میخندم به خنگیم??

1399/11/07 22:17

من وقتی بچه بودم خونه خالم اینا مهمون که بودیم آیفونشون زنگ زدکسی نبود برش داره من برداشتم صاحب خونه یعنی عموم بود بهش گفتم علوعلوواونم خندید?بعداومدخونه به همه گفت من علووکردم همه بهم خندیدن اینم بزارین لذتشوو ببرین??

1399/11/07 22:18

سلام به ادمین و اعضای گروه? من اولین باره سوتیمو ارسال میکنم امیدوارم ادمین جان داخل گروهش بزاره من خیلی وقته عضو این گروهم ومنpهستم از..
خب بریم سراغ سوتی من این سوتی از چند شب پیش که ما رفتیم خونه دایی بنده?خالم و دخترش و همسرش هم اونجا بودن من ومامان و خواهرم رفتیم اما خونه شلوغ بود همسر خالم رفته بود بیرون? من میخواستم برم دستشویی که از شانس بد من داخل خونه هست واییی من اون شب خیلی شکمم درد میکرد من و پسرداییم? که 9 سالشه داشتم تو درساش کمکش میکردم واقعا دیگه تحمل نداشتم رفتم دستشویی و یهو یه گ..و..ز ازم? در رفت خیلی صدا داشت? رفتم بیرون از دستشویی فک کردم همه متوجه شدن پسر داییم که همینطور بهم خیره شده بود فک کردم همه فهمیدم اما اونا گرم صحبت بودن
به پسر داییم بلند گفتم مگه چیه نمیشه تو دستشویی هم ازاد باشیم جمع رفت روهوا وایی. کسی نفهمیده بود خودم خودمو ضایع کردم خلاصه هر وقت مامانم به خالم زنگ میزنه خالم میگه دستشویی ازاده بهش بگو بیاد? امیدوارم خوشتون اومده باشه?

1399/11/07 22:19

#سوتی_خاطره
❁ ════ ❃•❃ ════


سلام سلام?? ممنونم از کانال خوبتون که منو کلی میخندونه یعنی اگه هرشب پستای شمارو نخونم خوابم نمیبره مرسی از ادمین لطفا این خاطره رو توی کانال بزار???

یه بار من و همسری برای ازمایش رفتیم ازمایشگاه بعد دختر پسر تو یه اتاق مشترک نشسته بودن و باید جلوی اونا ظرف ادرار و میبردیم میزاشتیم تو جاش??
منم خجالت میکشیدم جلو اون همه اقا بگیرم دستم راست راست راه برم?
این مسئولین خانومم میشستن جلومون ک یوقت اب قاطیش نکنیم منم این و از قبل میدونستم کاملا تر و تمیز رفتم??

خلاااااصه نگم براتون ?
نوبت من رسید منم کاملا پر بودم باید زود تخلیه میکردم نشستم ک انجام بدم این قفل کرد نیومد??‍♀
اون خانومه هم نگاه میکرد اصلا قفل کرده بودم اونهمه دسشویی مونده بودم چجوری قفل شد
بهش گفتم شما یدقع برو اونور بزار این بریزه خجالت میکشه بچم??
زنه ام روشو کرد اونور و خلاصه ک اومد و تموم شد
حالا من موندم ک چجوری این ظرف و ببرم بیرون دختر پسر قطاری نشسته بودن بیرون??
منم دنبال دسمال میگشتم ظرفم و مخفی کنم تو کیفم نوار بهداشتی داشتم اما دسمال نداشتم??
اون کاغذ دور نوار هس اونو برداشتم پیچیدم دور ظرفم با بدبختی رد شدم از بین جمعیت همه با تعجب نگام میکردن مثلا من اونو پوشوندم کسی نگاه نکنه بدتر شده بود همه ریز ریز میخندیدن فهمیده بودن میگفتن کاغذ رنگیه??
بعد تیکه مینداختن ازینا داری به مام بدی زوجا شوخی میکردن باهام
همین شوخی شوخی ک شد با دوتا از زوجای اونجا رفیق جینگ شدیم ولی الان که به اون روزا فکر میکنم میبینم که خیلی تباه بودم ????


❁ ════ ❃•❃ ════ ❁

1399/11/07 22:54

سلام ب همه ی عشقای من مرسی از سوتی های بامزه تون ?❤

جونم براتون بگه ک شوهر من خیلی غیرتیه همیشه هم بهم میگه اگه ی مرد تو خیابون بهت حرف زد تیکه انداخت بشورش هر چی از دهنت در میاد بهش بگو ??

