The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

رمان های جذاب

282 عضو

سلام خوبين.این خاطره رو بابام تعریف میکنه.میگفت تازه انقلاب شده بود و برق اومده به شهرشون.همون روزا بابا بزرگم تلوزیون ميخره حالا همه فامیل خونشون جمع بودن که از تلوزیون رونمایی کنن?خلاصه تلوزيونو وصل میکنن و روشن میکنن میبینن امام خمینی داره سخنرانی ميکنه. خدابيامرز مامان بزرگ بابام که اون موقع خیلی پیر بوده بدو بدو میره چادرشو سر میکنه میاد ساکت میشینه جلو تلوزيون(خدابيامرز فک میکرده همینطور که اینا ادماي تو تلوزيونو ميبينن اونا هم اینارو ميبينن?)همه بچه ها میزنن زیر خنده اینم با عصاش ميفته به جون نوه هاش که ساکت شین آقا داره صحبت میکنه بابام میگفت هرچی بابابزرگم بهش ميگفته اونا ما رو نميبينن زیر بار نميرفته?بابام میگه وقتی هم که اخبار شروع میشد خبرنگار سلام میداد اینم ميگفته سلام پسرم خوبی خوش اومدی(انگار خبرنگاره اومده خونه اينا?)

?

1399/11/22 02:31

سلاام
این سوتے خاطره آبجیمه
تعریف مے کرد که رفته بود بیرون کارداشت اے آبجے ما گلاب به روتون دبلیو سے لازم میشه یکے عمومیش اون نزدیڪ بود میره اونجا میبینه مسئول اونجا داره نظافت مے کنه
آقاهه میگه ببخشید اجازه بدید تمیز کنم بعد بیایید آبجیم منتظر میمونه
بعد اینکه آقاهه اونجا رو تمیز کرده میاد بیرون هول میشه به آبجے من میگه خانم بفرمایید بشینید??????

?

1399/11/22 02:31

خب سوتی بعدی بازم در مورد دوران دبیرستان و خوابگاه مون??? ما همیشه ظهر بعد مدرسه یه چرت 20دقيقه ايي میزدیم اون روز من قبل اینکه بخابم گام به گام پایین تختم گذاشتم که بعد که بیدار شدم ریاضی از روش بنويسم???‍♀ (بچه منظم و درس خونی بودم بخدا) خب خابيدم و بیدار شدم ولی هنوز گیج بودم گام به گام برداشتم یه لحظه نمیدونم چرا مخم هنگ کرد فک کردم قرآن ??اول بوسش کردم بعد بازش کردم????تازه به خودم اومدم دیدم چه سوتی دادم خدا رو شکر بقیه خواب بودن????کسی ندید

?

1399/11/22 02:31

خب اینم بگم باحاله.ما کرد هستیم و تو زبان کردی به داداش بزرگتر میگن لاله،مام یه عموی بزرگ داریم که بابام و عمه هام بهش میگن لاله اینو داشته باشین.من یه داداش دارم که حدود پونزده سال پیش کلاس دوم دبستان بود تو امتحان جمله سازی بهشون سوال داده بودن که با لاله جمله بسازین.این داداش ماهم نوشته بود"اسم عموی من لاله است"(بنده خدا فک کرده اسم عمومون لاله س?)خلاصه معلم بهش نمره اون سوالو نمیده اینم شااااکي میره میگه خانوم چرا نمره ما رو ندادين ما که درست نوشتیم معلمم میگه لاله که اسم دختر تو نوشتي اسم عموم لاله س اینم قسم و قرآن که اسمش لاله س دروغ نمیگم با گریه زاری میاد خونه به مامانم میگه تو فردا باید بیای مدرسه م به خانوممون بگی من دروغگو نیستم مامانم بیچاره فرداش رفت مدرسه قضيه رو حل کرد?و دادشمونم نمره رو گرفت.

?

1399/11/22 02:32

سلام مهسا جوون?

جونم براتون بگه که شب عروسیمون بعداز تالار کل فامیل شوهر اومدن خونمون
خواهرشو بزرگه که کیف کادوها دستش بود
منو شوهرمو با تموم خواهرشوهرا و جاریا برد تو اتاق خواب گفت امانتتون باید شمرده بشه و تحویلتون داده بشه??

