The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

رمان های جذاب

282 عضو

‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ سلام عزیزان ?
من سرکارم هستم محل کارم طوریه که پشت میز من یه پرده کشیدن و خرت و پرت ها و وسایل دیگه رو میزارن اون قسمت.?..رییسم یه اقاست که سی و خورده ای سن داره یه دیقه رفت بیرون و با یکی از آقایون همسایمون برگشت دوتاشون سریع سلام کردن و بدو بدو رفتن پشت پرده.??.. صداشون واضح شنیده نمیشد فقط صدای پچ پچ می اومد یه دفعه صدای یه ماااااچ بلندددد و سکوت و دوباره یه ماااااچ دیگه???منو میگی فکر کردم رییسم همجنس باز شده و دارن...????? منم صندلیمو چرخونده بودم طرف پرده و گوشامو تیز کرده بودم که یهو رییسم از پشت پرده اومد در گوشم گفت خانوم فکر نکنی این داره منو ماچ میکنه ها داشت قرآن و میبوسید??ترکیدم از خنده??? داشتن اون پشت واسه گشایش یه کاری دعا میخوندن????لعنت به اذهان منحرف ??



‎‌‌‌‌‌‌

1399/11/07 23:03

‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌

سلام
از اونجایی که کل زندگیمو با سوتی میگذرونم ?
یه بار که با دوستم رفته بودیم مغازه شال و روسری فروشی
بعد فروشنده چندتا شال اورد منم یکی ک توی پلاستیک جای خودش بود رو انتخاب کردم
به پسر فروشنده گفتم میشه درش بیارید ببینم چقدر درازه?
یهو دوستم از خنده ترکید
فروشنده هم جلو خودشو گرفته بود
که نخنده قرمز شده بود?
منم دست دوستمو گرفتم سریع زدم بیرون از مغازه??‍♀???☺️

1399/11/07 23:03

‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌

سلام
چند روز پیش مامانم بهم گفت بیا اتاقارو جارو بزن
بعد خودشم داشت لباسای تو کمد و تا میزد??
منم حواسم نبود
جارو برقی یه لنگه جوراب مامانمو خورد دیدم مامانم حواسش نیس
گفتم بزار اون لنگ جورابم بخوره که جفت بشن????
مامانم یهو دید

افتاد دنبالم منم انقد استرس بهم وارد شد که جارو برقیو زدم زیر بغل و میدویدم ?

1399/11/07 23:04

‌‌‌‌‌‌

سلام
امیدوارم همیشه شاد باشین.

یک روز همراه خواهرم و پسر دوساله م رفته بودیم یک مغازه لباس زیر فروشی

ما سرگرم انتخاب لباس زیر بودیم که دیدم صدای پسرم از بیرون مغازه میاد
رفتم دیدم از تو سبد دم در یک لباس زیرو برداشته برده تو پاساژ به یک آقایی نشون میده و همش میپرسه قشنگه؟ قشنگه؟ ??


‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌

1399/11/07 23:05

خدایا همانطور که شب را

مایه آرامش قرار دادی

قرار دلهاے بیقرار ماباش

وجودمان را لبریز آرامش کن

شناختمان را فزونے بخش

شب زمستانیتون آرام❤?

1399/11/07 23:28

سلام
خیلی سال پیشا مارو دعوت کرده بودن ی روستای دورافتاده وسط جتگل عروسی.‌

خواهر عروس ارایش و شینیون عروس برعهده گرفته بود . آقا نگم براتون اون موقع ها ک تافت و این چیزا نبود و اونام وسط جنگل ازهمه جی دور بودن خواهر عروس موهای عروسو با اب قند شینیون کرده بود? وسط مجلس هوا هم گرم بود مگسا دور سرش ویز ویزمیکردن? و مام ازخنده روده برشده بودیم?? . از ارایشم ک نگم براتون با ی قاشق میشد کِرِم از روصورتش جمع کرد‌ . اونم سفید مث گچ ?
سایه پشت چشمشم بنفففففش .رژ گونه قرمززززز خلاصه ی دفتر نقاشی بود واس خودش ??
قردادن و رقصیدنشونم ک اوایل دهه شصت و اواخر دهه پنجا?

