The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

رمان های جذاب

282 عضو

سلام میخاستم یکی دیگه از سوتی هامو بگم ? راستی این خاطره های نامزد ها خیلی باحالن??
خب بریم سر سوتی آقا یکی از فامیلای ما مغازه لباس نوزادی دارن تازه چند ماهی میشه باز کردن یه روز ماهم همه جمع شدیم بریم مغازه واسه تبریک من خانوادم به همراه خانواده های اونا که سه تا پسر بزرگ هم داشتن خلاصه از اونحایی که من عاشق نوزادم این لباسارو دیدم و ذوق کردم اومدم بگم وای من همیشه دوست داشتم یه آبجی یا داداش داشته باشم از اینا بپوشونم حواسم نبود یدف گفتم وای من همیشه آرزو داشتم یه بچه داشته باشم از اینا بهش بپوشونم ??هیچی دیگه شرفم پیشه همه رفت قیافه من??
بابام ومامانم???
پسرا????
بقیه???

?

1399/11/20 03:38

سلام ی خاطره و سوتی ازمن.
ی روز خونه بودم اصلا حوصله نداشتم مامانم هی گیر داد گفت برو نونوایی مایه خمیر بخر.لازم داشت.خلاصه باعصاب خوردی رفتم نونوایی کلی هم شلوغ منم اومدم ب شاطره بگم مایه خمیر میخوام نمیدونم چیشد یهو باصدای بلند گفتم خامه خمیر میخوام .?
خلاصه ی دفعه نونوایی رفت روهوا.تا ی مدت دیگ تومحلمون نمیومدم بیرون????
من???
کل نونوایی?????
خامه خمیر???

1399/11/20 03:39

سلام خدمت همگی ?

وقتی 9سالم بودتازه تلفن اومده بودتوخونه هاومامانم بهم یادداده بودهروقت کسی زنگ زدخیلی قشنگ وبااحترام حرف بزنم وبگم بله بفرمایید.یه روزامتحان قران داشتیم ومن مشغول تمرین قران خوندن بودم که یهوتلفن زنگیدومن برداشتم وخیلی شیک گفتم بسم الله الر.که یهومغزم اروردادکه چی میگم وبعدش گفتم بله بفرمایید?داییم پشت خط بودگفت افرین دایی چه دخترباخدایی??
یه سوتی دیگه هم بگم
خونه خالم سفره نذری داشتیم همه فامیل هاهم بودن بعدچندتاخانوم هم بودن که حسابی باهاشون رودربایسی داشتیم وبراباراول منومیدیدن همه چی خوب بودکه اخرش که خاستن برن من هم تواشپزخونه بودم باکلی کاروظرف ازصبحشم مشغول حلواپختن بودم وحسابی خسته بادونفرشون قشنگ خداحافزی کردم عادت دارم بعدازخداحافظتون یه به سلامت هم میگم این نفرسومی روبه جابه سلامت گفتم سلام خوبین??مغزهمه رگ به رگ شد وبرگشتن بهم نگاکردن بعدم پقی زدن زیرخنده وگفتن حتماخیلی خسته ای?خلاصه که هرچی ابروجمع کردیم وباکلاس بازی دراوردیم همه پرید?

1399/11/20 03:39

سلام? شما خیلی باحالین ???
یه سوتی از مامانم اونموقع که اسنپ تازه اومده بود منو مامانمو خواهرم خواستیم بریم بیرون گفتم بذارید یه اسنپ بگیرم، تاکسی اومد و ما سوار شدیم توی راه مامان خانم کنجکاو شد و از راننده پرسید آقا کارتون با اسنک(اسنپ) چطوره راضی هستین?منو خواهرم که ترکیدیم از خنده???? راننده هم که حاضر جواب.. گفت مادر جان بستگی داره اسنک قارچ و گوشت باشه با پنیر زیاد آره راضی هستم ????

?