فک کنن مجلسمون 1200 نفر مهمون دعوت بودن اینا دونه به دونه پاکتای پولو باز کردن میشمردن و توی یه دفتر مینوشتن??

منم مثه اسکلا با لباس عروس رو تخت نگاشون میکردم
هرجایی که خسته میشدن یا یه دسته پول میدادن که بگیر بشمر یا دفترو میدادن که بنویسم????
ساعت چهار صبح رفتن خونه هاشون???

ماهم تا لباس عوض کردیم بیهووش افتادیم
خلاااصه شب زفافمون افتاد چهار شب بعد عروسی???

هنوز که هنوزه به شوهرم میگم همه شب عروسی با شوق و ذوق میرن رو تخت من با پنج تا خواهرشو و دوتا جاری?????

#بازم_آخه_سوتی

1399/11/22 02:32

چندسال پیش مادرم میره مراسم ختم زنعموش( اسمش طوبا بوده)
این مرحوم طوبا خانوم خیلی هم مهمون دوست ومهربون بوده،


همینطورکه همه گریه میکردن یدفعه خواهر اون مرحوم میگه طوبا بلندشو ببین چقدر مهمون اومده برات??
تو که انقدر بیشعور نبودی مهمون تو خونتت باشه تو ازشون پذیرایی نکنی??

بنده خدا خودش که متوجه نبوده ولی همه بیرون اتاق از خنده ترکیدن?



#سوتی_بفرست ??

1399/11/22 02:32

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

سلام ? به گل روی همتون
سلام ? به مهروصداقتتون
سلام ? به پاکیو نجابتتون
سلام ? به عشق و ادبتون

صبح سرد زمستونی تون بخیر??

1399/11/22 09:44

سلام
سوتی من برمیگرده به زمانی ک من کلاس پنجم بودم ..من یه عموی بزرگ دارم که الان البته پدر شوهرم شدن??آقا همه اهل فامیل از این عموی ما ی جورایی حساب میبرن منم ک اولا افتضاح ازش حساب میبردم وازش خجالت میکشیدم البته با این همه حساب بردن عموم مهربونه...من میخواستم زنگ بزنم خونه یکی از فامیلا که نمیدونم حواسم ب کجا رفت و شماره مغازه این عموم رو گرفتم? وقتی عموم گوشی رو جواب داد من خیلی هول شدم گفتم ببخشید میشه گوشی رو بدین ب بزرگترتون?عموم گفت بفرمایین من خودم بزرگم?دیگه من نمیدونم چجوری گوشی رو قطع کردم
از این طرفم مامانم میگف بدبخت عموته دیگه مگه میخواست پشت تلفن بخوردت ک این جوری هول کردی الان10سال از اون جریان میگذره و من هر وقت یادش میفتم هم خجالت میکشم هم خندم میگره???


‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌

‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌

1399/11/22 09:52

#خاطره_سوتی

سلامی به تداوم کرونا به گرمی ظهرهای تابستون و قشنگی کرکودیل برشماها ای سلاطین سوتی??‍♀?
یه دفعه خیلی مهمون داشتیم،?
از من هم اصرار که بمونید.??هی اونا گفتن نه میریم من اصرار که شام هم بمونین عع نه توروخدا جابرین?? هی اونا میگفتن نه نه زحمت کشیدین ما تشریف میبریم انقدر اصرار کردم بلاخره یخورده راضی شدن بمونن ??دیدم هی مامانم صدام میکنه از توی اشپزخونه تا من بلند شدم خانوم اوناهم بلند شد فکر کرد مامانم کمک لازم داره اومد که کمکمون کنه??



مامانم همین که پشتش به من بود و کار میکرد میگفت چی میگه واسه خودت. بزار برن دیگه.??‍♀?

خسته شدم دیکه عین گاو میخورن?? عین چی حرف میزنن دیونم کردن?? . مگه تا حالا من رنگ خونه هاشونو دیدم☹️?. تو میشینی میگی میخندی. براشون سیرک راه انداختی. من خسته شدم بس که پذیرایی کردم.??

خلاصه
هیچ جوری هم نمیشد بهش بگم.???
???
سخنرانیش که تموم شد برگشت ویدفعه خانومه رو دید.???

