The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

رمان های جذاب

282 عضو

من کلا سه ماه میشه که عقد کردم یه شب خونه بابازرگم مهمون داشت منم داشتم چایی میبردم بعد یهو تلفنم زنگ خوردتو اشپزخونه

بعدم منم بدو بدو?‍♀?‍♀?‍♀ اومدم ببینم کیه
دیدم شوهرمه یکم با هم حرفیدیم? بعد من داشتم آروم وبی صدا حرف میزدم گفت چرا اینطوری حرف میزنی گفتم این تو آدم داره نمیتونم بلند حرف بزنم ، بعد دیدم شوهرم داره آروم وبی صدا حرف میزنه گفتم تو چرا داری? اینطوری حرف میزنی گفت این تو آدم داره
گفتم کی خونه تونه گفت مامانم گفتم مامانت که آدم نیست???

وای نگو که صدا رو بلندگو بوده ومامانش داشته گوش میکرده??
وااای آبروم رفت?
همون شب زنگ زدم براش توضیح دادم منظورم آدم غریبه بوده??

وااای تا یه ماه نمیرفتم خونشون???

1399/11/18 22:04

یه مرحله از عصبانیت خانومها هست که خودشون سوال میپرسن خودشون جواب میدن

مثلا میگن:

تو اصلا به من فکر میکنی؟
معلومه که نمیکنی
فکر کردی من نمیفهمم؟
فکر کردی من بیشعورم؟
لابد هستم دیگه...


مرحله بعد از این خیلی خطرناکه،
فرار کنین???


#طنز

1399/11/18 22:04

یه بار عید بود خونه عموم رفته بودیم

مامانم لباسهای تمیز را از روی بند اورده بود ، داشت جدا میکرد لباس هرکسیو

بابام هم بین من و مامانم به دیوار تکیه داده بود دراز کشیده بود?☺️


مامانم با اشاره گفت این سوتین ماله توئه؟

منم با اشاره گفتم اره بندازش بیاد

مامانم سوتین را از بالای سر بابام انداخت سمت من که یعنی بابا نبینه

دقیقا کاسه سوتین مثل کلاه افتاد تو سر بابام ، بندهاشم اویزون??‍♀?‍♀

زن عموم هم روبرو بابام نشسته بود
پوکیده بودیم از خنده??

1399/11/18 22:04

یه پسر داریم پنج ساله

یه مدت کنجکاوشده بود? به نوار بهداشتی هی سوال میکرد این چیه

خلاصه ما به او گفتیم وقتی مامانت گریه میکنه ??از این دستمال کاغذی استفاده میکنه

یه روز مهمان داشتیم عیال بنده داشت سالاد درست میکرد و از چشمانش اشک می امد

این پسر ما طبق معمول بی خبر رفت نوار بهداشتی را اورد و جلوی مهمانها گفت بیا مامان برات دستمال کاغذی بزرگ اوردم ??

خلاصه ماها را میگی جلوی مهمان یه سکه پول شدیم واین شد عبرت که به بچه نگیم این برای چکاری هست?‍♀?‍♀

1399/11/18 22:05

یه بار بله برون یکی از فامیلای مادرشوهرم دعوت بودیم ?اونام خیلی پولدار و باکلاس بودن ??

مادرشوهرمم ازیناست که کلی به فامیلش افتخارمیکنه و میخواد خودشو باکلاسو و جوون نشون بده ??

رفت جلو به داماد تبریک بگه حالا همه هم دور ما حلقه زده بودن و جو کاملا آروم بود ، مادرشوهرمم بایه عشوه ی خاصی گفت
ورود شما به خانواده ی ما باعث سرافکندگی ماست???

واااااای یعنی منو یکی باید از کف زمین باکاردک جمع میکرد پدر شوهرم که دیگه مرده بود ?????

قیافه ی داماد که دیگه نگم....اومد بگه سرافرازی مثلا??