1399/11/20 03:39

سلام من سوتی هات و میخوندم همیشه فکر میکردم چرا من سوتی ندارم .
تا اینکه دیروز خیلی ناراحت بودم .تو خیابون بودم و باید جایی میرفتم سرم زیر بود و توفکر بودم دیدم تو ایستگاه اتوبوس یه اتوبوس وایساده با اینکه هیچ وقت سوار نمیشم رفتم بالا و فوری نشستم داشتم فکر میکردم چقدر بوی چلو مرغ میاد؟ چرا همه مشکی پوشیدن ؟پرسیدم فلان جا میره؟
گفتن اتوبوس ختم از رستوران داریم میریم سر خاک ???
در حدی ضایع شدم که حاضر بودم باهاشون برم سر خاک ولی جلوی این همه ادم پیاده نشم ???

1399/11/20 03:39

من معلم کلاس اول یک مدرسه تو محله دو زبانه بودم چندتا از دانش آموزام اصلا به زبان فارسی مسلط نبودن برای همین سیلاب سازی براشون سخت بود

با خانواده هاشون صحبت کردم اگه میشه بعد از پایان وقت مدرسه بچه ها نیم ساعت بیشتر تو کلاس بمونن و با آن ها بیشتر کار کنم. یک روز که با یکی از اون بچه ها داشتم کار می کردم رسیدم به سیلاب سازی حرف ر . ازش پرسیدم
- ر با آ چی میشه ؟
- را میشه .
- را مثله ؟
- راه
- آفرین ??
ادامه داشت تا
- ر با ای چی میشه؟
- ری میشه.
- ری مثله ؟
کمی صبر کرد و با کلی فشار به ذهنش و با زور و بلا
- ***
من ????
مادرش که در کلاس حضور داشت???
بچه ???
دیدم خیلی بچه خجالت زده شده برای دلگرمیش گفتم: اصلا اشکال نداره پسرم تو یاد بگیر حالا هر کار دوست داری بکن☺️

1399/11/20 03:42

ی بار ماه رمضون منودخترخالم تنها خونه بودیم برای سحری بیدار شدیم جلو تلویزیون نشستیم سحری خوردیم ک اذان بگن هی منتظربودیم تا شش صب فقط خوردیم گفتیم چرا اذان نمیدن بعد فهمیدیم داریم Pmcنگامیکنیم??‍♀



#سوتی_بفرست ??

1399/11/20 03:42

یه روز خونه دوستم ناهار دعوت بودم و بعد از ناهار داشتم از مادرش تشکر میکردم و چون باهاش زیاد تعارف دارم گفتم : 

((غذاتون خیلی خوشمزه بود، نوش جون!!!!))?‍♀?‍♀?


?❄️?❄️??


بچه که بودم تو جمع فامیلی نشسته بودیم دختر داییم داشت صحبت میکرد یه دفعه کنترلشو از دست داد و زااارت?

از خجالت داشت میمرد من میخواستم از دلش در بیارم گفتم اشکال نداره که
بابای منم همیشه تو خونه از اینکارا میکنه?

هی حال پدرمو باید میدید

به خاطر این فداکاری هم کتک خوردم?

1399/11/20 03:42

یکهفته بعد از نامزدی، مادرشوهرم منو برای اولین بار دعوت کرده بود خونشون. منم به همراه خانواده با کلی دبدبه و کبکبه رفتیم خونشون. همگی اومدن استقبالمون. خواهرشوهرم برام اسفند دود کرد. منم که حسابی هول شده بودم، رو کردم به مادرشوهرم گفتم سلام. خیلی خوش اومدید، صفا آوردید... البته اونا هیچکدوم سوتی منو به روم نیاوردن، ولی خودم و نامزدم تا یک ساعت یواشکی می خندیدیم???

1399/11/20 03:43

وقتی پیام ها رو میخونم از ته دل میخندم ?
اینم از سوتی من امیدوارم جالب باشه ...
ما رفته بودیم مسافرت تو پاساژ داخل آسانسور بودم با نامزدم وخواهرشوهرم یه خانم و بچه شون ویه نفر دیگه ، میخواستم طبقه همکف رو بزنم بعد خانومه طبقه پارکینک رو زودتر از من زد ...حالا من هی میخوام بگم ما خانم پارکینگ نمیریم ، میگم خانوم چرا گاراژ رو زدین ما تو طبقه گاراژ کاری نداریم رو کلمه گاراژ تاکید هم میکنم ?? یهو دیدم همه زل زدن به من خانومه هم هی میگه گاراژ اینجا چیکار میکنه آخر سر خواهر شوهرم حرفمو اصلاح کرد ????حالا هر موقع داخل آسانسور هستیم نامزدم میگه بزنم طبقه گاراژ رو???

