The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

رمان های جذاب

282 عضو

سلام
ممنونم از کانال زیبا و پر هیجان تون?

خاطره من مربوط به همین چند روز پیش میشه.
هفته قبل کل خانواده همسرم مهمون خونه ما بودن ???

پسر خواهر شوهرم که هشت سالشه گیر داد که زندایی ازون شکلات خارجی ها داری به من بدی
منم قسم خوردم که تموم شده و ندارم???
تو همون لحظه پسر کوچیکم یه دفه گفت مامانم دروغ میگه من چنتا تو کشو دیدم ????

من گفتم لابد حتما مونده دیگه این دیده گفتم برو بیار سریع رفت تو اتاق خواب ما ??
دیدم با چندتا بسته ک.ان.دوم که عکس شکلات روش بود با یه دونه تو دستش که باز کرده بود میگه مامان توش شکلاتش اب شده بادکنکش مونده ??????

رنگم عین گچ دیوار سفید شد هم من هم همسرم بقیه هم هر کی یه جا رو نگاه میکردن رد گم کنن ولی معلوم بود دارن منفجر میشن???

سریع از دستش گرفتم و به بهانه ای رفتم اشپزخونه مشغول شدم و تا اونا برن هی میرفتم و می اومدم دستام داشت میلرزید???????

واقعا ادم موقع این جور سوتی ها نمیدونه بخنده یا بزنه تو سر خودش
امیدوارم سر هیچ خانمی نیاد خیلی بده???


‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌

1399/11/20 22:58

سلام مهربانوجان ?وقتی اون خانمی که گفته بود خواب دیده هممون کنار دریا ییم رو خوندم دلم غش رفت ☺?دوست دارم تک تک تون رو ببینم مطمئنم خیلی باحال و دوست داشتنی هستین ❤??خیلی ارادتمندم مخصوصا خدمت مهربانوی عزیزم ????سوتی که میخوام براتون تعریف کنم مال مامانمه‌ اون فقط 13 سالش‌ بوده که عروس شده من یک عمه دارم که خیلی چاپلوسی داداشش رو میکنه وتوی هرفرصتی که پیدا کنه داره از بابام تعریف میکنه?? بعد یک روز مامانم و بابام خونه ی همین عمم‌ دعوت بودن طبق معمول عمه خانم میره روی منبر که داداشم چه قدر خوشگله چه چشم وابرویی داره وفداش بشم ??حالا از حق نگذریم بابام خوشگله فقط خیلی سبزه هست ??بعد عمم‌ میاد سبزه بودن بابام روماست مالی کنه ??میگه سبزه گیش‌ مال آفتاب سوختگیه??? چون بابام بنا هست مامانم که حسابی کفری شده بوده? ??اومده جواب عمم‌ رو بده میگه نمیدونم چی شد که یکدفعه از دهانش درمیره میگه *** هم تو افتاب سیاه شده ????هیچی دیگه بابام کلا به فنا میره ?????عمم هم کم میاره و توافق محو میشه??????? مامانم تا چند وقت دیگه از خجالت جلوی شوهر عمم آفتابی نمیشده????