وای خ باحال بود .هنوز یادش میفتیم میخندیم . طفلیا از شهر و همه چی دور بودن و چیزی نمیدونستن چی ب چیه ولی خیلی باحال بودن?????

Sasoازشمال??


‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌

1399/11/08 11:26

سلام

ما چند سال پیش ک رفته بودیم مشهد
میدونین ک مشهد خیلی پله برقی داره??‍♀️??‍♀️
حالا ما میخواستیم بریم حرم
و ی پل هوایی بود ک پله برقی داشت
و خیابون شلوغی بود و نمی‌شد از خیابون رد شی??‍♀️
حالا منو مامانم و مامان بزرگم بودیم
داشتیم ب سمت پله برقی میگرفتیم ک یهو ی خانومی از پله سوم افتاد ینی قشنگگگگگگ پاهاش بالا بود????
هی من میخندیدم و مامانم چشم غره میرف??????
خواستیم بریم بالا ک دوباره ی خانومی افتاد دیگ ب مولا من قهقهه میزدم????
قشنگ سرِ خانومه پایین و پاهاش بالا????
حالا هی میگفتم بریم دیگ
مامانم میگف میترسم
مامان بزرگم میگف میترسم???
گفتم نترسین برین افتادین میگیرمتون???
با زور مامان بزرگمو فرستادیم
وقتی پاشو گذاشت رو پله برقی چناااان جیغی زد ???
و از بالا افتاد پایین و لباسش پاره شد???????
ینی ب مولاااااا من نمیدونستم کمکش کنم نمیدونستم بخندم?????
مامانم رو ویبره بود???
منم قهقه میزدم???
بعد بابام اومد و بردش??

#لعیا


‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌

1399/11/08 11:27

سلام❤️

قرار یواشکی یا شیطنت قابل ذکر بدون سانسور ندارم?....ولی یادمه یبار سر ظهر تو خونه شوهرم بودیم حالا از خدا ک پنهون نیس از شماام نباشه کار بدی ام نمیکردیم? ما کلا بچه های خوبی بودیم? داشتیم عکس میگرفتیم با ژست های مسخره بازی.... یهو زنگ خونشون رو زدن...من از ترس رفتم تو کمد دیواری سالنشون قایم شدم جا ام نمیشدم رفتم نشستم رو رختخواباشون? نمیدونم بالششون پر بود خیلی یا من تپلی بودم خیلی ؛ تا نشستم بالششون جر خورد?
خو قشنگ بدوزید دیه?
صدای جر خوردن بالش اومد و شوهرم ک داشت میرفت جلوی در صدارو شنید متهم شدم بـــ.....??

پشت در برادرشوهرم بود و اصلا داخل هم نیومد و صدارو نشنید????
‎ ‎
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌
‎‌

1399/11/08 11:29

اینم یه خاطره از من:
با یه پسری از طریق نت آشنا شده بودم خلاصه یک هفته تلفنی حرف میزدیم بعدش قرار شد همدیگرو ببینیم.قرارگذاشتیم مثلا فلان خیابون و فلان ساعت.
منم سر خیابون منتظر بودم بهش زنگ زدم گفت من اینجام تو کجایی منم گفتم همینجام کنار خیابون واستادم.یهو یه ماشین جلوم ترمز زد منم گوشی رو سریع قطع کردم.سوار شدم خلاصه یکم سلام و علیک یهو دیدم گوشیم داره زنگ میخوره و شماره پسره اس...یه نگاه به گوشی کردم یه نگاه به پسری که کنارم پشت رل نشسته بود.بعد مثل خنگا گوشی رو جواب دادم بله؟ گفت کجا رفتی؟ من اومدم پشتت بودم تو سوار یه ماشین دیگه شدی ??
یهو دیدم ای دل غافل اشتباه کردم.
گفتم آقا ببخشید فکرکنم اشتباه شده همین بغلا پیاده میشم.??
یارو هم کپ کرده بود فکرکنم اونم با یکی که قبلا ندیده بود قرار داشت ??
بعدش پیاده شدم رفتم پسره اصلی رو دیدم...پیاده بود...اصلا ماشین نداشت...? منم قبلا نپرسیده بود ازش که ماشین داره یا نه ???


‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌

1399/11/08 11:30

صدای شوهرم و برادرش شبیه همه یه بار برادرشوهرم از خونه مادرشوهرم زنگید منم فکر کنم شوهرمه
اونقد لوس بازی در آوردم و چرتو پرت و حرف عشقولانه زدم آخرش دیدم داره غش میکنه از خنده
بعد گفت زن داداش دختر مهربون مثل خودت سراغ نداری برام خواستگاری کنیش؟
آبروم رفت اصلا خداییش رنگ خرمالو شد صورتم?????
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌

1399/11/08 11:30

سلام
دختر عموم یه دختر بچه شیطون داره اون موقع ها که میخوام الان براتون تعریف کنم 5سالش بود
درست یعنی 3سال پیش رفته بودیم خونشون
خالش ینی اون یکی دختر عموم
خیلی قپی میاد افاده داره همش.
یه مانتو تنش بود
گفتم شیدا جان چقدر بهت میاد چند خریدی
گفت 200 با یه حالت خاصی
گفت قیافش ? اینجوری بود
یهو بچه خواهرش (بچه دختر عموم)داد زد
گفت خاله چرا داری دروغ میگی
مگه این همون مانتو مامانم نیس
که صبح گرفتی ازش امروز بپوشی
دختر عموم دیگه ?حرفی نمی زد
بعد رفت تا عصر تو اتاق نشست بیرون نیومد?
تا اون باشه دروغ نگه???
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‎
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌

1399/11/08 11:30

سلام به ادمین عزیز و همه سوتی دهنده ها
اول یه تشکر جانانه بکنم از همه عزیزانی که دلمون رو شاد میکنن، دمتون گرم
انشاالله همیشه دلتون بی غصه باشه و خوش باشین??
این سوتی من برمیگرده به یه سال پیش که واقعا خجالت کشیدم،هر موقع یادش میافتم آب میشم
یه روز تازه از حموم اومده بودم بیرون، موهامو خشک کردم و خرگوشی بستم، فقط لباس زیر تنم بود، هندزفری گذاشتم و آهنگ گوش میکردم و بیخیال به کارام میرسیدم، یه دفعه دخترم بهم دست زد منم برگشتم نگاش کنم ببینم چی میگه، با قیافه برادرشوهرم و خانمش و پسرش که نوزده سالشه مواجه شدم که توی سالن وایستادن و منو نگاه میکنن،مثل اینکه زنگ زدن و من متوجه نبودم و دخترم بدون اینکه بهم بگه میره در خونه رو باز میکنه، من که از خجالت آب شدم سرم و انداختم پایین و سلام کردم و سریع رفتم تو اتاقم و بیرون نیومدم، تا جاریم اومد و باهام حرف زد و گفت اشکالی نداره،تازه بعدشم اومدم پیش مهمونا دیگه نتونستم توی صورتشون نگاه کنم، چای بدون قند و میوه بدون چاقو بردم براشون??
ببخشید خنده دار نبود، ممنونم تا آخرشو خوندین?
ریحانه هستم 33، شمالی دتر(دختر)
شااااد و پیروز باشید❤️❤️


‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌

1399/11/08 11:31

‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌



سلام
این سوتی من مال شیش سال پیش که تازه یک ماه بود نامزد کرده بودیم و هنوز رودربایسی داشتیم ??،
بعد از خوردن شام منو نامزدم رفتیم تو اتاق که خلوت کنیم ، هنوز نشسته بودیم که نامزدم منو بغل کرد و محکم فشار داد ?....
فشار دادن همانا و خروج یک صدا از بنده همانا ????جفتمون شوکه بودیم که
نامزدم گفت ???
مامانت دزد گیر وصل کرده بهت ؟؟?
هیچی دیگه کلی خندیدیم و از اون روز دیگه رودربایسی نداریم !!??






‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌

1399/11/08 11:31

سلام مهربانو جون ?

نامزد بودیم ، رفته بودم خونشون،تو اتاقش بودیم،خب منم رفته  بودم بغل شوهرم،یهو  مادرشوهرم در زد تا اومدیم خودمونو جمع کنیم اومد تو،من  داشتم از رو تخت میپریدم پایین وسط زمین و هوا درو باز  کرد مادر شوهرم،شوهرم که هنگ  بود کلا...منم تا  رسیدم زمین  دیدم مادرشوهرم برامون میوه  آورده پرتقالو  برداشتم گفتم پوست بکنم براتون! هیچی مادرشوهرم رفت بیرون?


تا  پارسال که هی  میگفت پرتقال  برات پوست بگیرم؟??????

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‎

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌

1399/11/08 11:32

سلام
مرسی از کانال خوبتون
من اهل کرمانشاهم
و میدونید کرمانشاهیا لهجه دارند خلاصه11سالم بود
یه روز نشسته بودم تو تاکسی با مادرم من اومدم باکلاس بازی در بیارم از اول تا اخر تهرانی غلیظ صحبت کردم
یهو راننده در مورد باغ پرندگان پرسید منم شروع کردم به صحبت
یهو گفت پرنده ها شبا چیکار میکنن؟ منم خیلی با کلاس گفتم
عرضم به حضورتون که پرنده ها شب ها اونجا میخوبن?

بعد دودقیقه تازه فهمیدم چ سوتیی دادم راننده داشت فرمون رو گاز میزد
که یهو درستش کردم و گفتم میخوابن?
‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌



‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌

1399/11/08 11:33

سلام
من یه خواهر شوهر دارم که از اول عروسیش تهران زندگی می‌کرده ولی مادرش اصفهان

یه روز کامپیوترش خراب میشه زنگ میزنه نمایندگی بیاد از زبون خودش یه آقایی زنگ زد منم تو خونه تنها بودم اومد گفت از نمایندگی خلاصه وقتی اومد تو بهم گفت خانم مودمتون کجاست منم ریزه فکر کردم آقاهه بهم میگه مادرت کجاست به آقاهه گفتم من مادرم اصفهان زندگی میکنه منم خانم این خونم قیافه آقاهه اینجوری شد???گفت خانم من چه کار مادر تو دارم میگم مودمتون کجاست دیگه منم نتونستم جواب بدم با اشاره بهش گفتم کجاست رفتم تو اتاق خواب لباس های کمد و تو دهنم میکردم و میخندیدم اونم میگفت خانم کجا رفتی یه لحظه بیا ولی من خنده امون بهم نمی‌داد اونم که دید من نمیام کارشو انجام داد و رفت قیافه من????قیافه اقاهه??????قیافه شوهرم که براش تعریف کردم???????
#رویا اصفهان




‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

1399/11/08 11:34

سلام و کانال خیلی عالی دارید
این سوتی من هستش:
یه روز من تو اتاق با خواهرم داشتم فیلم میدیدم تو کامپیوتر که یهو مامانم اومد تو اتاق و داشت یه چیزی میجوید منم که کنجکاو شده بودم رفتم بهش گفتم چی میگوزی
مامانم:???
من:??????
خواهرم:??????