1399/11/20 03:43

مادر بزرگ شوهرم 80 سالشه یک بار اومده بود خونمون من پسر 3سالمو گذاشتم رفتم نونوا یی وقتی اومدم دیدم پیرزن شاکیه حسابی گفتم چی شده کاشف به عمل اومد که پسر من رفته دستشویی هی صدا میزده پی پی کردم این بنده خدا نمیدونسته پی پی چیه فکرمیکرده صدا میزنه میگه بی بی هی میگفته چی میگی خوب اونم دیده بابا این تو باغ نیست بره بشورتش اومده یک بشقاب برداشته باقاشق پی پی روگذاشته توش اورده جلوش گفته ننه جون پی پی کردم پی پی بیا منو بشور???بنده خدا اونجا که داغ بود میگفت با این بچه تربیت کردنتون من از کجا بدونم پی پی چیه مثل ادم بگه *** ?ولی بعد از اون هر جا میشینه اینو تعریف میکنه واز خنده اشک میاد تو چشاش?


?

1399/11/20 21:57

سلام
پدرم یه روز خسته از سر کار برگشت و رو کرد به ما و به شوخی گفت من دیگه خسته شدم دیگه بدنم نمیکشه همین روزا هست که بمیرم ?
یه کاغذ قلم بیارید میخوام وصیت کنم
??
داداش کوچکترم سریع یه کاغذ از وسط دفترش جدا کرد و بهش داد گفت بیا بابا
موتور و بنویس برا من ????
ما میخندیدیم ??
و بابام میخواست گریه کنه ???
?

1399/11/20 21:57

سلام ب تمام دوستان عزیز

میخوام ی سوتی خیلی جالب بگم من 16 سالم بود که مادرم برای پدرم آش پشت پا پخت به من گفت چون دستس به اش بنده، من برم رو شعله زرد دارچین بریزم منم حواسم به خواهرم بود چون کلاس اول بود داشت از من سوال میپرسید منم چشتون روز بد نمبینه بجای دارچین فلفل سیاه ریختم ?? دیگ منم کارم تموم شود نشستم ب دختر خالم که 3 ساله اش شله زرد بدم یهو دیدم طفلک داره میگه خاله تند تند بعد مامانش گفت چی ریختی مگه
من: ای بابا خاله بچه تم مثل خودت فیلم هندی چشتون روز بد نمبینه مادرم فهمید اینا فلفله مجبور شود ب عنوان معذرت خواهی از همسایه ها ی جبعه شیرینی بده ??❤️ اسمم:المیرا

?

1399/11/20 21:58

سلام ،واقعا کانالتون عالیه
این سوتی ماله شوهرمه وقتی 8،9 سالش بوده .
واسه عید لباس نو میپوشه میره خونه ی عموش ،بعد عموش اینا سگ داشتن اینو با لباس جدید نمیشناسه میفته دنبال شوهرم لباس نو هاش رو تیکه پاره میکنه تاعموش میاد بیرون سگ رو فراری میده حالا
شوهرم ??????
عموش????
مامانش ?????
خانوادش ??????
عاشق کانالتونم بعضی وقتا بیهوا میخندم شوهرم وپسرم این شکلی میشن ???


?

1399/11/20 21:58

سلام دوستان گل❤
هشت سال پیش که منو همسری تازه عقد کرده بودیم شوهرم وقتی از سرکار زنگ میزد عادت داشت میپرسید بدون من خوش میگذره منم واقعا نمیدونستم باید چی جواب بدم میگفتم آره خیلی خوبه خداروشکر???
اونم فقط میخندید چون میدونست منظوری نداشتم و کم سن وسال بودم هنوزم بعدها برام توضیح داد که نباید اینو بگی☺☺ ?