خلاصه ی شب شوهرم رفت دم مغازه تا از خونه رفت بیرون یادم افتاد نون نداریم تا لباس پوشیدم افتادم بیرون دنبالش اون نمیدونم کدوم ور رفته بود اقا سر کوچه بودم یهو یه ماشین ک ی پسره خوشگل توش بود داشت ماشینشو سرو ته میکرد یهو چشمم بهش خورد دیدم داره نگام میکنه داره ی چیزایی زیر لب میگه مثل حرفای عاشقونه??????

منم گارد گرفته بودم آماده حمله بودم گفتم ولش کن بابا الان شر میشه ????

اقا این دیگه داشت از تو کوچه با ماشین میرفت بیرون یهو جفتم شد فاصله مون خیلی نزدیک بود یهو گفت اخ چی میشه تو مال من بشی?????

اقا الان فوش ندم پس کی بدم پسره نگام کرد گفت چته روانی?????????


بعد گفتم من چمه دنیا بر عکس شده ها یهو دیدم گوشیشو اورد بالا از روپاش گفت خانم من دارم با دوست دخترم حرف میزنم چون داشتم ماشینو از تو کوچه سرو ته میکردم گذاشتم رو ایفون رو پام داشتم حرف میزدم

???چشمتون روز بد نبینه نمیدونستم چکار کنم هی ب دسته خودم فشار میاوردم یهو گفتم خو ب درک گمشو ???هل شده بودم ???پسره خودشم خندش گرفته بود منم بدو بدو رفتم تا دم خونه????

امیدوارم خنده رو لباتون اورده باشه ??

1399/11/07 22:55

صلم امیدوارم خوب باشید??
سوتی من داخل تولد رفیقم از اونجایی ک رفیق من داداش دوقلو دارہ و تولدشو باھم بود پصر ھم بود منم سر شام نشستہ بودیم ?
داشتم نوش جونم میکردم ?
سر سفرہ ای ک پصر ھم بود?
ی پصر بود قیافش شبیہ بز بود??‍♀?
منم ب دوستم گفتم اونم بلند بلند گفت آخہ چرا برا ھر کی ی اصم میزاری و ھمینجور میخندید?
منم ھی بھش چشم غرہ میرفتم یعنی خفہ شو ?
اونم دوبارہ گفت چرا ب این چش رنگیہ میگی بز آخہ ??
منم ھمونوقت نگامو سوق دادم رو ھمہ?
نگاہ کردن من ھمانا و نگاہ کردن بقیہ ب من ھم ھمانا۔
قیافہ من??
قیافہ بقیہ?
قیافہ دوستم☺️?
قیافہ پصرہ?
اینم بد بختی من?

1399/11/07 22:56

سلام به ادمین عزیز و اعضای خوب کانال ?
این دومین سوتی ای که میفرستم ،امیدوارم خوشتون بیاد?

البته فکر نکنم سوتی باشه اما حالا هرچی هست باحاله???

اول بگم که ما با خانواده عموم اینا خیلی خوبیم و هر هفته جمعه ها میریم خونه هم و خانواده عموم از بچگی منو خیلییی دوس داشتن و دارن
خلاصه یه روز جمعه ما دعوت بودیم خونه عموم اینا برا نهار? ،، ما هم ظهر رفتیم و ناهار خوردیم و مردا خوابیدن و ما خانما و دختر خانما رفتیم تو اتاق دختر عموم ،،، خلاصه بعدازظهر شد ،، عموم هم نشسته بود تو هال و قلیون میکشید( عموم قلیونی نیستن فقط تفریحیه?)،، آره بگذریم داشتن قلیون میکشیدن که پسر عموم یه بالشت پرت کرد تو صورت من و منم برا تلافی اومدم یه بالشت پرت کنم سمتش که یهو خورد به قلیون کنار عموم و ذغال های سرخش کاملا ریخت رو سر و گردن عموم و همینطور ریخت رو فرشاشون، ، عموی بیچاره منم داشت میسوخت و فقط بدو بدو رفت حموم زیر آب یخ ??? ،، خلاصه ما هم بدو بدو جارو خاک انداز آوردیم زغال هارو از رو فرش جمع کنیم و خداروشکر فرش خیلی نسوخته بود ?? ،، عموی منم که از حموم در اومد بیچاره گردنش قرمز شده بود و تاول زده بود? ،، اما خدایی انقدر بزرگوار بودن هیچکدوم هیچی بهم نگفتن ?? ،، اما من انقدر خجالت کشیدم که دلم میخواست در اون لحظه زمین دهن وا کنه و منو ببلعه????????

