The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

رمان های جذاب

282 عضو

یه بار مامانم رفت سر کوچه از میوه فروشی خرید کنه.برگشتن پاش گیر کرد به این بریدگی های جوب که سرکوچه ها هست افتاده زمین

یه دونه از این کامیون ایسوزو ها داشته میومده سمتش یهو دیده مامانم غیب شد?ایستاد تا مامانم بلند بشه مامانمم چند تا از سیب زمینیا از کیسه افتاده بود بیرون جمعشون کرد یکیش تو دستش بود بلند شده حالا میخواسته یعنی تشکر کنه دست تکون بده،یه دونه سیب زمینیه که تو دستش بوده گرفتش بالا تابش میداد???

#سوتی_بفرست ?

1399/11/11 11:07

سوتی مال یکی از دوستای دبیرستانم به اسم مهناز?
یسری که داشتن میرفتن شمال پسر عموش راننده ماشین اونا میشه مهناز خانم هم هپوروت تشریف داشتن تو فاز آهنگ بودن
همه داشتن به پسر عموش اصرار میکردن زن بگیره اونم بهانه میاورده همزمان مهناز خانم ریموت ضبط رو میخواسته و میخواسته زود تر بحث تموم شه وریموت رو بگیره پسر عموش میگه کسی به من زن نمیده
اونم میخواسته بگه تو ریموتو بده به من من میگم زن بهت بدن
ولی میگه تو اون ریموتو بده به من من خودم زنت میشم???
دیگه تا مقصد حرف نزده??
هنوزم توی جمعی که پسر عموش باشه چیزی نمیگه
#سوتی_بفرس?

1399/11/11 11:08

سلام این دومین سوتی منه
اقا همسره من یه دوست داره تو ساختمانمون بعد خوبه دیگه باهاش
شوهری ساعت 12 شب رفته بود جلو درمون یه رفیق دیگه داره که بیاد ازش یه چیزی بگیره
بعد این دو رفیقش دیر کرد گفت بزار برم پشته در یکم بشینم تا بیاد میگه رفتم پشته در نشستم بعد این دوستی که گفتم تو ساختمونمونه اون رفته اشغال بندازه میگه اومد منو ندیده بود یه دوتا
باد حسابی داد صدا دار
بعد میگه یکم اومد جلو منو دید
اول هنگ کرد بعد گفت سلا صبح بخیر??
شوهری میگه از خنده داشتم میترکیم نمیتونستم بخندم?
امید وارم خوشتون بیاد
#سوتی_بفرس?

1399/11/11 11:08

سلام سلام

ارسال سوتی فراموش نشه?

1399/11/11 11:11

پسر کوچیکم سال اوله، یه روز معلمش تکلیف داد بعد گفت 5 کلمه که اول با ب شروع میشه نقاشی کن
شوهرم با پسرم کار می‌کرد بهش گفت 5 تا حیوان نام ببر با ب شروع بشه
پسرم، ببر، پلنگ. بوق،،بمب،،، همینطور غلط غلوط میگفت پنجمی یادش نمیاومد
بابا عصبانی میگه یه حیوون بگو پسر میگه اهان یادم اومد. ??بابا????
پدرش میگه حیوان، پسرم میگه حالا این بار قبول کن
شوهرم??
من????
پسرم?

1399/11/11 22:25

خالم معلم ریاضی بود یه شب که  امتحان داشتم تا آخر شب با هم ریاضی کار میکردیم. بعد خالم ختم بسم الله برداشته بود‌. بعد من که داشتم سوال حل میکردم همینطوری که بسم الله میگفت خوابش برده بود یه دفعه دیدم داره میگه بیست میلیون، بیست میلیون، بیست میلیون....!!!??

#سوتی_بفرست?

1399/11/11 22:25

شوهرخواهرم تازه ماشینشو عوض کرده باهم رفته بودیم خروس بگیریم واسه ماشین که قربونی کنه وقتی شوهرش میخواست از ماشین پیاده بشه بره مغازه خواهر شوهرم بهش گفت خروسی که میگیری ماده نباشه??حالامن??خواهرشوهر??شوهرش??خروس ماده??جالبه بعد میگفت خوبه فامیلای شوهرم نبودن

#مژگان

#سوتی_بفرست?