1399/11/18 22:05

چند روز پیش تو مترو یه خانوم فروشنده ای اومد که لباس زیر میفروخت

بین راه گوشیشون زنگ زد و فکر کنم کار مهمی براشون پیش اومد
که به ایستگاه که رسیدن سریع پیاده شدن


بعد از رفتن اون خانوم متوجه شدیم
که یکی از اون لباسا افتاده کف مترو ،

یه دختره که از همه به لباس جا مونده مونده نزدیک تر بود برش داشتو سرشو از مترو برد بیرون و بلند داد زد:??

خانـــــوم ..خانـــوم شورتتـووووون?????

#بازم_آخه_سوتی?

1399/11/18 22:05

تازه عقد کرده بودیم و باید برای داماد خنچه می‌بردیم

وسایل خنچه رو تزئین کردیم و برای کت‌شلوار داماد یه مانکن کامل کرایه کرده بودیم، پیراهن و کت‌شلوار رو تنش کردیم و یه پارچه سفید هم روش کشیدیم که کثیف نشه

شوهرم وانت باباش رو آورد و خنچه رو بار زدیم و راه‌افتادیم
تو راه وانت تصادف کرد و همه‌چیز پخش و پلا شد?

شوهرم زنگ زد خونه‌شون که مدارک ماشین رو ببرن، دایی‌ش مدارک رو آورد
تا مانکن رو روی زمین دید فکر کرد تصادف کشته داشته و الان این جنازه‌س رو زمین?

بنده خدا از ترس و ناراحتی داشت سکته میکرد
وقتی رفتیم خونه‌شون هی آب‌قند می‌خورد و می‌گفت نمی‌دونم چِمه???

1399/11/18 22:05

سال دوم ازدواج مون ، نزدیک روز زن?☺️
کلی با شوهرم بحث کردیم البته به شوخی اون میگفت شما هر روز یه مناسبت رو بهانه میکنید از ما مردا کادو میگیرید??

منم گفتم ما میخوایم به یادتون بیاریم که به یادمون باشید وگرنه ارزش کادو از نظر مالی اصلا مهم نیست??

گفت یعنی هر چی بگیرم فرقی نمیکنه منم گفتم نه همینکه به خاطر من میری خرید کافیه
روز زن فکر میکنید بهم چی کادو داد؟؟؟؟؟؟??

سه بسته نوار بهداشتی???

جالب اینکه اون ماه پ... نشدم حامله بودم ، سال بعد بهش گفتم دیگه کادو نخر کادو های پارسال هست???

#بازم_آخه_سوتی?

1399/11/18 22:05

اما معلم ورزشمون تعریف میکرد ?که پدرش بنا بوده و اون موقع برادرش چهار ساله بوده که میبینه پدرش ملات درست میکنه ??با سیمان

یه روز که با مادرش اینا میرن حمام?? این برادرش خانوما رو درحال نظافت میبینه و وقتی برمیگردن خونه میره به پدرش میگه

بابا خانوما تو حمام به بدنشون?
سیمان میزنن??

که یهو مادره جلو دهن پسرشو میگیره و میبرتش تو اتاق میگه تو دیگه بزرگ شدی از این به بعد باید با بابات بری حموم????

#بازم_آخه_سوتی?

1399/11/18 22:05

یه کلاس میرفتم بعد مختلط بود خب ?

هیچی دیگه استاد داشت حضور غیاب میکرد ?

برگشت گفت خانم اسم شما کجاست منم میخاستم بگم پایین اسم اقای حسینی

برگشتم گفتم من زیر اقای حسینیم ???

انقدم بهم خندیدن کلاس رفت رو هوا

وااای هنوزم میبینمش اقای حسینی رو از خنده و خجالت سرخ میشم ???

#بازم_آخه_سوتی?

1399/11/18 22:06

سلامم...

