The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

رمان های جذاب

282 عضو

سلام
من یه خواهر شوهر دارم که از اول عروسیش تهران زندگی می‌کرده ولی مادرش اصفهان

یه روز کامپیوترش خراب میشه زنگ میزنه نمایندگی بیاد از زبون خودش یه آقایی زنگ زد منم تو خونه تنها بودم اومد گفت از نمایندگی خلاصه وقتی اومد تو بهم گفت خانم مودمتون کجاست منم ریزه فکر کردم آقاهه بهم میگه مادرت کجاست به آقاهه گفتم من مادرم اصفهان زندگی میکنه منم خانم این خونم قیافه آقاهه اینجوری شد???گفت خانم من چه کار مادر تو دارم میگم مودمتون کجاست دیگه منم نتونستم جواب بدم با اشاره بهش گفتم کجاست رفتم تو اتاق خواب لباس های کمد و تو دهنم میکردم و میخندیدم اونم میگفت خانم کجا رفتی یه لحظه بیا ولی من خنده امون بهم نمی‌داد اونم که دید من نمیام کارشو انجام داد و رفت قیافه من????قیافه اقاهه??????قیافه شوهرم که براش تعریف کردم???????
#رویا
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌

1399/11/08 19:57

سلام عزیزان
?N.g هستم?
مامانم سردرد داشت. دخترعموم زنگ زده بهش دردو دل میکنه باهاش???‍♀??‍♀?
مامانم بهش میگفت ایشالا خدا کمکمون کنه?? منم سردرد شدید دارم امروز...☺️ خداکنه خوب بشم??
اونم گفته ای بمیرم الهی زن عمو??
مامانم داشته خوشحال میشده که الان قطع میکنه که متاسفانه میگه: اخی ایشالا خوب بشی عزیزجان?? خلاصه منم رفتم و..... همینطور ادامه میده حرف میزنه تا یکی دوساعت حرف میزد با مامانم???
بدبختی اینه مامانم نمیخواست بهش بگه بچه هاش شام دعوتن چون یه دفعه میگفت من فردا از شهرستان میام بگو بچه ها بیان??
فکر میکرد ما سالی یه بار میریم خونه مامانم و مامانم تنهاست. زنگ میزد حوصلش سرنره? فکرشو بکنید... همه بچه ها رفتن خونه مامانم..منو خواهربرادرا نشستیم ، مامانم داره میگه چی بگم والا خدا کمکت کنه...????‍♀
اخرش بالاخره تموم شد اومد شام خوردیم و خواست بره بخوابه از شدت سردرد?دردش بیشتر شده بود...چه داستانی بود با پارچه محکم سرشو بست بخوابه?? ما خواهربرادرا هم عادت نداریم زود دورهمی رو تموم کنیم. رفتیم خونه خواهر بزرگم تا مامانم استراحت کنه??

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌

1399/11/08 19:59

سلام ادمین جون خسته نباشین?ممنون از اینکه سوتی قبلیمو گذاشتین تو کانال?
من اومدم با یه سوتیه دیگه آقا ما یه بار رفته بودیم خونه ی یکی از اقواممون که خیلی رو دروایسی داشتیم منم تا از در وارد شدم گفتم سلام خیلی خوش اومدیم زحمت کشیدیم ..? یهو آقایی صاحب خونه هم هول شد گفت سلام خیلی ممنون? خلاصه همه جا رو سکوت گرفت و بمب خنده منفجر شد???
خیلی خجالت کشیدم????ولی خوب چه میشه کرد?
امیدوارم ادمین جون بزارن تو کانالشون
اسمم (دختر ترک)

1399/11/08 19:59

سلامی دوباره خدمت شما سوتی خوانندگان و نویسندگان ??
من بازم رضوانه هستم و ممنونم از ادمین عزیز که سوتی هامو گذاشته و امیدوارم اینیکی رو هم بزاره ?(ادمین جان من بزار)??
خب ...
یروز داداشم سرما خورده بود بابام به من گفت زنگ بزن به 118 شماره درمانگاه خاطم رو بگیر
من زنگ زدم گفتن 3 دقیقا صبر کن منم همینجوری ریلکس نشستم با گوشی بازی کردم اصلن نفهمیدم اون 3 دقیقه کی گذشت ??
همینجوری کلم تو گوشی بود یهو یه مرده گفت بفرمایید منم هول شدم گفتم ببخشید شماره 118 رودهن رو بدین ?? اون مرده گفت خانم رودهن 118 نداره این 118 سراسریه???
گفتم پس شماره 118 سراسری رو بدین? طرف گفت خانم حالتون خوبه بعدش قطع کرد?????
خدا نسیب گرگ بیابون نکنه ???