1399/11/20 21:58

چن سال پیش ک بچه بودم یه روز با خدابیامرز بابام رفتیم نون بخریم بابام خیلی مرد آروم و کم حرفی بود و اونموقه تقریبا شصت سالش میشد
وقتی از نونوایی برگشتیم تا رسیدیم دم در یه ماشین پلیس همزمان با ما رسید که دوتا پلیس هم تو ماشین نشسته بودن یکیش رانندگی میکرد یکی هم جلو نشسته بود
اون پلیسی ک جلو نشسته بود پیاده شد رو به ما گفت آقای بیات ؟ بابامم گف بله
پلیسه گف شما باید با ما تشریف بیارین آگاهی بابامم اصلا ازش نپرسید چرا باید بیام بدون هیچ حرفی نونی ک تو دستش بود رو داد دست من رفت نشست صندلی جلوی ماشین پلیس
پلیسه هم یه لحظه اینورو اونور نگا کرد رفت نشست صندلی عقب و رفتن ????
بعد از چن سال هنوزم قیافه ی پلیسه اون لحظه یادم نمیره ????
منم بچه بودم دویدم تو خونه گقتم پلیسا بابارو دستگیر کردن بردن زندان
داداشم رف دنبالش اومده تعریف میکنه رفتم دیدم بابا داره با پلیسا چایی میخوره ?????
جرمشم این بود خونمونو تازه ساخته بودیم چون نیمه کاره بود کنتر برق نداشتیم از تیر برق محل برق گرفته بودیم
برای شادی روح همه ی باباها یه فاتحه بخونید

1399/11/20 22:00

سلام به همه عزیزان?
عاشق سوتی هاتونم ?
سوتی دوستمون خوندم که گفتم تخم مرغ مبخواست زنگ زد ب یکی دیگه جا شوهرش یاد این افتادم
اینم ی داستان خنده دار از بابام!
بابای من راننده تاکسی شهری هستش .هیچوقت از گوشیش استفاده نمیکنه مگه اینکه زنگ بخوره یا به کسی زنگی بزنه .
یروز که مسافر جابه‌جا میکردش ک گوشیش زنگ میزنه بابام گوشیو برمیداره ی خانومی بدون هیپچ سلامی شروع میکنه به لیست خرید دادن که
تخم مرغ بگیر ،مرغ بگیر ،میوه بگیر ،سبزی بگیر .کلی از خریدای دیگه وبعدش میگی زودی بیا ک مهمان داریم .
بابام فک میکنه مامانم بوده و سریع و سر وسایل و میگیره میره خونه میبینه مهمانی نیست نگا به گوشیش میکنه که تازه متوجه میشن ی خانومی اشتباهی زنگیده ??

ازاون به بعدش بابام تا گوشیو برمیدار میگه شما???

? ?

1399/11/20 22:00

سلاام این سوتی مربوط ب دوسته...
رفته بودیم خونه عموم اینا تو دهات هستن
توی راه وایسادیم ک دوستم بره دستشویی یه سگ کنار دستشویی نشسته بود معلوم نبود دوستم رفت کارشو ک انجام داد اومد بیرون داشت کمربندشو میبست پشتش یدفه سگ بلند شد پارس کرد دوستم دومتر پرید هوا?????
یهو گفت چخخخه مردشور اون قیافتو ببرن مث سگ میمونی????
نفهمید چه سوتی ای داده
خلاصه اومد تو ماشین و رفتیم خونه عموم اونجا تعریف کردم همه ترکیدن از خنده????
خلاصه از اون روز ب بعد هروقت سگ میبنم ب دوستم میگم سگ رو????????باهم میترکیم از خنده
مرسی?

1399/11/20 22:00

منم یه بار خونه داییم بودیم نمکدونا همش گم شد زن داییم گفت عاقا کیف همه رو می گردم منم خواستم خودی نشون بدم گفتم بیا اول کیف منو بگرد تا ضایع بشی ?