‎ ‎ ‎ ‎
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌

1399/11/20 22:58

سلام مهربانو جون ?❤️❤️❤️❤️
این سوتی که می‌خوام براتون بگم برای هفته گذشتس ? البته بیشتر یه خاطره یا آبروریزی منه???? خانواده شوهرم دسته جمعی میشن 20 نفر بعد همشون خونمون بودن ?دخترم 1 سالشه بعد من میخواستم به دخترم شیر بدم و بخوابونمش ? بعد به خواهر شوهرم ( البته 7 سالشه ) گفتم برو به همه بگو که که تا نیم ساعت نیان تو اتاق تا رز رو بخوابونم و البته سروصدا نکنین?? بعد خواهر شوهرم رفته بود به همه گفته بود همه تا نیم ساعت دیگه بیان تو اتاق تا سروصدا بکنیم ??‍♀ منم که حواسم نبود چی گفته تو اتاق بودم بعد هیچ لباسی تنم نبود و داشتم دخترم رو میخوابوندم ? بعد تا خوابید یهو در اتاق باز شد و همه فامیلامون ( البته زن ها ) اومدن تو اتاق و شروع کردن سوت و دست و جیغ و هورا ???? بعد منم عصبی شدم و این شکلی بودم ???‍♀?‍♀ بعد دخترم بیدار شد و منم به اونها گفتم چی گفتم اونا هم گفتن چی شده و من دوباره در این حالت?‍♀?‍♀??? بودم که بعدش مادرشوهرم گفت این قضیه رو ول کن حالا چرا لباس نپوشیدی?? منم یه نگاه به خودم انداختم و جیغ زدم و رفتم زیر پتو تا 5 ساعت ?? بعد مهمون ها رفتن و منم قضیه رو به همسرم گفتم بعد
قیافه همسرم :???
قیافه من :???
حالا اگه کم بودن ایراد نداره تقریبا نصف مجلس بودن و از اون خانواده حجاب دارا ????
خب اینم از این اگه خوب بود بازم از سوتی هام بگم ؟؟



‎ ‎ ‎ ‎
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌

1399/11/20 22:59

ارسال شده از
نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

✨شاید گاهی رنج بکشم
?اما هرگز در این رنج کشیدن
✨"تنها نمی‌مانم" پروردگار مرا
?از رنجها رها می‌کند!
✨خوشحالم برای اینکه می‌دانم
?هرگز تنها نیستم "خدا"
✨همواره با من است،
?چون: قلب من خانۀ خداست..

✨ شبتون در پناه خدا

1399/11/21 01:45

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

تا زمانــی ڪه سلـطان دلت...
خــــداسـت
ڪســی نمـی تـواند
دل خـوشـی هایـت را...
ویــران کنـــد...!!!???

سلام صبحتون بخیر??

1399/11/21 09:37

سلام به همه❤️
من چی کار کنم؟!؟؟ ?
مامانم امروز منو با گیس کشی برده بیرون که برای روز مادر براش هدیه بخرم?
این به کنار 5 ساعت توجه 5 ساعت کل بازار رو زیرو رو کردیم میگه هیچی قشنگ نیست???
پاهام تاول زد?
خدارو شکر ???بعد از 6 ساعت ست کیف و کفش رو پسندید.
اومدیم خونه به داداشم زنگ زده کاملا جدی میگه بدون کادو?️ و شیرینی?? بیای درو برات باز نمی کنم???
تی یک حرکت انتحاری درو قفل کرد تا مطمئن بشه???
بعد که داداشم اومد از چشمی نگاه کرد که ببینه کادو?️ دستشه یا نه که خداروشکر راضی شد درو باز کرد برای داداشیم??☹️
اینا به کنار مهربانو جون?
اینو کجای دلم بزارم.
بابامو خفت کرده که باید حتما برای ولنتاین❤️?برام از این خرس خوشگلا بخری
مهربان جون????نمیگه من سینگلم
تنهام
????نمیگه منم دلم می خواد?

سوال بقیه مامان هام می دونن
ولنتاین چیه؟؟؟
ولنتاین مال جوناس?
من بی نوا??
ببخشید طولانی شد
❤️کچی کورد❤️ (دختر کورد) sh❤️

1399/11/21 09:43

سلام به همه ی دوستان عزیزم، الهي همیشه سالم و شآد باشید. ی خاطره بگم خدمتتون از بچه ی فاميل مون،قضیه مال وقتيه که این دختر 5ساله ش بود.تو ی جمعی که همه ی بزرگ ترها نشسته بودن این دختر ی بادی ازش در میره،??? کسی به روی خودش نمیاره ک خجالت نکشه یهو بچه با صداي بلند میگه صداي باد معده ی من ديدين چقدر کم بود?? بابا م آنچنان باد معده میده که صداش مثل بمبه.یهو جمع منفجر شد آبروی چند ساله ی اون پدر هم به فنا رفت، نتیجه :اینکه جلوی بچه ها مراقب باشید چون از رو سادگی آبرو تونو میبرن. ????