1399/11/08 20:00

سلام من ایلدا ام

عروسیه ????پسرخالم بود خیلی خوش گذشت
پاتخت که تموم شدمابه اسرارخالم شام هم موندیم خونشون ?(4تاخاله دارم با2تا دایی وهرکدوم 2الی 3تابچه قدونیم قد)ماشالاخیلی زیادیم?‍?‍?‍??‍?‍?‍??‍?‍?‍??‍?‍?
منودختردایم نشسته بودیم داشتیم صحبت میکردیم بقیه هم داخل حیاط بودن شوهرخاله عزیزهم حمام بود??‍♂(شوهرخالم اصلامونداره??‍♂) این شوهرخاله ما هی خالم روصدامیکرد ژل سرمیگرفت ،شامپوخودش رومیگرفت??‍♂......
بلاخره شوهرخاله جان ازحمام دراومد من پشتم به حمام بود دیدم دخترداییم قرمزشده? برگشتم پشت رونگاه کردم دیدم شوهرخالم کلاه حمام گذاشته ?‍♂دیگه نمیتونستم چیکارکنم فقط هنگ کرده بودم منودخترداییم داشتیم ریزریزمیخندیدیم???? که یهواون یکی خالم وارداتاق شده
باصدای خیلی بلندخندیدوگفت واآقا...اونوگذاشتی کدوم موهات خشک بشه ماهم منفجرشدیم ???
خالم رفت به اون خالم که عروسی پسرش بودگفت آقا...سرما میخوره هابگوموهاشو باسشوارخشک کنه انقدخندیدیم ?☺️☺️?
نمیدونم میتونیدقیافه شوهرخالم روتصورکنیدیانه (تپله ،کچله ،قدمتوسط ی داره،یه عینک طبی هم زده بود??،کلاه حمام سبزکه گل هم داشت گذاشته بودوداشت بادوتا دستش باگوشیش بازی میکرد)
امیدوارم خندیده باشید?

1399/11/08 20:01

سلام به همه
کانالتون خیلی عالیه
من گارد تبلتم اینقدر قهوه ای هست که دقیقا مثل شکلات هست
یک روز دستم بود رفتم سر یخچال خواستم سیب بردارم اشتباهی تبلتمو گذاشتم تو یخچال درو بستم
مامانم خیلی شکلات دوست داشت رفت سر یخچال تبلتمو دید فکر کرد شکلاته برداشت و با یک کارد اورد تو حال
هی کاردو محکم میزد رو تبلتم و میگفت این شکلات چرا اینقدر سفته
بعد من یکهو یادم ا مد که تبلتمه و بهش گفتم
بیچاره اینقدر خجالت کشید که نگو

1399/11/08 22:42

سلام بچه ها ملکه سوتی دهنده ها هستم یه مدت نیستم میبینم خبری ازم نمیگیرید ? ولی من اومد با یه سوتی باحال
امروز رفته بودم برا پدر شوهرم قرص برا پروستاتش بگیرم اسم قرصش تامسلوسین بود منم اولین بارم بود اسمش و شنیده بودم رفتم اونجا حالا هر چی فکر میکنم یادم نمیاد یهو شوهرم اومد تو داروخونه گفتم میگم اسمش قرص ترامیسو ? فک کنید ترامیسو ??

شوهرم ???
من ???