چند وقت پیش رفته بودم داروخانه یه کلسیم خارجی بخرم که تو قوطی بود☺️
نگاش کردم روش تعداد ننوشته بود
از خانومه پرسیدم چنتا توشه
گفت فک کنم صدتا
منم یواش زمزمه وار گفتم آره وزنش هم همینو میگه
خانومه اشتباهی شنید فکر کرد من گفتم چرا همین جوری یچیزی میگی
با صدای بلندگفت ??خانوم من کی همین جوری یچیزی گفتم
شلوغ بود منم هول شدم 
گفتم ترو خدا منو نزن ?من گفتم آره وزنش هم همینو میگه و شما رو تایید کردم
خانومه با اون همه عصبانیت زد زیر خنده و معذرت خواهی کرد?? 
دکتر داروخانه هم خندش گرفته بود از عکس العمل من که جلو همه گفتم ترو خدا منو نزن??
یکی نیست بگه آخه زن گنده انگار هر روز داری کتک میخوری که اینجوری حرف میزنی????‍♀

#بازم_آخه_سوتی?

1399/11/18 22:06

جونم براتون بگه من شوهرم توی کار اتصالات بعد این روی مشتری های سابتس خیلی حساسه میگه به من نون مریسونه من نباید بهش بی احترامی کنم
یه خونه مامانم اینا بودیم یکی از مشتری هاش زنگ
زد تا باهاش حرف بزن که کی بار منو میدی فلانو فلان بعد داشت خداحافظی میکرد میخواست بگه اقای مهندس دور سرت بگردم ?
گفت اقای مهندس دور سرم بگردی ???

1399/11/18 22:06

?اول هفته تون پربرکت
?امروز از خدا میخوام
?حالتون خوب کسب تون خوب
?تقدیرتون خوب عاقبت تون
?خوب وزندگیتون خوبِ خوب باشه

?هر روز صبح خندان‌تر
?آرام تر:مهربـان تـر:بخشـنـده تر‌
?صبورتر.. باگذشت تر.. باشید!!
?حواست به نگاه خدا باشد
?که چشمش به زیباترشدن
?و لـایق تر شدن توست!
‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

1399/11/19 12:23

من سارا هستم 18 سالمه??
پارسال مریض شده بودم و یکی از فامیل های پدریمون از تهران اومده بودن خونمون

پسر همون فامیلمون پزشکی میخوند

وقتی اومدن خونمون بابام بهش گفت که برای من امپول بزنه?

و راهنماییمون کردن توی اتاق
منم که خیلیی معذب بودم و خجالت میکشیدم فقط سریع میخواستم برم بیرون

خلاصه امپول رو که زد فورا لباسمو مرتب کردم که برم بیرون اما پام درد میکرد میخاستم بیوفتم رو زمین دستمو به تیشرت اقای دکتر گرفتم?

من افتادم رو زمین اونم افتاد رو من
همون لحظه پدرم و پدرش اومدن تو اتاق و ما رو اونطور دیدن???

صورتشون قرمز شده بود ماهم از خجالت هیچی نمیتونستیم بگیم??

1399/11/19 12:24

خونه مامانم اینا مهمون اومده بود
من اومدم میوه تعارف کنم به مهمونا
پسر مهمون تقریبا چهار سالش میشه همش بهونه میگرفت میگفت من نمیخورم و اینا
منم رسیدم به بابای پسر کوچیکه بعد تعارف کردم میوه پسره هی جیغ من نمیخوام منم بلند داد زدم من به تو نمیدم که فقط به بابات میدم??
بعد بابامم مثلا اومد درستش کنه گفت به من میده به شما نمیده ????
آقا برگشتم دیدم
شوهرم?
خانوم اون آقاهه که مهمونمون بود??
خود اون آقاهه??
بابام ??

من بیچاره اون وسط با ظرف میوه تو دستم موندم بذارمش زمین یا به بقیه هم تعارف کنم ????


#بازم_آخه_سوتی?