یهووو هول شد گفت:به خخخخدااااا اگه بزارم برید??☺️
?????
هیچی دیگه اونا از اون روزکلا با ما قطع رابطه کردن ?????

1399/11/22 09:53

یه هفته بعد از نامزدیم مشکل پیدا کردم با خونواده نامزدم ?
میخواستم تمومش کنم نامزدم و خونواده اش اومدن خونمون ...
نامزدم بدجور حالش گرفته بود و داشت دلیل میاورد تا قانعم کنه ....
با اون ابهت و لجی ک کرده بودم وسط حرفش پریدم خواستم بگم با این همه مشکل چطور میشه ادامه داد اشاره کردم به خونوادش گفتم با این همه پشگل چطور میشه ...
نصفه فهمیدم چی گفتم ???


نامزدم دل درد گرفت انقدر خندید?? خونواده نامزدم سرخورده فکر کردن فحششون دادم ?
منم به شدت میخندیدم نه از سوتیم از تلافی که ناخواسته توفیق اجباری شد ??‍♀?‍♀?????


‎‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

1399/11/22 09:54

سلااام به ادمین جون و همه ی سوتی دهندگان ??
منم میخاستم ی سوتیمو بگم ک اصلا اب شدم از خجالت??‍♀️??‍♀️
حدودا سه چار ماه پیش قبل از کرونا من رفتم باشگاه ثبت نام کنم.خاستم باکلاس بازی دربیارم کفش پاشنه بلندو تیپو اینا زدم رفتم خلاصه این باشگاه زیرزمین بود باید از‌پله میرفتی پایین منم پله هارو داشتم با ارامش حس پرنسس بودن بهم دست داده بود داشتم میرفتم?یدفه پام سر خورد اونم با کفش پاشنه بلند تالاپ تالاپ با باسن گرامی پخش زمین شدم???‍♀️??‍♀️??‍♀️??‍♀️??‍♀️حالاسرمو بالامیارم میبینم تایم مردونه بوده همه همه ی پسراهم منو دیدن????
اصن اب شدم حالا ی پسره ازون ورداد زد از بالا کفتر میایهههههه یکدانه دختر میایههههه????????‍♀️??‍♀️??‍♀️
ینی بگم خداچیکارش کنه این پسره دلقکو تو اون حال من باحرف این مث چی میخندیدم??‍♀️??‍♀️?????


‎ ‎ ‎
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌

1399/11/22 09:55

سلام
جونم براتون بگه چند شب پیش شوهرم از بیرون اومد خونه سوییچ شو داد ب من ??منم حواسم نبود داشتم زودپز لپه می ریختم همراه با لپه سوییچ شوهرمم انداختم ???وای وای ....
داشتم می گفتم یهو ب گوشی شوهرم زنگ زدن برادر شوهرم بود شوهرم سریع آماده شد ب من گفت سوییچ بده ?منم هی داشتم فکر می کردم و دنبال سوییچ می گشتم شوهرم میگفت کجا گذاشتی نزدیک ب نیم ساعت دنبال سوییچ می گشتیم تا اینکه اومدم زودپز ببینم دیدم ای دل غافل سوییچ انداختم تو زودپز
نگو شوهرمم پشت من اومده بود تو آشپز خانه دید این اتفاق رو یه نگاهی این جوری ب من کرد ???????☹️?
وای جفت مون از خنده ترکیده بودیم خیلی خوب بود اصلا انتظار این سطح از گیجی از خودم رو نداشتم ??



‎ ‎
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌

1399/11/22 23:49

سلام
پریروز داداشم بم پیام داد نوشت کجایی
خواستم بیام بنویسم ببخشید دستم خیسه نمیتونم جواب بدم
نوشتم سلام ببخشید خیسه???
بعددودقه دیدم هیچ واکنشی نشون نداد وازگوشیم صدایی نیومدرفتم سراغ گوشی و دیدم چ گندی زدم
نوشتم واای این چرا نصفه اومد منظورم دستم خیسه
اونجا پیام داده میگ باخودم میگم این کجاش خیسه ک نمیتونه جواب بده
قیافه من????‍♀??
قیافه داداشم????
قیافه دستم?????
‌‌‌‌‌‌‌‌
‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌

‎ ‎ ‎
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌

1399/11/22 23:49

سلام. ممنون از کانال خیلی خوبتون.
یه سوتی میخوام بگم در مورد خواهرمه.
یه شب که خواهرم داشت در مورد یه موضوعی صحبت میکرد و داداشهام و بابام( الان فوت کردن? برای شادی روح همه رفتگان صلوات بفرستید) همه نشسته بودن و گوش میکردن... خواهرم میاد شعر بخونه... یه دفعه به جای ت *ک میگه.... شعر این بوده:
آن شاه شجاع گر بکشد تیر و کمان را.....????? واااای میگفت از خجالت دیگه بقیه ش رو نخوندم و فرار کردم....?
هنوز که هنوزه میگیم فقط تو شعر نخون.
امیدوارم خنده به لبتون بیاد???




‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌


‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

1399/11/22 23:51

سلام و خسته نباشید .
خیلی کانال خوبی دارید ازتون ممنونم?.

خاطره من مال 12 ساله پیشه اون موقعه منو همسرم تا عقد کرده بودیم همسرم باهام تماس گرفت گفت آماده باش میام دنبالت بریم پارک ارم ?

منم سریع آماده شدم که بریم بعد اومد دنبالم کلی خوشتیپ کرده بود اومد ما هم رفتیم از سر خیابون دربست گرفتیم که تا جلو پارک ما رو ببره بالاخره ما رسیدیم جلو پارک اول عشقم پیاده شد بعد من که یه دفعه من دیدم شلوار عشقم از پشت کلی پاره شده?????

جوری که لباس زیرش کامل مشخص بود منو میگی به قدری خندیدم که دیگه اشک از چشمام میومد????

بعد کیف منو گرفت سمت پشتش نگه داشت که پارگی مشخص نشه بعد باز از همون جا دربست گرفت تا جلو در خونه مادر شوهرم ?????

از اون موقع به بعد اسم پارک ارم که میاد منو عشقم کلی تعریف میکنیم و میخندیم????

هیچ وقت یادم نمیره اون روز رو با آرزوی روزای خوب برای همگیتون‌??? ‎ ‎ ‎
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

1399/11/22 23:51

سلام یه سوتی ضایع دارم مال چند شب پیش?

من با شوهرم رفته بودیم بیرون خرید اومدیم خونه تا شوهرم ماشینو پارک کنه من رفتم تو خونه.داشتم لباس در میاوردم که زنگ زدن.فکر کردم شوهرمه.با شورت وسوتین رفتم درو باز کردم.مدیر آپارتمان بود.?????

مردم از خجالت??????

حالا باز خوبه همسری متوجه نشد?


نتیجه اخلاقی: قبل از وا کردن در اون لباس واموندتونو بپوشید

‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‎ ‎
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌

1399/11/22 23:52

‌‌‌‌‌‌ سلام خانومهای گل???
.. عضو جدیدم و خیلی کانالتون باحاله ‌.. منم دلم خاست یه خاطره تعریف کنم ..☺️ خوب منو شش هفت تا دوستام باهم میریم کلاس نقاشی و استادمون هم ی مرد خوشتیپه و مسافر هم هست یعنی از ی شهر دیگه امده ..و این استاد مون باشگاه میره و واس اینکه خانوادش اینجا نیس به یکی از همکلاسی هامون که متاهله سپرده تا هر روز براش 10 تا تخم مرغ آبپز کنه و بیاره تو کلاس و سر ساعت 3 نوش جان کند ..? و اینجوری بود که ی روز اون دوست مون که تخم مرغ هارو میاورد نیومده بود و اخرای کلاس بود که سر و کلش پیدا شد یکی از دخترا گفت براچی اومدی الان ?اونم یهو گفت ی جاکار داشتم و مرخصی گرفته بودم امروزو و الانم واس خاطر تخم های استاد امدم??اونجا بود که کلاس رفت رو هوا ?
و ی روز دیگه هم ساعت از 3 چند دیقه گذشته بود که یکی از همکلاسیا داد زد استاد وقت تخم تونه?



????????
و هر روز ماجرا ها داریم با این تخم مرغ???