خو اسمش سخت بود خدایی

1399/11/08 22:42

سلام من یکی ام یه گوشه ای از این کشور
در واقع این که میخوام بگم سوتی نیس یه خاطره خنده دار
یهشب رفته بودیم خونه خالم?
داداشم اونموقع ها 5 سالش بود و نمیتونست خودش کنترل کنه که باد شکم نزنه
مامانم بهش میگفت خودتو کنترل کن اما بچه بود دیگه نمیتونست اونموقع که خونه خالم بودیم یهو بلند شد و دور خونه رو دور میزد و با صدای بلند میگفت (جلوشو گرفتم جلوشو گرفتم)منظورش باد شکمش بود. و عین قهرمانای کشتی که برنده میشن دور خونه میچرخید ماهم که از خجالت آب شدیم. عاغا خالم اینا همه اینجوری?????که چرا داره اینکار میکنه ما هم اینجوری????‍♀️??‍♀️??‍♀️
و قیافه داداشم?????
امیدوارم که خنده به لبتون آورده باشم?

1399/11/08 23:09

سلامی دوباره (دختر ترک)هستم ?
آقا من تازه نامزد کرده بودم خوب خیلیم خجالتی بودم (مثلا)من دو تا خواهر شوهر دارم یکی از من 1 سال بزرگتره یکی 2 سال کوچیکتره...
آقا من سرماخورده بودم نامزدم اومده بود دنبالم رفتیم بیرون از اونجا رفتیم خونشون واسه نامزدم یه کاری پیش اومد رف? تو خونه منو خواهر شوهر کوچیکه موندیم یهو منم حالم بد بود خودشم با زور جلو گو..یدنم و نگه داشته بودم که یهو بهم گف پخخخخخ منم یه دفعه زاااارت ???
از خنده دلمون درد میگرف
هیچی دیگه همون روزای اول آبرو و حیثیت نموند واسمون??
الانم هر وخ یادم میوفته از خنده دلم درد میکنه?امیدوارم حال دلتون خوب باشه و لبخند بیا رو لبتون
اگه میشه واسه مامان شدن منم یه صلوات بفرستین ممنون??

1399/11/08 23:10

سلام من خیلی وقته عضوکانالتونم ولی اولین باره که سوتی میدم
من قبل ازاین که باشوهرم ازدواج کنم باهم دوست بودیم البته فامیلم بودیم پسرعمومه مایه شهردیگه میشستیم ایناهم یه شهردیگه بعدکه من رفتم خونه ی پدربزرگم ،ایناهم خونشون نزدیک بود??دیگه همه میدونستن مامیخواییم باهم ازدواج کنیم بامامانم هماهنگ کردم رفتیم کافه تاساعت 12شب وای وقتی که برگشتم دیدم دراهمه قفله?? منم ازترسم ??رفتم توی حموم که توی بالکن بودقایم شدم تامامانم بیدارشه دروبرام بازکنه اونوقت به جای مامانم پدربزرگم بیدارشداومدبه من میگه توکجابودی منم مث دیونه هامیگم همینجابودم وبه روی مبارکمم نمیارم ومیرم میخوابم ولی خیلی ضایع شدم صبحم که ازخواب بیدارشدم بلندنشدم تاپدربزرگ گرام ازخونه بره بیرون ولی مامانم میگفت بابابزرگم گفته به این دختره بگومواظب رفتارش باشه هنوزکه عقدنکردن بیرون میرن آخه روی این چیزا خیلی تعصبیه
الانم باهم ازدواج کردیم وثمره ی عشقمونم یه کاکل به سربازیگوشه ????

مامان عرشیا هستم



‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‎


‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

1399/11/08 23:10

سلام به همه دوستای عزیز ??

یه روز من و آقایی خونه مادرشوهرم بودیم،،مادرشوهرم خونه نبود و من آقایی شروع کردیم به عملیات??

و چون نزدیک نماز مغرب بود گفتیم که بریم حموم من به آقاییم گفتم که شما برو من الان میام و رفتم دستشویی و هیچ لباسی تنم نبود??
که رفتن من همانا و اومدن مادرشوهرم همانا ??
و چون مادرشوهرم عادت دارن سر وقت نماز بخونن منتظر بودن که من بیام و برن دستشویی ??
منم حدود 20دقیقه تو دستشویی بودم وشوهرم با صدای بلند صدام میزد که خانومم کجایی بیادیگه??
که فک کنم مادرشوهر فهمیدن و رفتن تو خونه بعد آقاییم میفهمه و برام لباس میاره دیگه قسم خوردم دیگه خونه مادرشوهر نرم حموم ??
فاطی هستم ???