1399/11/11 22:25

صدای شوهرم و برادرش شبیه همه یه بار برادرشوهرم از خونه مادرشوهرم زنگید منم فکر کنم شوهرمه
اونقد لوس بازی در آوردم و چرتو پرت و حرف عشقولانه زدم آخرش دیدم داره غش میکنه از خنده
بعد گفت زن داداش دختر مهربون مثل خودت سراغ نداری برام خواستگاری کنیش؟
آبروم رفت اصلا خداییش رنگ خرمالو شد صورتم??

#سوتی_بفرست?

1399/11/11 22:25

با بابام اینا نشسته بودیم بگو بخند میکردیم.بابام یه جوک خوند خیلی خنده دار بود منم بعد از کلی هر هر کردن اومدم احساسمو بیان کنم گفتم دهنت سرویس بابا خیلی باحال بود
بابام??
من??
مامانم?
بقیه?
??????

من بدترین سوی زندگیم این بود که،توی دانشگاه،ترکمن داشتیم  و فامیلی های عجیب داشتن،  توی اولین جلسه ی ریاضز، به دختره کنارم بود، باهاش حرف زدم و دوست شدیم،استاد آخر کلاس حاضر غایب  کرد گف خانم پقه؟ (روی ق تشدید بزارید) ،منم زدم رو شونه ی دوست جدید و ریسهههه  خنده رفتم گفتم هر هر هر، فک کردم گفت پخمه، یهو دوست جدیدم،گفت بله استاد،ینی من مرددددددم،دگ نتونستم  نگاهش کنم?????

#سوتی_بفرست

1399/11/11 22:26

تازه عروس و داماد بودیم شوهرم اصلا روش نمیشد دست منو بگیره یا دستش بندازه دور گرددنم .... رفتیم تولد پسر عموش ... خواستیم عکس بگیریم من و شوهر و پسر عموش و خانمش .. من دیدم دوباره شوهرم همینطور ساده نشسته ...لجم در اومد دستم انداختم پشتش و یه دست گرفتم به زووور میکشیدم بندازم دور گردنم ...نگووو دست پسر عموووو بود    ??  
ینی مردما مردم... پسر عمو هم از این شوخهای آتو بگیر ... تا آخر مجلس هی میگفت ترمه خانم دستم درد میکنه  ???
#ترمه


#سوتی_بفرست

1399/11/11 22:26

اون سالی که محرم افتاده بود تو عید همه جا هی میگفتن نگید عیدت مبارک بگید اجرتون با امام حسین لعنت بر یزید


بعد رفته بودیم خونه عموم عید دیدنی، یکی از پسرعموهام آدم کله گنده ایه

زن داداشم اومد سنگ تموم بذاره جلوش هول شد گفت اجرتون بایزید ☺️


بیچاره پسرعموم چشاش گرد شد
بعد تازه زن داداشم دوزاریش افتاد که چه سوتی داده?

#سوتی_بفرست?

1399/11/11 22:26

خونه عمم بودم باباموبابا بزرگمو شوهرمو خلاصه همه بودن

بعد عمم داشت موهامو میبافت گفت مائده موهات چقد لاش چیز میز هست

یه دفعه شوهرم گفت عمه جان انقد که بد شامپو میزنه?

اقا نگم براتون دیگه خودتون تصور کنید
من???
شوهرم??
بابام?
مامان بزرگ بابا بزرگم?
عمم ??

1399/11/11 22:26

من رفته بودم محل کار دختر داییم،

بعد داشتیم باهم برگشتیم خونه

تو راه سر یک4راه وایسادیم ک تاکسی بیاد،
اقا ما هرچی منتظر موندیم هیچ تاکسی رد نشد تصمیم گرفتیم پیاده برگردیم،

وقتی داشتیم برمیگشتیم داییم رد شد دختر داییم گفت عههه باباممممم??

شب داییم اومد خونه
داشت میگفت:
مثه سگ میدوئیم اخرشم هیچی به هیچی امروز رفتم فلان جا و پول ندادن و...

دختر داییمم گفت عه اره دیدمت داشتی میدوئیدی?????

داییم??
دختر داییم??
من?????

