سلام خوبين.این خاطره رو بابام تعریف میکنه.میگفت تازه انقلاب شده بود و برق اومده به شهرشون.همون روزا بابا بزرگم تلوزیون ميخره حالا همه فامیل خونشون جمع بودن که از تلوزیون رونمایی کنن?خلاصه تلوزيونو وصل میکنن و روشن میکنن میبینن امام خمینی داره سخنرانی ميکنه. خدابيامرز مامان بزرگ بابام که اون موقع خیلی پیر بوده بدو بدو میره چادرشو سر میکنه میاد ساکت میشینه جلو تلوزيون(خدابيامرز فک میکرده همینطور که اینا ادماي تو تلوزيونو ميبينن اونا هم اینارو ميبينن?)همه بچه ها میزنن زیر خنده اینم با عصاش ميفته به جون نوه هاش که ساکت شین آقا داره صحبت میکنه بابام میگفت هرچی بابابزرگم بهش ميگفته اونا ما رو نميبينن زیر بار نميرفته?بابام میگه وقتی هم که اخبار شروع میشد خبرنگار سلام میداد اینم ميگفته سلام پسرم خوبی خوش اومدی(انگار خبرنگاره اومده خونه اينا?)
?
1399/11/22 02:31