1399/11/09 11:09

سلام به همه خانومای گل ❤️??? امیدوارم دلتون شادباشه و لبتون خندون?یه خاطره از زمان عقدم یادم اومد گفتم بذارم شاید یه لبخندی رو لبتون بیاد.یه شب زمستونی من و شوهرم خونه برادرشوهرم شام دعوت بودیم? وسیله هم نداشتیم? خلاصه شامو که خوردیم عزم رفتن کردیم دیدیم کلی برف اومده خونشونم سمت کوهها بود یعنی سگ پرنمیزدا.ایناهم کلی اصرار که بمونید.نمیدونم شماهاهم مثل من توعقد بودین ناز و کلاس میذاشتین یانه?منم عروس آخر بودم واسه خودم دک و پزی داشتم از طرفیم خانواده من دوست ندارن دختر وقتی تو عقده شب خونه مادرشوهرش بمونه چی برسه به جاری?شوهرم برعکس من زود دست و پاش شل میشه?میگفت بمونیم.به آژانس زنگیدیم جواب نداد و بالاخره موندگارشدیم.دیگه جاری تحویل گرفت مارو فرستاد تو اتاق روتخت خودشون بخوابیم و یه لحافم بهمون داد خودشونم تو پذیرایی خوابیدن.آقو مارفتیم زیرلحاف...فکرای بد نکنین?لباسی که پوشیده بودم بوی نویی میداد بوشم زیادبود منم درآوردمش گفتم صبح میپوشمش دوباره.صبح شد و واسه نماز صبح بلندشدیم شوهرم از اتاق رفت بیرون که وضو بگیره جاریم اومد تو اتاق یه چیزی برداره من از خجالتم از زیر لحاف بیرون نمیومدم تا زیر گردنم لحافو کشیده بودم. یهو دیدم اومد طرفم که بده لحافو جمع کنم?????? وای وای از اون اصرار ازمنم انکار اون می کشید و من میکشیدم??‍♀?‍♀?‍♀?لامصب ولم نمیکرد هی بهش میگفتم خودم جمع میکنم اونم میگفت نه بده جمع میکنم.یعنی اگه موفق میشد و منو بدون لباس می دید چی باخودش میگفت??لابد میگفت یه شب خونه کسی هم مونده باید کارشونو بکنن??خلاصه دیگه ول کرد و تا رفت بیرون زود لباسمو پوشیدم و بعد صبحانه جیم شدین ?گلپریم ??

1399/11/09 11:10

سلام به همه
ما یک شب ابگوشت داشیم و مادرم خیلی توش نخود و لوبیا ریخت
شبش پدرم جلسه خانواده گی گذاشت
و داشتیم در مورد مشکلات و نیاز هامون حرف میزدیم
یکهو من یک گوز خیلی بزرگ دادم (البته صدا نداشت)
پدرم همینجور که داشت حرف میزد بوی گوز به مشامش رسید
ولی نمیخواست به روش بیاره همینطور داشت حالش بد میشد و یکهو بلند شد و رفت تو دستشویی
من?????????????
مامانم??????????
خواهرم????????

1399/11/09 11:12

سلام ?

من با خانواده شوهرم سر ارثیه مشکل داریم ??راستش حقمون خوردن و اوارمون کردن بیشعورا??

فقط یکیشون اونم برادرشوهروسطیم ک حاجی هم هست طرف ماست☺️☺️القصه دیشب اومدخونه داییم ک درمورد این مسائل حرف بزنیم??برادرشوهرجانم با این گودزیلا 3ساله من حرف میزد یهوازش پرسید ننه هدیه رو دوست داری( مادرشوهرم...آب زیرکاه) ??اینم ن گذاشت ن برداشت گفت مرده....??قیافه من??برادرشوهرم??منم هول شدم گفتم ن مامان جان خوشگلم نمردن بیا بغلم بشین اونم اومد توصورتم زل زد گفت مامان مگه خودت نگفتی همشون مردن علی ..زنش...پسرش...همه ????وایی قیافم دیدنی شد ...برادرشوهرم بنده خدا دیگه هیچی نگفت??اما خوووودا وکییییلی مرده ها بصرفه تر از این قوم ظالمینن??????? z.a

1399/11/09 11:12

سلام و صدتا سلام با سوتی از شوهرم اومدم
یک شب من ماکارونی درست کردم کالباس داشتیم حیفم اومد خراب شه رنده کردم تو ماکارونی ها ریختم این شوهر منم تا دید کلی تا اخر غذا غر زد که چرا ریختی و...