1399/11/11 22:26

یه بار معلم ادبیاتمون بهم گفت زنگ بزن کتاب فروشی ببین کتاب داره برای همه بچه های کلاس . جلسه بعد بهش گفتم خانم زنگ زدم گفت چی گفت منم حواسم نبود گفتم در گوش من گفت بچه ها هم همه جواب میدادن ?اونم تعجب گفت چی گف گفتم همین الان گفت دیگه گرفت قضیه چیه هممونو برد دفتر?? تو راه دفتر پاهامونو میزدیم زمین محکم زیاد هم بودیم صدا میداد ? انظباط همگی شد 16 ??

زهرا

1399/11/11 22:27

من 5 سالم بود که خواهرم به دنیا اومد..خواهرم سه روزش بود مامانبزرگم گفت باید ببریمش مسجد پیش نماز اسمشو تو گوشش بخونه
خلاصه مامانبزگم خوهرمو اماده کرد خواست بره که من یهو از همه جا بی خبر افتادم دنبالشون بدون اینکه درستو صورتمو بشورم و موهامو شونه کنم اخه موهای من فرفریه و وقتی از خواب پا میشم انکار جنگل امازونه خلاصه راه افتادیم و من هول هولکی دمپایا داییمو پوشیدم چون هوا سرد بود مامانبزرگم خواهرمو گذاشت زیر چادرش حالا وضع ما رو تصور کنین???
خلاصه رسیدیم مسجد و منتظر پیش نماز مسجد بودیم که یه اقایی اومد منو دید دوهزار تومن گذاشت کف دستم
مامانبزگم گف اقا این چیه گفت پوله دیگه برا دختر خانمتون بعد ممانبزگم پوکر فیس نگاش کرد اقاهه گفت مگه نیومدین برا گدایی حالا مامانبزگمو میگی هی به من سرکوفت میزد جرا اینجوری اومدی همه فکر کردن ما گداییم حالا میخواست پولو از من بگیره بده به اقاهه که من نمیدادم من بکش مامان بزرگم بکش اقاهه هم خجالت زده رفت بیرون

حالا قیافه مامانبزگم??
قیافه من??
قیافه اقاهه??

#عسلی

1399/11/11 22:27

باباي من هرچي مطلب پزشكي هست براي همهههه ميفرسته همه رو ديوانه كرده يك بار براي من يك چند سري فرستاده بود منم اومدم أستيكر قلب بدم اشتباهي يكي ديگهه كه نوشته بود يكي إينو از برق بكشه فرستادم ??? فقط شانس آوردم سريع پاكش كردم 

#شایلین

1399/11/11 22:27

تازه نامزد کرده بودیم خاله همسرم مارو ناهار دعوت کردن خونشون غذاشونم آبگوشت بود یکم حس کردم غذا کمه بعد موقع پخش کردن غذا خواستم خودشیرینی کنم که آبگوشت هم به همه برسه موقع دادن کاسه آبگوشت بلند داد زدم نه خاله جون ممنون من از آب امید(شوهرم)میخورم ی لحظه دیدم پسر خاله شوهرم گفت پیخخخخ???از خجالت رفتم تو افق ?

#سوتی_بفرس??

1399/11/11 22:32

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

خدا به انسان می گوید :
من خانه هستم در بزن .??
با هم چای میخوریم و گپ میزنیم
تو سبُک میشوی
و من نظرم را در مورد تو عوض میکنم
و کاری میکنم تا دلت دوباره گرم شود??

صبحتون خدایی?

1399/11/12 09:56

ی خاطره دیگ یادم اومد?من 5تا داداش دارم ی روز عصر همه خونه مامان جمع بودیم داشتن چایی میخوردن و حرف میزدن یهو بلند بلند صبت کردن منم ترسیدم دعوا شه،ی طاقچه کوچکی خونه مامان داره رفتم اونجا نشستم یهو بلندگفتم برادرم (همشون نگاه کردن)لیووی،شانگوی(از تو کارتن قدیمی یادگرفته بودم) حالا همه اینجوری??دعوا نکنید خودم از دیدن قیافشون خندم گرف بعدم همشون گفتن مسخره کردی طرفم قند پرت کردن???