1399/11/19 12:24

یکی از عمو هام که مجرده اومده بود خونمون
حالا داداشمم اصرااار که بیا با هم بادکنک بازی کنیم

منم اصلا حوصله نداشتم و گفتم نمیام ،

عموم هم یادش افتاد از بادکنک های بابابزرگم ???‍♀?‍♀

خلاصه به بابام گفت یادته بابا همیشه بادکنک هاشو بالای حموم قایم میکرد ، ما هم میرفتیم پیدا میکردیم و بازی میکردیم و اینا ...
خلاصه هی دو تا داداش با هم خندیدند منم که نمیدونستم منظورشو هی می‌پرسیدم وای عمو خجالت نمیکشیدی با اون سنت بادکنک بازی میکردی ?

عموم جواب نمی‌داد باز می‌پرسیدم حالا بادکنک هاشو چه رنگی بود ؟?

خلاصه نمیدونم چم شده بود هی سوال می‌پرسیدم از بادکنک ها ?

ولی بعدش که رفتم تو اتاق مامانم اومد و حسااابی منو دعوا کرد که منظور عمو‌ کا...مه و انقدر سوال نپرس??


#بازم_آخه_سوتی ?

1399/11/19 12:24

آقا من دوسه ماهی میشه عقد کردم ???و به علت وجود این کرونا لعنتی میترسم آرایشگاه برم ?
که ای کاش کرونا میگرفتم و این روزو نمیدیدم????

یه روز با اقامون رفتم خونه ی خواهر شوهرجونی

که گفت یه مدت ارایشگاه داشتم و از این جور حرفا منم گفتم عه بیا ابروهای منو مرتب کن و .......

آقا این داشت کارشو شروع میکرد منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم فقط قربون دستت کلفت بردار من کلفت دوست دارم?

یهو من ??
همسری??
ابرو های کلفت ??




آقا من دوسه ماهی میشه عقد کردم ???و به علت وجود این کرونا لعنتی میترسم آرایشگاه برم ?
که ای کاش کرونا میگرفتم و این روزو نمیدیدم????

یه روز با اقامون رفتم خونه ی خواهر شوهرجونی

که گفت یه مدت ارایشگاه داشتم و از این جور حرفا منم گفتم عه بیا ابروهای منو مرتب کن و .......

آقا این داشت کارشو شروع میکرد منم نه گذاشتم نه برداشتم گفتم فقط قربون دستت کلفت بردار من کلفت دوست دارم?

یهو من ??
همسری??
ابرو های کلفت ??

1399/11/19 12:24

-کوشا جان گوشیو بردار، پشتیبانت …

-بگو نیست، بگو خوابه، بگو مُرده. عوضی سیریش هی هر روز زنگ میزنه. *** آقا



- ببخشید، کوشا یه کم حالش خوش نیست ?


#طنز

1399/11/19 12:24

منو ابجیام و عمه و دخترعمه هام رفتیم مراسم اعتکاف تو مسجد،مسجدم دو طبقه بود و ما پایین داشتیم زیارت میخوندیم حدودا ساعت 3و4 شب بود،کساییم که خسته بودن بالا خابیده بودن
اقا من، دخترعممو گم کردم تمام مسجدو دنبالش گشتم نبود ک نبود تا تصمیم گرفتم برم بالا شاید اونجا دیدمش،با اونیکی دخترعمم رفتیم بالا همه جا سااااکت و همه خوااااب و لامپا خاموش?
پاورچین پاورچین رفتم سمته یه خانمی که چادرو رو صورتش کشیده بود و خاب بود چن بار اروم گفتم زینب زینب دیدم جواب نمیده چادرو از رو صورتش زدم کنار،حالا دستش رو صورتش بود ??‍♀
و من تشخیص نمیدادم تو اون تاریکی که بابا این زینب نییییست?
دوباره اروم دستشو کنار زدم خانمه با چشایه خابالود نگام کرد حالا من هول شدم گفتم سلام??
خانمه گف نصفه شبی بیدارم کردی سلام کنی؟?
وای همینو بگه منو اون دخترعمم که باهام بود چنان با صدای بلند خندیدیم و فرار کردیم که کل خانما بیدار شدن???
خلاصه تباه شدیم?