بعد چندشب رفتیم خونه خواهرشوهرم حرف از غذا شد این شوهر منم کنار خواهرشوهرم نشست گفت کدوم بی شرفی تو ماکارونی کالباس میریزه? منو میگی اینجوری شدم ??????? و با ذوق گفتم خواهر خودت که در یک ان شوهرم اینجوری شد ???? و بهش گفتم این دستور پخت رو دقیقا خواهر خودت گفت خلاصه کلی دلم یخ کرد و کلی به شوهرم خندیدم
یک سوتی دیگه کوتاه از زمان دانشگاه
سر کلاس با موضوع خانواده بود بعد استادمون گفت یک اقایی 40 سالگی ازدواج کرده

منم یک ان گفتم خجالت نمیکشه
چند سال دیگه میمیره
استادمون گفت چی گفتین خانم فلانی
منم تکرار کردم که دوستام اینجوری شدن ?
و استاد اینجوری ?
خودش بود دوماد 40 ساله???????





‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌

1399/11/09 11:13

nini.plus/torfand

ترفند های خونه تکونی ???
خوشحال میشم بیایین?

1399/11/09 11:40

سلام???

یک سلام گرم هم به دوستای هم گروهی? من هم میخوام چند تا خاطره از دوران نامزدی، بیست سال پیش،براتون تعریف کنم.
دوران نامزدی شاهرود دانشجو بودم،چند روزی که میومدم مشهد میرفتم خونه همسرم?همسرم خانوادش روستا بودن و خونه مجردی داشت،برادرش هم باهاش زندگی می‌کرد.زیاد باهم آشنا نبودیم،همدیگر و یکی دوبار دیده بودیم، خانواده هامون مذهبی بودن،خانواده من بیشتر و اون زمان همیشه با چادر بودیم،
یک بار که رفته بودم حمام?،از حمام بیرون اومدم،تاپ و شلوار تنم بود، موهام رو هم با روسری بسته بودم،حمام توی آشپزخانه بود،آشپزخانه هم با یک در به پذیرایی باز می‌شد،دیدم همسرم داره میاد،شوخیم گل کرد،دستگیره در آشپزخانه رو محکم گرفتم تا باز نشه، اون می‌کشید من میکشیدم،اون می‌کشید، من میکشیدم،توی این بکش بکش ها زورش به من چربید و با شدت در و باز کرد، وقتی در باز شد، دیدم برادرشوهرمه???
خیلی خجالت کشیدم، هم از رفتارم هم از تیپم????اون هم خجالت کشید، از همون راهی که اومده بود برگشت،???
شوهرم که اومد بهش گفت روزهایی که من هستم بهش بگو،بدونه من هستم کلید ندازه،بی سرو صدا بیاد تو خونه ?
همه رو ندیده دوست دارم ??
مامان ارش

1399/11/09 13:57

سلام حال‌شما خوبید دوستان عزیزم?
پارسال ما خونمون ?بنا‌داشتیم‌‌‌و جاریم خونه‌ای‌ مامانش بود پسرش?? اومد خونه‌ای‌ما‌ این‌ پسر حاریم‌خیلی‌خیلی‌شلوغه و اتیش‌پاره و اینکه نوه‌پسر هستش‌ خیلی‌‌پررو بارش‌اوردن و بد دهنه‌ این‌ اتیش‌پاره تو حیاط‌‌ بازی میکرد⛹‍♂️? بنا‌رفته‌بود دستشویی ‌ اینم‌در دستشویی و از بیرون قفل کرده بود‌تا بنا بمونه تو دستشویی بیچاره‌بنا‌دیده این‌با‌ حرف ادم‌ایزاد ‌درو باز‌نمیکنه الکی‌ حرف‌میزنه‌میگه الو سلام محمد(شوهره من)خوبی من موندم دستشویی ‌اره امیر درو بسته اععع میای بزنیش اوخ‌با‌کمربند میزنی دردش زیاده وای‌طفلی حتما کبود میشه و... (درحالی‌که‌روح محمدم خبر نداشته‌اروم‌در دستشویی و باز میکنه و ‌فرار ??میکنه تو کوچه‌میمونه‌تا چتد ساعت‌بعد?? میاد حونه بنا هم‌هیچی بهش‌نمیگه خودشم اصلا به‌روی خودش‌نمیاره که اشتباه کرده و... ?? عصری بنا به‌پدرشوهرم و برادر شوهرم‌میگه‌ببخشید? نوه اتون و دعوا کردم و... اونام‌میگن چرا‌ بنا‌ماجرا رو براشون تعریف میکنه‌ اینام‌فقط‌میخندن بهش‌هیجی‌نمیگن بعد من به‌ انیر‌گفتم‌چرا همچین کار بدی کردی‌ گفت‌اخه خیلی اروم‌کار میکرد اعصابم و خورد کرد??