1399/11/08 11:34

یبار منو داییم از کیش اومدیم و دوتایی ی تیپ فوقالعاده خفن زده بودیم اینم بگم ک داییم یکم تپله?? ما اومدیم شیراز ?و رفتیم زیتون خرید واسه شب ک بریم مهمونی داییم نگا کرد ب تی شرتا و مبتکرانه ب فروشنده گف عهه اقا ببخشید شما شلیف شرت ندارین??? پسرا اصن یخ بستن از خجالت ک ندونسن شلیف شرت چیه بعد بهم نگا کردن نگا پاکتای دست مل ک کلا مارک کیش و ادرس اونجا بود گفتن باید از اونجا میخریدین?? و دایییم اینجوری شد ??گف واقعا ندارین گفتن ن اینجا هنو نیومده نگم براتون ک پسرا چقد عرق سرد کردن??یهو داییم گف بابا شلیف شلیف شلیف شرت نداری بدی??ینی پسرا پهن شدنااا


شلیف ی چیزایی مث گونی هست ک فوقالعاده بزرگ و گشاده???

1399/11/08 11:35

سلام سلام
راستش یادسوتی جاریم افتادم که روز خاکسپاری بابام بود من انقد گریه کرده بودم دیگه نا نداشتم جاری بزرگم که اونموقع حدود15سالی میشدکه پدرش فوت کرده بود یهو یادباباش افتادو منوبغل کردوشروع کردبه گریه کردن که من 15 ساله بابام مرده ومثل من بی پدر شدی و...من دوباره شروع کردم باجاربم گریه کردن( البته اینم بگم آقای رفسنجانی هم تازه فوت کرده بود)جاری کوچیکم میبینه که منوکه به زور آروم کردن حالا باحرف ابن دوباره شروع کردم به گریه طفلی دلش میسوزه میگه بابا مردی مثل رفسنجانی مرد بابای شما نمیره یهو منو جاری بزرگم خیلی آروم ازهم جدا شدیم ونشستیم یه گوشه چادروکشیدیم سرمون کلی به حرفش خندیدیم امیدوارم خوشتون اومده باشه درضمن خیلی ببخشیدطولانی شد

?

1399/11/08 11:35

سلام یه روزم برادرشوهرم که خیلی سرش دردمیکرده میره داروخونه ومیگه یه مسکن قوی میخوام نمیدونم اونا هم شیاف زیادداشتن یاچی به این برادرشوهرمن که تاحالا شیافوندیده بوده تجویزمیکنه برادرشوهرم که معمولاقرصاشوبدون آب قورت میده شیافوبازمیکنه ومیخوره بعدیه ساعت حالت تهوع بهش دست میده جاریم میگه چی خوردی آخه تواینجوری شدی میگه سرم دردمیکرد ازداروخونه قرص گرفتم ازوقتی اونوخوردم بالا میارم جاریم میره جیب شوهرشونگاه میکنه میبینه بعلهههههه ایشون شیاف وبه جای قرص مسکن خورده میگه خاک عالم برسرت اینوکه نمیخورن بعدکه بهش توضیح میده قضیه جیه میگفته دیدم خیلی راحت رفت پایینا بعدبه جاریم میگه حق نداری واسه کسی تعریف کنی ولی جاریمم که خیلی رازداره به خواجه حافط شیرازی چیزی نگفت البته تومسجدم اعلام نکردفقط کل فامیل فهمیدنو کلی بهش خندیدن