1399/11/21 09:44

دختر ه خاله ی بزرگم خیلی شوخ و شيطونه و شوهرش م مثل خودشه،شب حنابندان پسرخاله م تابستون بود و هوا گرم و مهمونا تشنه شون ميشد کلی پذیرایی کردیم اما دیدیم یخ داره تموم میشه ب دختر خاله م گفتم، خواهر شما و شوهرت برين یخ بخرین و بياين، اينها هم از خدا خواسته رفتن خونه سرشون گرم شیطونی و حموم رفتن بعد از دو ساعت که همه میپرسید ن دخترخاله کجاست میگفتیم رفتن یخ بخرن آلان میان، بعد از کلی زنگ زدن سر و کله شون پيدا شد حموم رفته لباس عوض کرده ودست خالی، پرسیدیم یخ چی شد خندیدن گفتن رفتيم همه جا بسته بود یخ گير نیاوردیم بالاخره جشن تموم شد و ی گوشه خفتش کردیم کاشف ب عمل آمد یخ بهانه بود، اينها رفتن دنبال خوشگذراني، حالا هر وقت یکی پيدا ش نیست ميگيم رفته یخ بیاره، ما که هر دفعه کلی میخندیم امیدوارم شما هم لبخند بزنید، سالم وعاقبت بخیر باشین.

1399/11/21 09:45

سلام، وقت همه‌ی خانومای گل بخیر ❤️
کانالتون خیلی دوست‌داشتنی و با مزست ?

خاطره ای که میخوام بگم ما حدودا چهار سال پیش هست که من و مامان و بابا واسه یه سری خرید رفتیم بازار، به یه مغازه رسیدیم که دمپایی و وسایل بهداشتی میفروخت

از اونجایی که همیشه بین مامان و بابا ها اختلاف نظر وجود داره بابام یه دمپایی برداشت گفت همین خوبه، کافیه اما مامانم گفت نه یه دونه دیگه هم بردار،
بابام میگفت نه خرج اضافست و از این حرفا که یهو دیدم مامانم گفت آه بسته دیگه یه موقع شاید خواستیم دونفری بریم حموم ?
????

من که کلا هنگیدم و دیدم فروشنده هم از خجالت سرشو انداخته پایین،??
خلاصه که بالاخره بابام با اون آبرو ریزی را ضی شد که دوتا دمپایی بخره ?
???

1399/11/21 09:45

سلام کانال جالبی دارید

من مجرد بودم مامانم حمام میرفت صدام میکرد کمرشو کیسه بکشم
خلاصه مامانم خواسته پیش همسایه ها تعریفم کنه گفته بود دخترم خیلی خوب کیسه میکشه

تا اینکه یه روز ظهر داشتیم ناهار میخوردیم در خونمو نو زدن دختر همسایه بود گفت مامانم حمام میگه دخترت بیاد کیسه بکشه پشتم???

من حسابی شاکی شدم از مامانم?? با این تعریفش خلاصه روم نشد بگم نمیام رفتم کیسه کشیدم اومدم نشستم سر سفره

پرسیدن انجام دادی منم از حرصم گفتم اره ولی صغری خانم انقد جلوش موداشت اندازه ریش شوهرش ????

مامانم لبشو گاز گرفت که چه حرفی بود زدی
خلاصه این شد دیگه مامانم کیسه کشی منو پیش همسایه ها تعریف نکرد?????

1399/11/21 09:46

سلام به همه دوستان انشالله که خوب باشید?
یه سوتی دیگه از مادربزرگم? تعریف میکنم از زبون خودش:
قراربود برامون مهمون بیاد منم تو آشپزخونه مشغول بودم یهو زنگو زدن و بچه ها رفتن درو باز کردن منم همچنان تو آشپزخونه ?چادرمو سرم کردم اومدم بیرون که سلام احوالپرسی کنم دیدم از دستشویی صدای آب میاد نگاه کردم دیدم همه مهمونا که تو اتاق نشستن پس حتما بچه ها آبو باز گذاشتن??
رفتم در دستشویی رو باز کردم دیدم پدر زن مهمونمون اون توعه? منم هول کردم گفتم سلام?? اونم گفت علیک سلام????‍♀دیگه فوری صحنه رو ترک کردم که احوالپرسی بمونه واسه بعد??
(خوشم میاد همیشه و همه جا ام جواب سلامشو میدادن??)