من خاطرات زیادی از عموم اینا دارم انشالله بعدا اگه فرصت شد و چیزی یادم اومد میزارم❤️??????????

1399/11/07 22:57

سلام ادمین جون وسلام به دوستان سوتی دهنده
این اولین سوتیه که میفرستم ?
این سوتی که میخوام بگم مربوط میشه به مامانم مامانم دندوناش مصنوعی هستش یکمم لقه جاش?
خواهرم تازه نامزد کرده بود نامزدشم غریبه بود باهاش رودروایستی داشتیم
مامانم دقیقا جلوی دامادمون نشسته بود بعد مامانم یه حرف خنده دار زد خودش یه دفعه زد زیر خنده یهووو دندوناش افتاد رو فرش وای مارو میگی داشتیم در وپنجره گاز میزدیم
دامادمونو که نگو ??????
بیچاره مامانم از اون به بعد سعی میکنه خیلی ریز بخنده??

1399/11/07 22:58

‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ سلام آقا منم یه سوتی بگم?☺️ یه روز که کلاس کنسل شده بود من و دوستم رفتم سر یه کلاس خالی که بشینیم بحرفیم یهو شیطونیمون گول کرد رفتیم?? سراغ پرده ویدئو پروژکتور چند بار باز وبسته اش کردیم نوبت من که شد بعد از 3بار که این کار رو کردم یهو دیدم ?یه چیزحدودا 10کیلو خرد توی فرق سرم??

. دوستم جاخالی داد ?. وقتی افتاد روی زمین یه صدای مهیبی توی کلاس خالی پیچید که استادای کلاس بغلی ریختن توی کلاسی که ما بودیم. از قضا یکی از اون اساتید رئیس دانشگاه بود برگشتم با همون قیافه زار گفتم استاد اینا ??رو شل بستن چرا رسیدگی نمیکنین سرم شکست. یه لبخندی زد گفت اشکال نداره بزارینش اون گوشه تا بگم بیان درستش کنن و رفت. ولی اون یکی استاد عقده ای برگشت گفت من که فهمیدم داشتین بازی میکردین زشته نکنید این کارو. گفتیم نه استاد بازی کجا بود. گفت باشه قبول. وای نمیدونین چقدر ضایع شدم????

1399/11/07 22:58

‌‌‌‌‌‌ سلام دوستان گل وگلابم.??
از وقتی عضو این کانال شدم همیشه لبخند به لبامه با خوندن سوتیاتون مملو از شوروشادی میشم. مرررسی که هستین.❤️?
یه سوتی براتون تعریف کنم از خواهر زاده م. ?
یبار رفته بودم مسافرت خونه عمه مم اونجا. رفتیم بازار گفتم برا خواهرزاده گُلیم یه چی بخرم ذوقشو کنه. گفتم چی بخرم چی نخرم عمه مم گفت شورت بخر???
هیچی دیگه شورت خریدم براش وقتی برگشتم ?به عنوان کادو دادمش .یه بار میخاسته بره حموم دنبال ش‌ورته میگرده پیداش نمیکنه?? با صدای بلند جلو باباش میگه شوررت خاله رو میخاااام ?‍♀?شــورت خاله رو میخام?.???
خواهرم ??پدرش??
فرداش که برامن تعریف میکنن ---من ????


‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌

1399/11/07 22:59

‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌ یبارم سر کلاس بودم استاده خیلی حرف میزد??? و کلاس و تعطیل نمیکرد منم عجله داشتم باید میرفتم سر کار بالاخره ?بعد از نیم ساعت حرف زدن رضایت داد کلاس و تعطیل کنه.. یهو یکی از پسرا گفت استاد هنوز نیم ساعت وقت داریما??... یعنی دلم میخواست تیکه تیکه اش کنم???? به دختره بغل دستیم گفتم اه اه چه پسر خود شیرین و لوسی شیطونه میگه بزن از وسط دو شقه اش کن ..با این هیکلش??دختره هم اینجوری نگام کرد?و بعد پاشد با همون پسره رفت بیرون?کاشف به عمل اومدم نامزدش بود?

1399/11/07 23:01