1399/11/08 11:35

سلام فاطی هستم ??
میخوام یکی از خاطرات مامانبزرگمو براتون بگم که هر موقع یادش میوفتم غش میکنم از خنده ???
مامانبزرگم تعریف میکرد خیلی سال پیش که اون موقع سه تا بچه داشت ( شش تا بچه داره ) تو خونه مستاجری زندگی میکردن ??
مامانبزرگم طبقه پایین بودو اون صاحب خونه طبقه بالا
مادر بزرگم میگفت جاتون خالی داشته اب دوغ خیار ??? درست میکرده که یهو از طبقه بالا صدای جیغ و داد و هوار میشنوه ????
میره بالا ببینه چه خبره یهو میبینه که یه ملخ ? گوشه خونه هست و این بیچاره ها هم از ترس ملخ دارن جیغ و داد راه میندازن ???
صاحب خونه به مامانبزرگم میگه توروخدا بیا این ملخو بنداز بیرووووونننن ???????? مامانبزرگ من میگه از ملخ میترسین ؟؟؟؟ الان میام میندازم تو جونتون ??? مامان بزرگ منم از ترس داره میلرزه ولی جلو خودشو میگیره و میاد ملخرو با دستش ور میداره میوفته دنبال صاحب خونه ???? صاحب خونه هم از ترس ملخ کل خونه رو داشته میدوییده که از ترس دستشو میگیره جلوش و کل خونه رو با ادرارش ابیاری میکنه ??????? مامانبزرگ من این صحنه رو که دیده ترکیده از خنده نمیدونسته چیکار کته ??????????????????? میگفت تهش اون صاحب خوته بیچاره هم مجبور میشه کل فرشاشو بشوره ???? چون همشون نجس شده بود ?????

1399/11/08 11:37

سلام وقتتون بخیر الان که داشتم پیام هاتونو میخوندم یاد سوتی خودمو دخی عمه جونی افتادم ??
خب بریم سراغ سوتی یه شب خونه مادربزرگ? دعوت بودیم دختر عمم اینا هم اومده بودن داماد عمم هم بود ?بعد منو دختر عمم تو اتاق نشسته در حال غیبت... ?داشتیم میحرفیدیم که گفتم z بیا بریم اینجا آنتن نمیده رفتیم بالا پشت بوم ?اینترنت بالا پشت بوم خیلی پر سرعته رفتیم بالا شب هم بود ? خیلی هم سرد ?خلاصه ما که داشتیم از اینترنت استفاده میکردیم یهو داماد عمه جونی از خونه اومد بیرون ماهم دیدیمش اما اون ما رو ندید ?دخی عمه گفت یه دقیقه دهنتو ببند این اگه ما رو ببینه میره مامانم میگه مامانم منو تیکه تیکه میکنه ☹️ بعد گفتم باشه سرم تو گوشی بود دختر عمم بالا سرم واستاده بود به در تکیه داد بود ( در انباری.) یهو در باز شد دخی عمه به پشت افتاد تو انباری ???من که از خنده روده بر شده بودم داماد عمم هم که داشت با گوشی تو حیاط صحبت میکرد صدای قهقه های بنده رو شنید ?‍♀️?‍♀️اومد از لب پله ها یه نگاهی کرد و الفرار بنده خدا تا آخر شب که اومد دنبال زنش نیومد ? ما هم وقتی که شادوماد داشت ما رو نگاه میکرد از خجالت آب شدیم ?بعد من هنوز تا یه هفته یادش میفتادم خندم می‌گرفت ??
بعلههه اینم از سوتی ما
نوکر همه شما m از نیشابور خراسون ?

1399/11/08 11:38

سلام و خسته نباشید خدمت ادمین عزیز❤️وهمراهان خوب کانال ???
یه سوتی باحال بگم براتون از هفته پیش همین روز ????هر روز وقتی یادم میفته کلی میخندم ?
رفته بودم امتحان شهری برا گواهینامه ?حالا بعد اینکه آقای سرهنگ گفتن پارک دوبل برو,دور یک فرمان ودور دو فرمان و اینا منم همه رو خوب رفتم ?
آخر سرم دنده درگیر و ایست ?گفت پیاده شو بیا این طرف ,رفتم چند تا سوال ازم پرسید ?دیدم نوشت قبول ?????منم خییییییییلی خوشحال شدم و خیلی هم هول شدم ????در عقب و که باز کردم کیفم وبردارم گیج شدم عوض اینکه بگم آقای سرهنگ دستتون درد نکنه ??گفتم آقای دکتر ?‍⚕دستتون درد نکنه ????انقدر خجالت کشیدم خوبه ردم نکرد??
امیدوارم خوشتون اومده باشه ?
تنتون همیشه سالم ??????
لبتون همیشه خندون ??????
مرسی که سوتی های قبلی و گذاشتین ?❤️



‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

1399/11/08 19:56

سلام
شوهرم یه دوست مسجدی داشت خیلی ازش تعریف میکرد مدام میگفت چقدر این پسر ادم خوبیه من خیلی قبولش دارم میگفت مرام لوتی های قدیم و داره
بعد این اقا من و تاحالا با شوهرم ندیده بود هرموقع از سره کوچمون رد میشدم بهم تیکه مینداخت(چه چشمایی داره ماشالله و......)یه بارم تو ماشینش بود برام بوق میزد که نگاش کنم?‍♀️?‍♀️منم نمیخواستم چهره شو پیشه شوهرم خراب کنم چون بشدت از این اقا خوشش میومد تا زد و یه بار منو کنار شوهرم دید بیچاره قیافش اینجوری شد???
از اون موقع هروقت منو میبینه سرشو میندازه پایین و ازکنارم رد میشه??منم چون این رفتارشو دیدم خیلی خوشحال شدم که ابروشو پیشه شوهرم نبردم چون به چشم پشیمون شدنش رو دیدم
در ضمن من یه خانم کاملا محجبه هستم ولی تا دلتون بخواد تو خیابون مزاحم داشتم حتی یکیشون با موتور دنبالم راه افتاد حرفای بیشرمانه بهم میزد که از خجالت میخواستم‌ بمیرم
پس عزیزان اینقدر نگین اگه حجاب رعایت بشه کسی جرات نمیکنه مزاحم بشه یه فرد بیمار براش فرقی نداره این خانم محجبه هست یا ازاد??

‎ ‎

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌

1399/11/08 19:56

سلام عشق جانهـا?
امیدوارم حال دلِ همتون عالی باشه✨

سال گذشته تو مدرسه امون ی جلسه برگزار شد با حضور اولیا و معلما و دانش آموزا.. ? ی مشاوری آورده بودن که درمورد دوره نوجوانی و مسائل این چنینی صحبت کنه ?

اول که وارد سالن شد کت تنش بود و بعد حدود یک ساعت که از جلسه گذشت کتشو درآورد و بلند شد که ایستاده سخنرانی کنه?‍♂

شما فک کنید نزدیک 200 نفر دانش آموز ، حداقل 80_70 نفر از اولیا که اکثرا هم مادرا بودن و همه معلما یهــــــــو جمع ترکیـــــد?? منم چون چشمام ضعیف بود و عینکمو دستم گرفته بودم هاج و واج مونده بودم دخترا چشونه؟? یهو دوستم گفت بابا نگا شلوارش کن? نگو آقا شرتو کشیده رو شلوارش (شرت زیر شلوار بود اما کش و نیمی از شرت رو تا زده بود رو شلوار????)

حالا ی شرت زرد با خال خالیای سبز?
بنده خدا فکر میکرد بچه ها دارن به حرفاش میخندن هی میگفت اشکال نداره همین خنده های شما برا ما ارزش داره?☺️

از اون طرف آقایون حاضر در جلسه همه سرخ شده بودن?

معاون مدرسه امون کلا عادتشه هر مراسمی باشه با چهارتا دوربین از چهارجهت عکس بگیره ، اون روزم همینطور بود..? حالا نمیدونم اون بنده خدا وقتی بعدا عکسا رو دیده چه حالی شده!!!!??

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌

1399/11/08 19:57