The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

رمان های جذاب

282 عضو

همون موقع توی ختم مادر بزرگم وقتی مسجد بودیم من وسط مامانم و خالم نشسته بودم

یه خاله مجرد داشتم که روبروی ما بود و از بس خودش رو زده بود و گره کرده بود حال نداشت 
لباش آویزون شده بود
یهو خالم سرش آورد جلو بهم گفت برو به هایده بگو درست بشینه شاید یکی پسندش کرد اینجوری ببیننش دیگه نگاشم نمیکنن، ??

وای من که از بس خندم گرفت گفتم خاله الان موقع این حرفاس گفت تو متوجه نیستی برو بهش بگو

منم. فتم گفتم و از مسجد فراری شدم رفتم آشپزخونه دیگه نیومدم ?

#صدف

#سوتی_بفرست?

?

1399/11/15 11:35

موقعی که مادربزرگم فوت شده بود مامانم و خالم و دوتا دایی هام رفته بودن که بشورنش

موقع برگشت مامان خیلی گریه میکرده
خالم درمیاد به مامانم میگه خواهر اینقدر گریه نکن بذار الان می‌رسیم جلو مردم اشک نداری ها??

میگفت اینقدر زدم تو سرش گفتم چی میگی تو??

#سوتی_بفرست?

1399/11/15 11:35

من خیلی خیلی شکموام . شب اول که خونه شوهرم موندم خدا منو بکشه نصف شب می دونستم تو یخچال پیتزا و شیرینی خامه ای هست دیگه نتونستم کنترل کنم خودمو نصف شب پریدم رفتم تو اشپز خونه تند تند سر یخچال تو دهنم یه تیکه پیتزا دوتام تو دستم بعدشم می خواستم دوتا شیرینی بردارم بپرم تو اتاق همینطور که لپم پر بود مادر شوهرم اومد گفت الهی بمیرم مادر گشنه ات شده چرا یخ یخ می خوری یعنی اون لحظه دلم می خواست زلزله می شد تا همه مون می مردیم که کسی نفهمه من چیکار کردم
#پری

#سوتی_بفرست?

1399/11/15 11:35

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1399/11/15 12:35

خانمای گل روزتون مبارک????

1399/11/15 12:36

آخرهفته تون شاد شاد?
یک روز قشنگ?
یک دل آرام?
یک شادی بی پایان?
یک نور از جنس امید?
یک لب خندون?
یک زندگی عاشقانه?
و هزار آرزوی زیبا?
ازخداوند برایتان خواهانم?

1399/11/16 12:25

تو دانشگاه یک میز کنفرانس داشتیم!سه ردیف نیمکت بود...فضا خیلی تنگ بود ردیف اول و سوم پسرا نشسته بودن ردیف وسط ما نشسته بودیم...

استاد اومد و کلاس رو شروع کرد!!!

ردیف جلو هی هولمون میدادن به عقب و عقبی ها هولمون میدادن جلو!!

هوا هم گرم بود بدجور کلافه شده بودم زدم به سیم اخر گفت:

.نکنین دیگه اااااه هی از جلو هی از عقب ااااااه
??
 
دیدم جای وایستادن نیست بدو از کلاس رفتم بیروم درو که بستم کلاس منفجر شد??


#سوتی_بفرست ?

1399/11/16 12:25

ی جمع خونوادگی دعوت شدیم ک باهاشون خیلی رودربایسی داشتیم از فامیلای دورمون بودن

من و دخترعموم ک خیرسرش بیست و شیش سالشه کنار هم نشسته بودیم بعد صاحب خونه حین احوالپرسی ب دخترعموم گفت مشتاق دیدار عزیزم ☺️

دخترعمومم هول شد خواست مثلا مبادی آداب رفتارکنه و کلاس بذاره یهو گف دیدار ب قیامت عزیزم??

??‍♀??‍♀

من یهو زدم زیرخنده انقد خندیدم ک دیگ شوخیا شرو شد
ولی دخترعموم تا دو هفته با من حرف نزد خاک بر سر
بده مگه یخ مجلس باز شد؟؟ ??‍♀
??

#سوتی_بفرست?