1399/11/09 18:43

سلام
ان شاءالله از کرونا دور باشین ???
الان یاد یه خاطره ای از مادر بزرگ خدا بیامرزم افتادم حیفه که نگم?
بنده خدا انقد ساده دل بوده که یه روز داشته با زنداییم دردو دل می کرده و از خاطرات داییم میگفته??
گفته مریم یه بار شوهرت سره نماز داشته سلام آخرو میداده
همون لحظه هم دشویی داشته?
گفته اسلام علیکم و رحمت الله و برکاتو سره سجاده شاشیده??
فقط قیافه زنداییم اون لحظه دیدن داشته???

یه خاطره دیگه هم ازین زنداییم دارم
یه بار فامیلای دورمون از روستا اومده بودن بعد تصمیم گرفتیم بریم مسجد نماز بخونیم?
همون روز آبجیم پاهاش عرق سوز شده بود زنداییم مسخره ش کرد??
رسیدیم مسجد خانوما رفتن سرویس بهداشتی نگو زنداییم تو دشویی گوزیده????
(واقعا راست میگن کسی رو مسخره کنی به سرت میاد?)
بعد پسردایی کوچیکم فهمید رفت به شوهر خالمو و پسر خاله های مامانم بلند ??گفت عمو عمو مامانم تو دشویی گوزیده???
زنداییم که سرخ شده بود از خجالت چادرشو انداخت روسرش???
قیافه مردای فامیل???
زنداییم????
بچه ها???


شاد باشین??

واسم دعا کنین به هدفم برسم سال دیگه کنکور دارم???
#دختر_خاکی?

1399/11/09 19:23

سلام خوووووشگلا ?

امروز اومدم بایه خاطره از مدرسه وسوتیهاش.??‍?