عاقا چشمتون روز بد نبینه همش تو کیف من بود پسرم گذاشته بود میگفت مامان پس نده خوشگلن ببریم برای خودمون????وای

1399/11/20 22:11

یه بار خونه برادرشوهرم مهمونی بودیم یهو دخترش تو جمع بلند گفت راستی بچه ها چجوری دنیا میان؟!؟! ? یک سکوت سنگینی جمع رو گرفت که یهو پسرم گفت نه نباید اینارو بپرسی زشته باید بپرسی از کجا میفهمن بچه شون دختره یا پسره????????? خوشم میاد بچم ارشاد هم میکنه ?? 

❄️❄️❄️❄️❄️❄️❄️

نامزد بودم برادرزادم 5 سالش بود با خودمون  بردیمش بیرون یه چند ساعتی  وقتی برگشتیم خونه به باباش میگفت منم شوهر میخوام برام پفک بخره منو ناز کنه بوس کنه.جلو داداشم حسابی خجالت زده شدم?

1399/11/20 22:12

سلام من الی بلام همونی ک با انتی هیستامین خواستم خودکشی کنم??.
این دفعه اومدم از خاطرات مامانم بگم براتون.مامان من تعریف میکرد میگف زمانی ک پریود شدم دوتا از دوستام طریقه ی غسل کردن و بهم یاد دادن و گفتن باید بگی غسل میکنم غسل پشه،میخواد بشه میخواد نشه??این مامان منم تا چن وقت همینجوری غسل میکرده تا اینکه درستشو یاد گرفته.
یکی دیگه ام اینکه مامان من معلم بازنشسته اس تو دوران خدمتش تو ی روستا با چن تا از دوستاش خونه گرفتن و باهم زندگی میکردن بعد یکی از این دوستاش با کلاس بوده و ادکلن استفاده میکرده این مامی جون منم نامردی نمیکنه و میره ادکلن های اونو با سرنگ میکشیده و توش اب میریخته ????اون طفلی ام هر چی میزده میدیده بو نداره که??

1399/11/20 22:50

سلام بچه ها خوبید ان شاءالله ?
کرونا ازتون دور باشه الهی و دلتون شاد ?
یاد ی خاطره افتادم که برای چن سال پیش،
اون موقع دخترم راهنمایی بود و ی شب که امتحان داشت بیدار مونده بود که درس بخونه?? اینو داشته باشید تا بگم خونه بغلی ما کیا بودن
خونه بغلی ما اون موقع در اجاره ی لابراتوار دندانسازی بود و شبا معمولا کسی نمی موند اونجا...
اره میگفتم براتون که دخترم داشت درس میخوند و منم خواب بودم??
که دخترم اومد منو صدا کرد که بیدار شو تو خونه بغلی دارن یکیو و میکشن
حالا منم انقد نصفه شب از بیدار کردن یا زنگ تلفن میترسم که نگو???، دخترم که بیدارم کرد به صورت ناخودآگاه ضربان قلبم رفته بود بالا و هراسون، اصلا نمیتونستم راه برم میخورم به در و دیوار و چیزی نمیفهمیدم ?
رفتم تو اتاقشون و گوشمو چسبوندم به دیوار و ی صدای ناله و نفس عجیبی??? شنیدم و چون هنگ کرده بودم حدس دیگه ای نزدم و فک کردم که دارن یکیو میکشن .بدو رفتم و همسری بیدار کردم که بدو?? خونه بغلی آدم میکشن??
حالا دخترمم گفته بود که اولش صدای خنده بود ولی بعدش خانوم گفت عع چیکار میکنی چرا دستامو میبندی??
پیش خودم گفتم که نکنه داستان چیز دیگه ای و قتل نیست و اینا در حال عملیاتن (س ک س خشن داشتن?)و اینجارو مکان کردن???
همسری داشت میرفت دم خونشون که این و بهش گفتم اونم گفت غلط کردن اینجارو مکان کردن تازه صداشون انقد بلند که بچه ها میشنون? رفت و زنگشون وچند دفعه زد???
ی دفعه صدا کاملا قطع شد و البته که کسی جواب زنگو نداد.
همسرمم اومد خونه و گفت خب دیگه فهمیدن که صداشون بیرون می اومده??
بعد از نیم ساعتم آروم و تو تاریکی سوار ماشین شدن وناکام در رفتن طفلکی ها?
به قول دوستم غنچه سوز شدن بیچاره ها...??
اینم ماجرای درس خوندن نصفه شب??
نتیجه اخلاقی اینکه بچه ها روزا درس بخونید لطفا، نیمه شبا زیاد مناسب درس و مشق نیست...???
خوب و خوش باشید همیشه ??
نعناع هستم?