#سوتی_بفرست ?

1399/11/19 12:25

من هفده سالمه وتقریبا هشت ماهه که عقدکردم ?

سه ماهی که منوهمسرجان باهم صیغه بودیم سوتی زیاد میدادم و فکر کنم همسری پشیمون شده بود از گرفتن بنده ...

ولی‌چه کنیم ک دست شکسته وبال گردنه?

همسرجان خونه ما بود و داشتیم عصرانه میخوردیم

بحث ختنه شده بود ک من نمیدونم چیشد ذهنم یکدفعه کجا رفت که گفتم مامان یادته گوشه لب منوهم دکترفلانی ختنه کرده بود....?

مامانم گفت نه دخترم من فقط یادمه دکتر فلانی داداشتوختنه کرد ?

گوشه لب تو رو هم ک تاب بهش خورده بود بخیه کرد?‍♀?


#بازم_آخه_سوتی??

1399/11/19 12:25

یه روز رفته بودم بهداشت واسه چکاپ ماهیانه بارداریم

یکی از آشناهای همسرم پسرش تازه دنیا اومده ? بود اومد کنارم نشست
جونم براتون بگه از زمین وهوا حرف زدیم تا صحبت به اسم بچه رسید

گفت تو چی میخوای اسم پسرت وبزاری، گفتم یاسین بعد با پز گفتم?? اسم باید وقتی صدا میکنی کیف کنی

چیه الان مد شده عرشیا میزارن انقد بدم میااااد چی فکر میکنن اسمای چرت و پرت رو بچهاشون میزارن... که یدفعه گفتم راستی تو اسم پسرت و چی گذاشتی اونم ??اینجوری بهم نگاه کرد وگفت عرشیا...

من که بازم مثل همیشه?‍♀ ضایع شدم الان منو میبینه زیرچشمی بد نگام میکنه??

#بازم_آخه_سوتی?

1399/11/19 12:25

سلام عزیزم چطوری با زحمتا و سوتیای ما ?
ما با بچه های عموم خیلی صمیمی بودیم الان ازدواج کردیم از هم دوریم کلی خاطره داریم که گاهی یادم میاد و میخندم
خُب ...پسرعموم حسابی هیکلیه و شکمو چند سال پیش که مامان بزرگم ب رحمت خدا رفت ما تو آشپزخونه مشغول تدارک شام بودیم تو اون حس و حال ک کلی گریه کرده بودیم داداش کوچیکم میخواست برنج پیمونه کنه گفت بچه ها تا حالا فکر کردین زنعمو چطوری برنج پیمونه میکنه ؟
بعدش گفت اینجوری میگه :یدونه خودم یکی جعفراقا اینم فاطی اینم مال فرشته این یکی هم فهیمه بعد کلِ کیسه رو خالی کرد تو تشت گفت اینام مالِ علی !!!
وااای اینقدر خندیدیم که یادمون رفت عزیزمونو از دست دادیم ،خدا همه پدر بزرگ مادربزرگارو حفظ کنه

1399/11/20 03:38

سلام?

من خیلی از مارمولک و جک و جونور و حشره میترسم و خواهرام هم همیشه منو می‌ترسوندن و الکی می گفتن رو سرته و اینا، منم گریه میکردم ?
یه شب با خانواده نشسته بودیم، داشتیم فیلم میدیدیم، چراغا هم خاموش، یهو احساس کردم یه چیزی دقیقا زیر بغلم وول می خوره، منم بدون لحظه ای فک کردن، شروع کردم به جیغ و داد و از اینور حال به اونور حال دویدن?
همه شوکه شده بودن?
دستم روی همون قسمت بود و فقط با جیغ گریه میکردم، هیچکی هم نمیتونست بهم دست بزنه، بدتر میکردم، می‌ترسیدم دستمو بردارم، بره جای دیگه، بابام هر چی میگفت دست تو بردار، ببینم چیه، من گریه و جیغ ک در میره
خلاصه داشتیم با هم کلنجار می رفتیم، ک یهو متوجه شدم مارک روی بند سوتین بودش???
درجا گریه و جیغم قطع شد
بابام گفت چی شد
گفتم حشره بود، در رفت??
اصنم بروی خودم نیاوردم
ولی داشتم از خنده غش میرفتم
بابامم دعوام کرد ک این چه بلوایی بود?