1399/11/16 12:25

یه جایی در مورد ایده های عشقولانه نوشته بود ، چند تاش رو اجرا کردم که همش با شکست مواجه شد!!!!!! کلی خرابکاری کردم ?

پیشنهاد داده بودن که برگ گل بزارین پشت آفتابگیر ماشین که وقتی همسرتون ازش استفاه کرد برگ گلها بریزه و سورپرایز بشه ??

منم این کار رو کردم و چون همیشه همسرم جلوی پارکینگ افتابگیر رو باز میکنه خیالم راحت بود که مسئله ای پیش نمیاد

اما از شانس بنده اون روز آفتابی نبوده و توی اتوبان افتابگیر رو استفاده میکنه و یهو برگها و نوشته ها میریزه روی سرش و بنده خدا میترسه و هول میشه و تصادف میکنه!!!! البته تصادف جزئی بود اما دعوام کرد??

#سوتی_بفرست?

1399/11/16 12:25

من یه دایی دارم که با زن دایی جون اخر عشق و حال دو نفرن و هر کدوم شصت الی هفتاد سالشونه و هشت تا بچه دارن که همه به فاصله نه ماه تا یک و نیم سال از هم دیگه متولد شدن??

تقریبا سی سال پیش یه اخر شب که زن وشوهر بچه ها رو خوابوندن و با هم صحبت میکردن زن دایی تو اتاق ایستاده بوده که یه دفعه زلزله میشه ?

دایی از جا پریده دست زندایی رو میگیره که بدو زیر آوار نمونییییم?‍♂?‍♂

زندایی میگه پس بچه ها چی و دستشو میکشه میره سمت بچه ها

دایی میره بیرون وزلزله که تموم میشه بر میگرده???

وقتی زن دایی با یه قیافه پر از سوال نگاش میکنه میگه :فاطمه جان مگه من و تو چند تا دست داریم که بتونیم هشت تا بچه رو برداریم؟ گیییرم چهار تا شونو میبردیم باز چهار تاشون میموندن ،بله عزیزان
*دنیای غم پدر?

1399/11/16 12:26

سر کلاس نقشه کشی بودیم ?

استاد یه سری نقشه ها با مقیاس های متفاوت رو بین بچه ها پخش کرد که بکشن

ما هم که زیاد وارد نبودیم هی از روی هم نگاه می کردیم??

کلاس در سکوت فرو رفته بود که استاد بلند گفت:

به چیز هم دیگه نگاه نکنید اندازه ها با هم فرق می کنه ????

منظورش این بود مقیاس نقشه ها با بغل دستی فرق
می کنه پسرا?????

دخترا???

استاد بیچاره ???روحش یاد و یادش گرامی??

#بازم_آخه_سوتی??

1399/11/16 12:26

یه بار وقتی خیلی کوچیک بودم رفتم به مامانم گفتم مامان دهنت و باز کن می خوام معاینت کنم من دکتر گاوا ام ?

مامانمم گفت که عزیزم دکتر گاوا برای حیوناس نه برای آدما ?

منم خیلی شیک گفتم می دونم حالا دهنتو باز کن ?

مامان طفلکمم دهنو واکرد معاینشم کردم

هیچی هم دیگه نگفت ??

1399/11/16 12:26

ما میخواستیم ناهار بریم بیرون شهر و مادرشوهرمم همیششششه ساز مخالف میزنه که من مریضم بابارو ببرید!

منم به پدرشوهرم گفتم بیاین بریم از ما اصرار از اون انکار! اخرش عصبی شدم گفتم واااا باباااا پاشو بریم دیگه اینجا میخوای بشینی پیش مامان که چی!!! بیا بریم بیرون 4 تا ادم ببین
 
من??
پدرشوهرم??

1399/11/16 12:26

عمه شوهرم با شوهرشو بچه هاش اومده خونه مادرشوهرم و من و شوهرمم اونجا بودیم گفت واااای الهه خواب دیدم حامله ای!!!


منم رومو کردم به شوهرم خواستم بگم پاشوبریم از تو کامپیوتر نگاه کنیم ببینیم تعبیرخواب عمه چیه!گفتم پاشو بریم خواب عمه رو تعبیر کنیم!!???