فورواردفراموش‌نشه??✌️
‎‌‌‌‌‌ ‎ ‎ ‎ ‎
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌

1399/11/22 23:52

#سوتی

سلام. امیدوارم حالتون خوب باشه?☺سوتیاتون خیلی باحال و خنده داره.. من 18 سالمه و
این سوتی که میخوام براتون تعریف کنم حدودا برمیگرده ب یکسال پیش..
جونم براتون بگه که مامانم تصمیم گرفته بود ک پرده های پذیرایی و اتاق خواب و همرو عوض کنه و منم باهاش رفتم تا پارچه رو انتخاب کنم ، اونجا توی پرده فروشی یکی از فروشنده ها که زن بود از من خوشش اومده بود و من و برای پسر خالش پسندیده بود☺
به مامانم گفته بود و قرار بود ک برای نصب پرده که اومدن پسره هم بیاد تا هم مامانم ببینه اونو هم من اما خب مامان خانومی بمن هیچی نگفتـ?ـو دقیقا همون روزی که اونا میخواستن بیان من از خدا بیخبر رفته بودم حموم (حتی نمیدونستم که کِـی میخان بیان پرده هارو نصب کنن) و زمانی که بنده حموم بودم اوناهم اومده بودن و داشتن کاراشونو انجام میدادن ، بعدش ک اومدم بیرون یکم اطرافمو نگا کردمو دیدم یکم دور و ورم غیر طبیعیه اما اصلا متوجه نشدمو مامانمو صدا زدم ولی جواب نداد ، گفتم حتما توی حیاطه?بعدش یهو دیدم یه پسر جنتلمن(همون خاستگار بنده) اومد توی خونه که من یهو هول شدم و شروع کردم به جیغ و داد ???و فکر کردم ک دزد اومده توی خونه ، اون بیچاره هم هول شده بود و منم داد میزدم اشغال عوضی برو عقب برو عقببب..??
که یهو مامانم اومد توی خونه و گفت چه خبرتههه برای نصب پردع ها اومدنن???
اون بیچاره هم قرمز شده بود از شدت خنده و چند نفر دیگه ام که همراهش بودن ب هوای اینکه ببین چیشده اومدن و از خنده داشتن زمینو گاز میزدن?
من بینوا بسی از خجالت قرمز شده بودم??تازه بعد ازین که فهمیدم جریان چیه دیگه کلا بخار شدم رفتم هوا..? ، تازه بعد از اون جریان سوتی های دیگه ام دادم که بعدا براتون مینویسم??، امیدوارم ادمین جان اینو توی چنل بزاره?

و اینم بگم که اون اقای جنتلمن الان نامزد بنده ست?❤️?

‎ ‎
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌

1399/11/22 23:53

سلااام به ادمین جون و همه ی سوتی دهندگان ??
منم میخاستم ی سوتیمو بگم ک اصلا اب شدم از خجالت??‍♀️??‍♀️
حدودا سه چار ماه پیش قبل از کرونا من رفتم باشگاه ثبت نام کنم.خاستم باکلاس بازی دربیارم کفش پاشنه بلندو تیپو اینا زدم رفتم خلاصه این باشگاه زیرزمین بود باید از‌پله میرفتی پایین منم پله هارو داشتم با ارامش حس پرنسس بودن بهم دست داده بود داشتم میرفتم?یدفه پام سر خورد اونم با کفش پاشنه بلند تالاپ تالاپ با باسن گرامی پخش زمین شدم???‍♀️??‍♀️??‍♀️??‍♀️??‍♀️حالاسرمو بالامیارم میبینم تایم مردونه بوده همه همه ی پسراهم منو دیدن????
اصن اب شدم حالا ی پسره ازون ورداد زد از بالا کفتر میایهههههه یکدانه دختر میایههههه????????‍♀️??‍♀️??‍♀️
ینی بگم خداچیکارش کنه این پسره دلقکو تو اون حال من باحرف این مث چی میخندیدم??????
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌

1399/11/22 23:54

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

??


?شبتون معطر،
☀️به بوی مهربانی خدا،
?یاد خدا همیشه در ذهنتان

☀️الهی دلتون شاد،
?و قلب مهربان تان
☀️همیشه تپنده باد ..