1399/11/12 09:57

اینم یه سوتی قدیمی دیگه از دوستم من دانشجو هستم آقا ما سر کلاس نشسته بودیم و این استاد مام خیلی آروم حرف میزد ما اصلا نمیفهمیدیم چي ميگه????. یهو استاد از دوستم یه چیزی پرسید دوستمم بنده خدا خواست کاری کنه که استاد ولوم صداشو ببره بالا گفت استاد من نميشنوم صداتونو??? استاد گفت صدامو نميشنوي? دوستم گفت ن??? استادمون ن گذاشت ن برداشت گفت اگه صدامو نمی شنوی چه جوري جوابمو دادي?????? آقا کلاس رفت رو هوااا این دوست مام بنده خدا سرش انداخت پایین و سرخ شد از خجالت????

1399/11/12 09:58

سلام فاطمه هستم
همسری که اومده بودخاستگاریم،رفتیم صحبت کنیم (منم که باراولم بودباهاش حرف میزدم)وقتی ازم اسمموپرسیدخیلی جدی برگشتم گفتم به نام خدا ??فاطمه.....هستم
قیافه ایشون??????
قیافه من ازخندش????
ناگفته نَمونه بعددوسال هنوزم به روم میاره?‍♀

1399/11/12 09:58

سلام?????
این خاطره مربوط به حدود 20 سال پیشه که دختر داداشم 4 یا 5 سالش بود ???.خونه مامانم روضه داشتن منم نذر روضه حضرت ابوالفضل داشتم .اقا داشت روضه میخوند.منم یه 1000 تومانی دادم به این دختر داداشم گفتم بده به اقا بگو ورضه ی منم بخونه.خلاصه اقا روضشو خوندو سلام داد دیدم از حضرت ابوالفضل نخوند منم اینجوری??? هی گشتم دنبال این دخترداداشم دیدم غیبش زده.خلاصه بعد یه ربع دیدم با 4،5 تا از بچه های فامیل???‍?? یکی یه پفک دستشون اومدن.
حالا قیافه من????
بچه ها????
ماماناشون????????

1399/11/12 09:58

سلام یه سوتی زشت هم دارم برای 5 یا 6سال پیشه که کلاس هشتم بودم
سر کلاس هنر نشسته بودیم معلم هنر برامون رو پرژکتور ی فیلم گذاشته بود
بعد موس اولش دست دوستم بود
بعد دیدم وقتی داریم فیلم می‌بینیم یکی موس رو هی تکون میده یهو اعصابم خورد شد فکر کردم دوستمه گفتم وااااای آنقدر کرم نریز دیگه
یهو دیدم معلمه برگشت سمتم و دیدم موس دست اونه
یعنی آب شدما?
قیافه معلم?
قیافه من???
بچها????

1399/11/12 09:59

سلااام من اومدم دوباره با یه سوتی جدید ????? امرو رفتم دکتر زنان معاینه وقتی دکتر داروهامو نوشت رفتم داروخانه تا داروها رو بگیرم وقتی دارو رو گرفتم نگاه کردم تا ببینم داروها چی هستن ک دیدم یک بسته قرص هم تو دارهاس ک روش نوشته بود شبی یک عدد بعد من ب فروشنده ک اقا هم بود گفتم اقا ببخشید این قرص هارو میتونم روز هم بخورم ک دیدم صورته فروشنده قرمز شد ?????حالا هی هم تکرار مییکردم ک این قرصا چجوری بخورم بهتره ک یدفعه چشمم خورد دیدم قرصا خوردنی نیست و مخصوص واژینال به صورت شیاف هست اونجا بود ک فهمیدم چ گندی زدم سریع از داروخانه اومدم بیرون ??????

1399/11/12 09:59

خیلی سال پیش که برای اولین بار گوشی لمسی گرفته بودم نمیدونم چی شد که گوشیم انتن نمیداد میخواستم شماره بگیرم مینوشت فقط تماسهای اضطراری من واقعا نمیدونستم منظورش چیه گفتم شاید مال اینه که اگه گوشی خراب بشه یا انتن نده زنگ بزنیم ?

خب گفتم به به افرین به علم چه پیشرفتی ?

خلاصه زنگ زدم یه اقای خیلی مودبی جواب داد که بفرمایید منم گفتم ببخشید این گوشی من از صبح انتن نمیده مشکلش چیه ?
خیلی محترمانه توضیح داد که شما با 110تماس گرفتی باید گوشیتو ببری پیش تعمیر کار موبایلتو چک کنه??‍♀?

1399/11/12 11:33