عمه شم برداشت گفت حالا وقت زیاده بشین بعد برو??
 
شوهرم???

1399/11/16 12:26

ارسال شده از
نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

?الهی، صبح امروزت زغم دور
دلت ازحسرت هر بیش و کم دور?
خدا یارت، نگهدارت، به هرجا
از اقبالت، دو چشم پر زِ نَم دور?
نصیبت حال خوش، شادی و لبخند
لبت از ناله هاي‌ دم به دم دور?

? #صًُبًُحًُتًُوًُنًُ_بًُهًُ_عًُشًُق ًُ?

1399/11/17 10:28

سلام
واقعا گل کاشتین با این کانال دستتون طلا❤️
خاطره من واسه عمومه ک فوت کرده ولی گفتنش خالی از لطف نیس

?حدودا سه سال پیش بود که ما و دو تا عموهام خانوادگی جمع بودیم?‍?‍?‍? و در مورد یکی از همسایه ها که یه اتفاقی واسش افتاده بود حرف میزدیم که عموم برگشت گفت که اره من با خود فلانی حرف زدم حالش خوبه? فقط کاندوم دستش پاره شده?????

منظورشم این بود که تاندونش پاره شده
وااااااای حالا ما رو میگی ????

تو جمع بزرگترا ب زور خودمونو نگه داشته بودیم??
هممون سرمونو انداختیم پایین?? بعد چند ثانیه سرمو که بلند کردم دیدم داداشم و زن عموم و دخترعموم هم مث من دارن خفه میشن???
دیگ چشمون که ب هم افتاد ترکیدیم از خنده???
ما چهارتا که خندیدیم دیگ یخ بزرگترام باز شد و خلااااصه????

مرسی از اعضای کانال خداییش خیلی باحالین???

1399/11/17 10:29

سلام بروی ماهتون وخدا قوت...

خاطره من برمیگرده ب پونزده شونزده سال پیش برای دفعات اول ک پریود میشدم وبی تجربه بودم?‍♀

اونموقع نوار بهداشتی بالدار خیلی کم بود یا شایدم اصلا نبود ومن نواربهداشتی ساده استفاده میکردم ک ی خط نازک صاف ب عنوان چسب ب صورت عمودی وسطش بود ?

وقتی خواستم پد رو استفاده کنم پیش خودم گفتم قاعدتا این چسب باید بچسبه ب بدنم ک نوار جا ب جا نشه نمیدونم این چ منطقی بود??

چشمتون روز بدنبینه هروقت ک اینو میچسبوندم میخواستم جداش کنم پدرم درمیاومد و ی وقتایی ام پیش خودم میگفتم 1 2 3 یهو جدا میکردم ک دردش کمتر باشه???????

تازه اینجاش جالبه ک میگفتم چطور میگن نواربهداشتی از پارچه بهتره? این ک همش پس میده???????

1399/11/17 10:30

سلام
یادمه کلاس سوم?‍??‍? بودم منم درس نمیخوندم خانم هم منو تنبیه میکرد ?‍♀?‍♀?‍♀
یه بار مثلا خیلی ناراحت شدم?? میخواستم منم اونو تنبیه کنم بعد من وقتی بچه ها رفتن نماز رو کاغذ یه چی نوشتم و گذاشتم رو میزش تا ببینه و سکته کنه ?????
خلاصه بچه ها هم اومدن و خانم هم اومد کاغذ رو دید گفت اینو کی گذاشته اینجا هیچ *** جواب نداد.???
و همه گفت خانم مگه چی نوشته تو کاغذ ??خانم هم گفت :
:خانم .............. مادرت مرده
(ینی من اونو نوشته بودم) ?
???????? میخواستم بترسونمش اونم با یه لبخند ملیحی گفت من مادرم خیلی وقته مرده ??
ومن تمام نقشه هام نقشه بر آب شد ??? ‎ ‎ ‎ ‎
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌

1399/11/17 10:41

سلام من مامان مرسانا کوچولو ام اینم دومین سوتیه میفرستم❤️
توی دوران عقد منو همسرم باهم رابطه داشتیم..ی سری ک رفته بودم خونه مادرشوهرم اینا منو شب نگه داشتن..خلاصه ک منو شوهر جان رفتیم اتاقش و ادامه ماجرا??? ..بعد از تموم شدن کارمون شوهرم ک......م رو انداخت تو سطل بغل تخت و گفت صبح برش میداره...امااا صبح به کل یادمون رفت??
تا اینکه داشتیم پایین صبحونه میخوردیم کل خانواده ک برادرشوهرکوچیکم ک 6سالشه و زلزله اس بدو بدو اومد پایین و گفت داداش و زن داداش دیشب بادکنک بازی کردن اما به من بادکنک ندادن..حالا فک کنین اون کاندوم هم تو دستش و در حال نشون دادن به ما????
یعنی مردم از خجالت
قیافه من??????
قیافه شوهرم???
قیافه برادرشوهر گودزیلا????


‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

1399/11/17 10:42

سلام
من مجردبودم بامامانم رفتم دکترداخلی دکترخیلی هیزوجلف بودگوشیواززیرلباسم بردداخل ضربان قلبموبشنوه دستشوگذاشت روسینم منم چیزی نمیتونستم بگم ولی حالم بدشده بودبعدکه دستشوکشید دفترچمو اروم انداختم زیرپاش دولاکه شدبرداره یه پسی گذاشتم پشت گردنش گفتم بهش خیلی دیوثی.دفترچموبرداشتم اومدم بیرون به منشیش گفتم مواظب این دکتره باش چندتام مریض اونجابودولی جیک دکتره درنیومدمامانمم همچنان هنگ کرده بودتااومدیم بیرون گفت کارهای توبی حکمت نیس چی شده بود?منم گفتم هیچی مهم دکتره بودکه بفهمه اونم فهمید??هنوزم که هنوزه یادم میفته یه حالت دوگانه دارم نمیدونم عصبی باشم یابخندم?????


‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‎
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌

1399/11/17 10:43

سلام
این سوتی که میخوام بگم، بد ترین ضد حال و حال گیری هست ک یه مادر در حق دخترش میتونه کنه.
ک مامان من انجام داد??
چشم تون روز بد نبینه، دم غروب ماه رمضون بود و من و مامانم رفته بودیم خرید، یه سری لوازم هم از گلفروشی می‌خواستیم همینجوری چندتا گل فروشی رو چک کردیم. که رسیدیم به یه مغازه از چند قدم دور تر من گفتم:آه مامان بیا تو این مغازهه نریم صاحبش خیلی بد عنقه آدم مزخرفه
مامانمم همون لحظه که جملم تموم شد دو قدم به مغازه نزدیک شد و گفت :به آقا رضا چطوری؟ خوبی؟ میگم چرا انقدر بد عنقی که دخترم میگه این مغازه نریم. ?
یعنی تو اون لحظه داشتم میمردم???
بعد خرامان خرامان داخل مغازه شد ادامه داد که: یکم بهتر با مشتری هات تا کن، چقدر بد اخلاقی که دخترم میگه....
.
اصلا حال من تو اون لحظه بدرک که عرق شرم داشتم می ریختم.
بنده خدا خود فروشنده که از خجالت قرمز شده بود و لبوو
.
مامانمم ول کن نبود و می‌گفت چیه مگه، بهتره اینکه غیبتت رو کنیم????
.
هیچی دیگه با بدبختی خرید کردیم و آمدیم بیرون???

‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‎ ‎ ‎
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌

1399/11/17 10:43

سلام
این همسر بنده یکم توشستن لباس زیرش تنبله تا سرمو برمیگردونم شورتاشو میندازه تو ماشین لباسشویی.یه روز جمعه شوهرم لباساشو ریخته بود توماشین لباسشویی وقتی لباساشسته شد رفتم درشون بیارم دیدم که ببببلللله شورتشم انداخته منم حرصم گرفت گفتم صددفعه بهت گفتم ننداز این لامصبو تو ماشین شوهرمم بهم خندید منم حرصم گرفت گفتم یه درسی بهت بدم تا یادت نره بعدم شورتشو پرت کردم تو حیاط .بعد بایه لبخند پیروزمندانه ???