1399/11/20 03:38

سلام و سلام
هر روز من یاد یه سوتی خودم می افتم اگه قرار باشه همه رو بگم فکر کنم تنهایی میتونم گروه رو بخندونم ? از بس سوتی دارم?
حالابریم سراغ دسته گلی که کاشتم ?
من و همسرم فرهنگیم و مازندران زندگی میکنیم
یه بار تو تابستون کولرمون خراب شد هوای اینجا هم شرجی و منم گرمایی (اصلانمیتونم گرما رو تحمل کنم ( حالم سریع بد میشه قلبم میگیره )
دوست آقام که معلم کار و دانشه(برق) باهاشون رفت وآمد خانوادگی داریم اومد و کولر ما رو سرویس کنه ?
آقا اینا چند ساعت مشعول بودن منم کلافه ?با مانتو و مقنعه و شلوار و جوراب (مقید به نامحرم )
تو هال رو مبل روبروی کولر منتظر که اینا برن?
اونا هم رو راه پله بودن (نصاب شاگرد هم داشت) و صدای آقام میومد که آقا بگیر و نمیشه و قابل نداره و این فقط پول کرایه هست و بزرگواری واز این حرفا ( ظاهرا پول داشت میداد)بعدشم خداحافظ و خداحافظ
بعد در اتاق باز شد و صدای آقام(از پشت سرم ) که اینا رو جمع کنم منم لباسام و کامل در آوردم?رو مبل روبروی کولر نشسته? (پذیرایی ما L ماننده ) یهو دیدم همکار آقام میگه خودم جمع میکنم? (فرصت برا هیچ حرکتی برام نمونده بود ) ?و هر دوشون هنگ کرده (چطور تونستم تو این فرصت کم لباسمو در ارم)?نگام میکردن (ظاهرا فقط شاگرده رفته بود)
بنده خدا خودشو با وسایل مشغول کرد و منم سریع فرار کردم هول رفتم آشپزخونه (اتاق پخت )اینقدر موندم تا بره (فقط هم گریه می کردم) لباسام همین جور و مبل پرت شده ?? بعد رفتنش آقایی اومد بوسم کرد واز دلم در آورد (به شوخی میگفت حالا بهت جایزه بدم گریه نکنی )?

دیگه باهاشون رفت و آمد نداریم (خودم قطع کردم اصلا روم نمیشه ببینمش ) طفلی آقام که هفته ای یه بار حتما میبیندش ?به من چیزی نمیگه ?
البته یه چند باری تو بازار دیدمش ??

1399/11/20 03:38

یه بارم رفته بودم ازمایشگاه درمانگاه چون گفتن ارزونتره برای همین خیلی هم شلوغ بود من چون چکاب داشتم هم ازمایش خون داشتم هم ادرار رفتم نوبت گرفتم نشستم وقتی اسممو صدا زد رفتم پیش متصدیش میخواستم بپرسم کجا برم تو ذهنم بود که ادرار هم باید بدم اول کدومو برم خلاصه چشمتون روز بد نبینه سه نفرپشت میز نشسته بودن یکیشونم پسر جوونی بود رفتم گفتم کجا برم اول ❓❓اقاهه گفت کارتون چی بود ❓منم بس درگیر ادرار وخون بودم هول شدم بلند داد زدم اومدم شاش بدم ☺️☺️???پسره ودوتا خانومه مردن از خنده خودم تازه فهمیدم چی گفتم ????? خودمو جمع کردم به روی خودم نیوردم گفتم هم ازمایش ادرار دارم هم خون اقاهه هم گفت خوبه ولی اول برین خون بدین ?

1399/11/20 03:38