راستش من قیافم خیلی مظلومه یعنی اگه آدمم بکشم ،هیچ *** باورش نمیشه . دوم دبیرستان بودیم و کنجکاو در مورد همه چی مخصوصا از اون لحاظ? تومدرسه هم که جَو جَووِ، رد وبدل کردن سی دی وعکس ناجورو این چیزا بود .منم که از این چیزا ندیده بودم ?خیلی دوست داشتم یه بار از اون فیلما میدیدم .
داداشمم که از اون بچه شیطونا که همش به فکر ترقه بود ...نزدیکای چهار شنبه سوریم بود به من ترقه میداد که ببرم مدرسه بفروشم از قدیم بچه کارییی بودما?.اقا این قاچاق رو من بردم مدرسه نا گفته نماند که یه سی دی هم از دوستم گرفته بودم که نگاه کنم که ناکام موندم ،یعنی نشد که ببینم .سی دی شُو لباس بود .هر روز با دوستم میرفتیم مدرسه البته دوست صمیمیم نبود .وسط راه یادم اومد که سی دی رو جا گذاشتم .براهمین برگشتم که امانتی رو بردارم و یکم دیر رسیدیم .تا رسیدیم مدرسه ناظم جلومونو گرفت گفت چرا دیر اومدین این مثلا دوس منم نه گذاشت نه برداشت زودی گفت که فلانی(من) سی دی رو جاگذاشته بودم برا همین برگشتیم اونو بیاریم .من?????. هیچی دیگه کیفمو ازم گرفت و من مظلوم رو برد دفتر .باز کردن کیف همانه وپیدا شدن سی دی ومقدار زیادی هم ترقه همانا????? اقا یه گرفتاری افتادیم به خاطر یه سی دی که اصلا ندیدیم ...وترقه ای که رو دستم موند?. وووووو امااااا معلم های نازنینی که اصصصصصصلا باور نمیکردن کار من باشه ?از مدیرو ناظم اصرار از همه ی معلم های عزیز انکار?... میگفتن کار بچه های دیگه بوده انداختن گردن این طفلی???‍♀️
حالا این خوبه پیش دانشگاهی که بودم اگه یادتون باشه فیلم زهره پخش شده بود و بین بچه ها رد وبدل میشد .نوبتیم بود نوبت من بود اقا سی دی رو دادن به من که ببرم ببینم .امااااااااااااااااااا سی دی لعنتی از کیفم افتاده بود زیر میز تو کلاس? .و بعد از ظهر که خدمه مدرسه اومده بودن تمیز کنن پیداش کردن و فردا باز منِ نگون بخت که باز هم ناکام بودم در فیلم دیدن .گیر افتادم چه گیری.اوضاع قاراشمیشی بود ??? کار کشید به اداره آموزش وپرورش و چند تا از بچه ها اخراج شدن، منم که نامزد کرده بودم رفتم اداره اما چون خیلی مظلوم بودم البته گفتم اگه نامزدم بدونه طلاقم میده ترسیدن و من رو اخراج نکردن??? اخ که خیلی روزای وحشت ناکی بود روم نمیشد تو روی مامانم نگاه کنم .اما خوب مامانیه گلم که خیلیم اذیت شد بعد از پایان ماجرا چیزی به روم نیاورد......... البته بعد چند سال شدم یکی از سوژه های خنده براشون بهم میگن :(اسمم)ترقه

1399/11/09 19:38

سلام دوستای مجازیم که عاچقتونم با این سوتیاتون ??

عاقا دیروز رفتم خونه همینکه رسیدم خونه
مامانم گفت خدا ذلیلت کنه که هیچ وقت
خونه نیستی ??
هی میگفت دخترای مردمو نگا تو همش بیرونی?
حالا من فکر کردم مهمون اومده
مامانم دست تنها بوده ?
یا مثلا جایی خواسته با من بره من نبودم?
هزار و یک جور فکر کردم ???
اخرش گفتم خب مامان بگو چیشده دیگه
وقتی شنیدم چلوسیدم از خنده ?
عاقا جونم براتون بگه ?
این پسر عموی من طبق معمول اومده خونه
ما تمرین گیتار کنه ?
(چون زن عموم سردرد میگیره و خونه ماهم ساکته و مامانمم خوشش میاد از گیتار میاد خونه ما)?
اینم بگم من وقتی میرم خونه مثل ماشین عروس که بوق میزنه من همونجوری در میزنم یا اگه در بسته باشه زنگ میزنم ?
این پسرعموی منم میگیره ریتم دار در میزنه
مامانم فکر میکنه منم ?
میره با همون لباس خونگی در رو باز میکنه و میره سمت اتاق خواب
و میگه چه عجب از این طرفا?
بعدشم اصلا پشتشو نگاه نمیکنه و در همون حالت چند تا گوز میزنه اونم قدرتی ?

پسر عمومم میگه زن عمو من یونسم ?

مامانمم هم سریع میره تو اتاق یه شال میندازه رو شونه هاش ?
پسر عموم اصلا به روی خودش نمیاره بنده خدا
بعد مامانم بهش گفته
اگه بری به کسی بگی
منم به مامانت میگم ماه رمضون به همه میگفتی روزه دارم
بعد میومدی خونمون آب یخ میخوردی ??
خلاصه بدین گونه
حق السکوت میگیرن دوتاشون????

#دخی_آلاچیقی

1399/11/09 19:39

اولین باره سوتی میفرستم خدمتتون??

من مشکل شنوایی ندارم اما خب نمیدونم چرا اشتباهی شنیدم اینارو?