(سرتق خانم )??

1399/11/21 09:48

من 8 سالم بود بود داداش کوچیکم دنیا اومد بعد چون نمیزاشتن من برم بیمارستان با مامانم تلفنی حرف میزدم
بعد موقع صحبتام ب مامانم گفتم مامان الان کدوم بیمارستانی ??
مامانم گفت تو همون بیمارستانی ک خودت دنیا اومدی یادته ؟?
منم خیلیییییی شیک گفتم آره آره یادمه??
مامانم?
??????????
خلاصه الان ده ساله از اون ماجرا میگذره ولی همیشه من و مامانم یادش ک میکنیم کلی می‌خندیم ?

1399/11/21 10:40

من همسری ی شب داشتیم خاطرات رو مرور میکردیم ک یهو شوهرم گفت هیس هیس گوش کن .همسایمون امشب عملیات دارن?
منم گوش کردم ?فقط صدا صحبت کردن میومد.گفتم نه عادی دارن باهم صحبت میکنن ک یهو صدا اه و ناله شروع شد?
شوهرم گفت اااااااا این صدا صحبت کردن عادیه ؟?پ بیا ما هم عادی باهم صحبت کنیم ???
من ???
خلاصه از اون روز ب بعد هر موقع صدا میاد میگه دارن عادی صحبت میکنن نه ؟ ???

1399/11/21 10:40

من و مامانم گرم صحبت بودیم ک بحث حموم و اینا شد
بعد مامانم گفت ک داداشم همیشه میگه آخر هر حمام ی دوش آب سرد بگیرید ک خیلی خوبه و اینا ...

منم یهو پریدم گفتم وای اره یوسف (شوهرم) همیشه آخر سر آب سرد رو باز می‌کنه هی میگم نکن ?ک یهو درجا ساکت شدم?تازه فهمیدم چ سوتی دادم من ????
مامانم ?
من ??
??????????

1399/11/21 10:40

یادمه تازه عروسی کرده بودیم و منم دقیقا مثل نو عروسها دنبال شیوه های جلب محبت همسر و نکات شوهر داری  وواز اینجور چیزا بودم??
توی یک جایی خوندم که وقتی شوهرتون میره اصلاح کنه یک حوله بذارین توی مایکروفر گرم بشه و وقتی اومد بیرون با حوله ی گرم برین استقبالش و بذارین روی صورتش ...
شوهر منم آدم خییلیی وسواس و حساس به وسایلش ?

آقا در اولین فرصت که شوهرم رفت ریششو بزنه پریدم و حوله شو برداشتم و مشغول عملیات شدم در حالیکه یه لبخند ملیح به لب داشتم ?
یه دفعه دیدم مایکروفر دود کررررد ?
درشو باز کردم دیدم وااااای سوخته حوله!نزدیک بود آتش بگیره دودش زد توی صورتم 
همون لحظه شوهرم در حموم باز کرد اومد بیرون دید من با یه حوله سوخته و صور

یه ذره بعدش حالم جا اومد تازه تونستم توضیح بدم جریان چی بوده و کلی خندیدیم ??

#سوتی_بفرست ??

1399/11/22 02:27

برادر شوهرم بادوستاش رفتن کربلا اون یه هفته پیاده روی رو توی موکب ها بین مردم میخوابیدن

بعد که اومدن یه شب جاریم میگفت شوهرم خواب بود من کنارش با تاپ دراز کشیده بودم یهو پاشد از خواب یه کشیده زد توگوشم گفت چرااینجا خوابیدی بین این همه مرد این چیه پوشیدی بعد پتو میکشه رو جاریم و میخوابه?

جاریم هم هنگ کرده بوده هی میگفته اینجا خونمونه خوب ?
شوهرش پامیشه میگه فکرکردم هنوز کربلام توی موکب ها خوابیدم  بعد کلی میخندن???