حیاطو نگاه کردم دیدم ای وای افتاده رو ماشین پسر همسایه ???( چون چند تا ماشین دارن بعضی اوقات ماشینشونو تو حیاط پارک میکنن) به شوهرم گفتم بدو?‍♂️برو شورتتو بردار .نرفت هرکاری کردم قهر کرد نرفت .خودم سریع رفتم تارسیدم حیاط دیدم پسر همسایه داره سوار ماشینش میشه شورتم مثله برچسب چسبیده بود پشت ماشینش که گاز داد رفت???



‎ ‎ ‎ ‎
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌

1399/11/17 10:44

سلام?????MA

حدودا 6و7 سالم بود که باکاروان خانوادگی رفتیم مشهد منو دوتا داداشام که شر وبد بودیم دیه مسافرخانه رو زیر وزبر کرده بودیم داشتیم میرفتیم حرم ماها زودتر اومدیم بیرون لب پنجره مسافرخانه پایینو نگاه میکردیم که داداشم که یه سال کوچکتر بود یهو یه تف کرد پایین??????????پایینم مغازه بود ویه آقای کچلی در مغازش نشسته بود نگو این تف داداش جون مستقیم افتاده بود رو کله کچل اقا??????داداشم سریع خودشو کشید عقب وگفت بیا تو نبیننت منم گفتم من که نبودم ??داشتیم هنوز نگاه میکردیم که نمیدونم چه سرعت این بنده خدا اومده بود بالا???یه پس کله ای بهم زد???تا برگشتم اومد بزنه که گفتم من نبودم حالا مگه باورش میشد??دیه شانس آوردم بابام به دادم رسید??????وگرنه کتک مفصل میخوردم?‍♀?
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌

1399/11/17 10:45

سلام
خونه ما پرده هاش کرکره بوداون موقع مستاجر بودیم دیگه پرده عوض نمیکردیم منم با این پرده ها مشکل دارم

یه روز ناهار دوست های همسرم با خانوم هاشون خونه ما بودن
بعد نور از پنجره میزد به چشمای شوهرم گفت خانوم پرده رو بنداز پایین

منم که خسته ، با این پرده هم مشکل داشتم عصبانی گفتم :
توام هروقت منو میبینی میگی بکش پایین

نامردا هیچکدوم مراعات من نکردن از ته دل قهقهه میزدن ???
منم داشتم آب میشدم ?



‎ ‎ ‎ ‎
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌

1399/11/17 10:46

سلام خدمت آدمین و سوتی دهندگان عزیز ?
نیایش هستم از بندرعباس ❤️?
اولین باره که سوتی میفرستم امیدوارم ادمین جان بزاره ?❤️
خب بریم سراغ سوتی البته خاطره است نه سوتی ??
جونم براتون بگه که چند روز پیش که ثبت نام ایران خودرو و سایپا بود ??
ما هم ثبت نام کرده بودیم ✏️??
وقتی قرعه کشی شد ما هم منتظر پیامک قرعه کشی بودیم که ببینیم برنده شدیم یا نه ?? تو اون وضعیت من فضولیم گل کرد و یه پیام برنده شدن خودرو نوشتم و به مامانم فرستادم چون ماشین به نام مامانم ثبت نام شده بود ?✏️? وقتی پیام رفت من گوشیمو خاموش کردم تا کسی نفهمه من پیام دادم ??? مامانم گوشی رو برداشت اصلا از هیجان ندید که اسم من نوشته سریع جیغ زد ??? ما برنده شدیم ما برنده شدیم خونه منفجر شد همه گفتن آخ جون و فلان و.. بعد داداش بزرگم زد تو ذوق همه گفت این نیایش پیام داده ????یعنی خیلی خونسردااا? مامانم داشت با عصبانیت ته چشاش میخندید ? ?‍♀ منو که نگو پخش شده بودم وسط خونه ?? کسی نمیتونست جعمم کنه اون وسط فقط غش غش میخندیدم ?? نزدیک بود کتک بخورم ? ‎ ‎ ‎ ‎
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌

1399/11/17 10:46