    

1399/11/20 22:53

سلام ی سوتی دیگه یادم اومد گفتم بگم براتون
کلاس هشتم ک بودم ی ددرس داشتیم که
همش باید کاردستی و اینا درست میکردیم،،،

نزدیک عید ک شد حرف سبزه شد معلممون گفت من از این سبزه ها ک دور عروسک و اینا میزنن بلدم?
ماعم گفتیم به ماهم یاد بده تا برا عید درست کنیم ?
معلمم شرو کرد با آب و تاب توضیح می‌داد میگفت اول تخمامو خیس میکنم ?بعد تخمامو میمالم به کوزه یا عروسک ????
حالا مگه این ول می‌کرد،، می‌گفت وقتایی ک تخمامو خیلی خیس میکنم بهتر میشه، بعدم قشنگگگگ میمالم به کوزه ??
ماهم همه از خنده ی طرف غش کرده بودیم??
یادش بخیر چ روزایی بود ??‍♀
فازی جونم?‍♀?‍♀????

1399/11/20 22:53

سلام به همه دوستان انشالله که خوب باشید?
یه سوتی دیگه از مادربزرگم? تعریف میکنم از زبون خودش:
قراربود برامون مهمون بیاد منم تو آشپزخونه مشغول بودم یهو زنگو زدن و بچه ها رفتن درو باز کردن منم همچنان تو آشپزخونه ?چادرمو سرم کردم اومدم بیرون که سلام احوالپرسی کنم دیدم از دستشویی صدای آب میاد نگاه کردم دیدم همه مهمونا که تو اتاق نشستن پس حتما بچه ها آبو باز گذاشتن??
رفتم در دستشویی رو باز کردم دیدم پدر زن مهمونمون اون توعه? منم هول کردم گفتم سلام?? اونم گفت علیک سلام????‍♀دیگه فوری صحنه رو ترک کردم که احوالپرسی بمونه واسه بعد??
(خوشم میاد همیشه و همه جا ام جواب سلامشو میدادن)

1399/11/20 22:56

سلام اینم از سوتی من ک برا خیلی وقت پیشه??

اون موقه کلاس ششم بودم و کلاس ما هم طبقه اخر و مدیر ها اصلا ب اون جا سرنمیزدن☺️☺️
مدیرمون از این ک دانش اموزا تو زنگ تفریح بمونن کلاس خیلییی بدش میومدو اخلاقش هم خیلی تند بود و همه ازش میترسیدن حتی معلما...
منم ک بچه مثبت مدرسه بودم?
واس اولین بار به اسرار دوستم موندم کلاس??
شش هفت نفر بودیم یکی از بچه ها گف بچه ها این جا رو ببینید و پشت به در کلاس وایساد و دوتا قر داد و درو با باسنش هول داد و بازش کرد??
اخه درکلاس شل شده بود...
ما هم نوبتی همون کارو انجام میدادیم??
خلاصه منم ک رگ شیطونیم گل کرده بود چند تا قر خوشگل اومدم ک به جای در با همون حالت رفتم بغل مدیر????
چون ریزه میزه بودم بین بچه ها قایم شدم و رفتم پشت میز ها قایم شدم?
ی دستمال صورتیم دستش بود و هی میگفت کار کی بود??
خلاصه ک بدجور ترسیدم و تا چن دیقه قلبم عین هو گنجشک میزد
از اون روز ب بعد دیگ کلاس نموندم????
‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌

1399/11/20 22:57