#سوتی_بفرست ??

1399/11/22 02:28

من یه بار تو عروسی بودیم سر میز نشسته بودیم موقع شام بود .گفتن بفرمایید تو سالن غذا خوری ،همه ام یهو بلند شدن برن شام که یهو دیدم دخترم که 3 سالش بود دم در ایستاده ،همه ام دارن هجوم میبرن سمتش که برن برا غذا.
منم دیدم خ خطرناکه کفشام که پاشنه بلند داشت در اوردم و
رفتم رو میز و یکی یکی میزا رو با پرش رد کردم 
رسیدم بهش بغلش کردم 
حالا که به خودم اومدم .همه اینجوری??????
من پیروز مندانه که دخترمو نجات دادم اینجوری?
وای ابروم رفت همه فکر کردن من برا غذا این کارو کردم???????

تازه سر میزا که میپریدم بعضی هاش سرش نشسته بودن هنوز .شوک شدن که من چمه?????
شانس اوردم با کله نیفتادم پایین?????


#سوتی_بفرست ??

1399/11/22 02:28

دوستم خواستگار براش اومده بوده خیلی شیک و مجلسی دختر و پسر میرن با هم حرف بزنند 
حرفاشون گل میندازه تا اینکه پسره از دوستم میپرسه شما به چی حساسیت دارید؟ دوستم میگه بادمجون !!!?
پسره از خنده غش میکنه میگه منظورم حساسیت اخلاقیه????


#سوتی_بفرست ??

1399/11/22 02:28

واییی یه بار داشتیم با شوهرم و مادر شوهرم و پدر شوهرم میرفتیم خونه خواهر شوهر. بحث پول شد. من اومدم خیلی روشنفکر حرف بزنم. میخواستم به پدرشوهرم بگم که الان که بازنشست شدین دیگه به فکر پس انداز نباشید برین بگردین. ماشین خوب بخرین. گفتم به نظرم شما باید آخر عمری برین بگردین?☺️??‍♀?‍♀


#سوتی_بفرست ??

1399/11/22 02:29

پنج سالم بود واسه روز مادر یهو فاز برداشتم یچی دستی درست کنم واسه مامان خانوم
کلی فک کردم که چی درست کنم که خوجل باشه
به این رسیدم که جانماز بدوزم براش
شروع کردم به چپر چلاق دوختن
حالا بگین با چی؟!

با شورت بابام از این مامان دوزا بود?
قیچی قیچیش کردم یه مربع از توش دربیارم?????

عاقا ینی کرک و پر ملائکه کز خوردا?

?????

پسرم تقریبا دو سالش بود رفتیم مهمونی خونه دوست شوهرم

اونجا یکی دوتا بچه همسن پسرم بودند قبل شام گرسنشون شد صاحبخونه رفت براشون غذا بیاره
به منم گفت واسه پسرت غذا بیارم؟

گفتم نه میلاد اصلا غذا لب نمیزنه فقط شیر میخوره?
خیلی بد غذا بود حتی از این غذاهای بچه هم درست میکردم نمیخورد

غذای بچه ها رو که آورد پسر من چنگ میکرد تو بشقاب غذا مشت مشت برنج با دست میخورد ?

منم ار خجالت سرخ شده بودم .همه میخندیدند میگفتن عجب خوبه حالا نمیخوره مهلت نمیده قاشق براش بیارن??

#سوتی_بفرست ??

1399/11/22 02:29

تازه ازدواج کرده بودم شوهرم گفت من یه دوستی دارم که میخوان شام بیان خونمون بعد شب شد اونا اومدن منم کلی تدارک دیده بودم تا رسید سر سفره این فامیلی دوست شوهر بنده ملکی بوده و تو شهر شوش زندگی می کردن
این شوهر ما هم تو گوشیش اسمشو شوشملکی ذخیره کرده بود منم که بی خبر از همه چیز هی سر سفره می گفتم بفرماید خانم شوشملکی بفرمایید آقای شوشملکی حالا اونا اینطوری ???