10-11ساله بودم.ی سری بابام ک راه دور کار میکنه زنگ زد خونه و چون کسی خونه نبود فقط من صحبت کردم.خلاصه حین احوال پرسی پرسیدم کجایی؟ بابامم گفت من بیمارستانم.بیمارستان خراب شده اومدم اثاث کشی?
هیچی دیگه مامان ک اومد خونه و قضیه رو گفتم براش اینطوری شد???یا ابوالفضل چی شده؟؟کجا خراب شده؟؟؟اصلا ب بابات چ ک رفته کمک واسه اثاث کشی؟؟
خلاصه از همین حرفا و نگرانی های شدیییید.زنگم زدیم ب بابام جواب نداد و مامانم نگران تر میشد.
2-3ساعت بعد بابام زنگ زد و مامانم رگباری سوال میپرسید آخه بیمارستان چطوری خراب شده؟؟؟تو برا چی رفتی اونجا؟؟؟
ک بابام متعجب????
فکر میکنید چی شد؟؟؟
درست حدس زدید?☺️
بله دوستان من کلا قضیه رو اشتباه شنیدم و تعریف کردم☺️?
دندون بابام خراب شده بود و رفته بود بیمارستان واسه عصب کشی?

بابام بعد شنیدن حماسه آفرینی من??????
خواهر برادر??????
مامانم?????(یه دارم واستِ عجیبی تو چشاش موج میزد??)
من???✌️?
عصب کشی??
اثاث کشی??



#سوتی های باحال زنونه?

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎

1399/11/09 19:40

سلام
مادربزرگ زنداییم آلزایمر داشت و خونه پدر زنداییم زندگی میکرد یه بار بعد عقد داییم رفته بود دنبال زنداییم که باهم برن بیرون پدرش خونه نبوده وقتی پدر زنداییم برمیگرده مادرش میگه علی خاک تو سرت یه پسر اومد دخترتو با خودش برد ??
حالا بابای زنداییم??
مادربزرگ زنداییم??
زنداییم و داییم??
بقیه????
?

1399/11/09 19:41

سلام مهربانو جون ❤️
ممنونم ازت بابت کانال خوبتون ???


منو شوهرم سرکار باهم اشنا شده بودیم و یه ماهیم باهم دوست بودیم تا اومدن خواستگاری....دو سه روز بعد خاستگاری اس داد که کی خونست گفتم خواهرم بابا و مامان رفتن بیرون...گفت درو باز کن پشت درم
اقا اومد تو نشست و چایی اوردم که ناگهان زنگو زدن دیدم یا 5 تن مامان بابام پشت درن...شوهرم از ترس رفت تو راه پله وایستاد مامانمینام اومدن بالا تعجب کرده بودن که این اینجا‌چیکار میکنه??...خلاصه که شوهرم با کلی خجالت سلام و احوال پرسی کرد و رفت
من موندم و مامان بابام که اینجوری بودن??
اخر سرم بابام گفت بهش بگو وقتی ما نیستیم میاد خونه چاییشو کامل بخوره انقدم ضایع نره تو راه پله وایسته??
الانا که یادش میوفتیم همه باهم منفجر میشیم از خنده
شوهرم مثل بید میلرزید???
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌

1399/11/09 19:41

ندام 31 میاندوآب
آقا شما چرا با شوراتون دعوا میگیرید زودی خودکشی میزنه به کلتون ماشالله بزنم به تخته عامل انتحاری زیاد داریما انگار?????
بابا ادم اول مادرشوهر و میکشه خواهر شوهر و جرواجر میده حداقل دست خالی نره اون دنیا زشته بخدا
حالا سوتی من دختر من پیش دبستانی هستش مثل همه طفل معصوما مجازی معلمش هم همینکه چهارشنبه میشه چون دو روز تعطیله کلی درس میریزه رو سرمون منم امروز غر زدم که باز چهارشنبه شد این معلم بیشعور کلی درس میده خدا لعنتش نکنه نگو دخترم حرفای منو ویس کرده فرستاده پی وی معلمش اونم زود سین کرده ?? میگم آیلا چرا اینکارو کردی میگه خاله جونم گفته هرکی حرفی داره به خود طرف بزنه پشت سرش غیبت نکنه خواستم خانوم معلم بشنوه ?? دست خودشون نیست دهه نودی های گودزیلا هستن????

1399/11/09 19:48