هی از من اصرااار آقا شوشملکی خانم شوشملکی بفرمایید
بعد از رفتن اونا فهمیدم چه سوتی ای دادم کلا به فنا رفتم ????

#سوتی_بفرست ??

1399/11/22 02:29

مامانم زمانی که تازه گوشی گرفته بوده گوشیشو میزاره رو سایلنت و میزاره تو جیب شلوارش شب قدر بوده راهی مسجد میشه حالا تو مسجد چراغا خاموش فضا معنوی همه جا ساکت?

وسطای مراسم گوشیشو وایمیسه به زنگ خوردن مامانم که به ویبره گوشی عادت نداشته فکر می کنه تو تاریکی موش اومده زیرش?

وایمیسه به داد زدن که موش اومده وقتی همهمه تو مسجد به پا میشه و خانما هر کدوم به یه طرف فرار می کنن تازه از لرزش گوشی تو جیبش می فهمه که وای گوشیش بوده شما دیگه خودتون تصور کنید که چطور یه ویبره گوشی کل مراسم شب قدر تبدیل به همهمه و خنده میکنه?

#سوتی_بفرست ??

1399/11/22 02:30

من و دخترخالم چن شب پیش گشنمون شد ولی ساعت 10اینا بود وفروشگاه نزدیک خونمون داشت بسته میشد منو و دخترخالم فوری رفتیم تو فروشگاه و خریدمونو کردیم داشتن جمع میکردن فروشگاه و راه برگشتن خیابون حسابی خلوت بود خونه ای هم اونجا نیست
بیشتر کارگاه وایناست

بعد ما ازجلو کارگاها که رد میشدیم میترسیدیم ومن یه تیکه سنگ بزرگ برداشتم گفتم نترس سنگ دستمه ?

که همون موقع ازپشت سایه یه مرد دیدم یهوترسیدم جیغ کشیدم وپریدم هوا خریدامونم پرت کردم ودخترخالمم وقتی این حرکت رو زدم ترسید ویه جیغ بلند کشید????


پسره کوچیک بود دوچرخه سوارشده بود بچه بیچاره انقدر ترسیده بود دخترخالمم حالش بد شد نفسش بند اومده بود?

1399/11/22 02:30

سلام مدیر جونم خسته نباشی?
ممنون بابت کانالتون واااقعا محشره.
اما سوتی مادر شوهر من .
مادر شوهرم خیلی زنه خوشرو شوخ طبیعیه ..همه بچه ها جمعه شب خونشون جمع میشیم ..جاری کوچیکم با شوهرش حرف میزد که عشقم فلان کار وبکنیم یانه ..مادر شوهرم گفت :فکر میکنید من نمیتونم به شوهرم عشقم بگم صبر کنید ..ماهم همه تو آشپزخونه جمع .آقایون هم تو پذیرایی بودن داشتن باهم میحرفیدن که یهو مادر شوهرم ازتو آشپزخونه باصدای بلند گفت :عشقی سفره رو پهن کنیم .بنده خدا میخاست بگه عشقم زبونش نچرخید گفت عشقی ...آقا همه زدیم زیر خنده .پدرشوهرم یه نگاهی به زنش کرد سری به حالت تاسف تکون داد ..ازاون روز به بعد پسرا مامانشونو عشقی صدا میزنن??

?

1399/11/22 02:31

سلام خدمت همه دوستان خدایی بعضیا چقد سوتیای باحالی میدن.??? اینارو بیخیال مامان من خیلی سوتی میده???‍♀تازه همیشه ام میگه بامن شوخی نکنین جنبه ندارم و اینا.خلاصه چن شب پیش با پسر داییم رفتیم بیرون بعد که برگشتیم هواام سررد بود داشتیم قندیل میبستیم پسر داییم بدو بدو زنگ خونه مادرجونمو زد آخه ما اونجا بودیم بعد مامان من جواب داد:الو؟سلام!»پسر داییمم هول شد گفت الو عمه سلام خوبین؟?? و من توی اون سرما اینطوری بودم???‍♀??‍♀??‍♀??‍♀??(اللهم چرا؟چراااا؟)
امیدوارم بزارین
?

1399/11/22 02:31