?شب خوبی
☀️در کنار عزیزانتون‌ داشته باشی
?شبتون بخیر و شادی

1399/11/22 23:58

??در این صبح دل ‌انگیز
?برایت آرزو دارم
??چو باران، آبی و زیبا
?بباری شادمانه روی گرد غم

??برایت آرزو دارم
?سعادت را طراوت را
??بهشت و بهترین بهترین ها را
?و صبحی شادمانه را

??ســــلام
?صبحتون شاد و نیکو
?اول هفته تون زیبا و پراز موفقیت??
?Join?
?? @honarbano ??

1399/11/24 05:45

سلام سلام اقا میگن مردا بیخیالن بخدا راسته
منو مامانم نوبت دکتر داشتیم برای پوست من وقتی ک میریم خیلی طول میکشه چون ی سری برا بوتاکس میان ما 9 رفتیم ک مثلا تا 11 اینا برگردیم داداشمم خونه خواب بود مامانم با خودش دیگ کلید نیاورد گفت بیدار میشه تا 11 جونم برات بگه ما رفتیم و برگشتیم زنگ زدیم کسی درو باز نکرد بعدش مامانم گفت شاید صدا ایفون کمه همسایه ها برامون در باز کردن رفتیم بالا هر چی زنگ خونه میزنیم در میزنیم کسی درو باز نمیکرد محکم در میزدیم همزمان زنگ اما هیییچ بعد صدا تلفن خونمون گوش خراش همزمان به اونم زنگ میزدیم ینی همه همسایه ها فهمیدن بعد رفتیم کلیدساز بیاریم نبود در هم ضدسرقت بود همسایه ها هرکار میکردن باز نمیشد ما دیگ تو اوج نگرانی ک برا داداشم اتفاقی افتاده در یک اقدام من زنگ زدم اتش نشانی ک بیاید حبس شدگی داریم اون بندگان خدام ترسیدن داداشم خدای نکرده تو خواب سکته کرده باشه اورژانس هم خودشون خبر کردن هیچی دیگ تا اتش نشانی و اینا رسید دم خونه داداشم اومد درو باز کرد گفت کسی بود من فک کردم دارم خواب میبینم اصن نفهمیدم?
قیافه داداشم خواب الود من???
منو مامانم هم عصبانی هم نگران????
اتش نشانا عزیز ???

1399/11/24 05:59

سلام قتتون بخیر، یکساله عضو کانال خوبتونم کلی خندیدم به خاطرات بقیه?
اسمم وفاست ساکن تهران.
من بچه اول خونوادم، یه خواهر دارم یکسال از خودم کوچیکتر ازدواج کرده، تو عید پارسال خونه خودمون نصفه شب هی شیطونی کردیم مامانم همش میگفت بسه بخوابید دیگه،هیشکی اتاق خواب نمیخوابید همه تو هال 4تا بچه ایم، سرتون درد نیارم، این خواهرم ازدواج کرده خیلی ترسو، مامانم که خاموشی زد خودمو به خواب زدم خواهرمم پای اینستا بیدار، بالشت سرجام گذاشتم خودم چهار دست و پا خونه رو دور زدم خواهرمم یجوری دراز کشیده بود که پاش رو به در اتاق بود رفتم تو اتاق یهو تو سکوت مطلق 2تا پاشو گرفتم و میکشیدم، همه خواب 3ونیم صبح تاریکی فکرشو بکنین، جیغ میزد مامااااااان??? فرش محکم گرفته بود همش توی چندثانیه اتفاق افتاد یهو ولش کردم و یه دل سیر خندیدم همه لامپ هارو روشن کردن ??? هرچی میگفتن داد نزن وفا بوده اذیتت کرده فقط جیغ و گریه....
خنده های منو دید خودشو زد به غشی، وای اینقد دعوام کردن که چیزیش بشه ما میدونیم و تووو? منم واقعا ترسیدم نکنه خواهریم بخاطر شوخیم سکته کنه? خداروشکر زود به هوش اومد
وفا دختر کورد

1399/11/24 06:00

سلام امیدوارم حالتون خوب باشه .و دور از غصه و ناراحتی????
خاطرات خانمهایی که توی حموم گیر افتادن را خواندم یاد خاطره خودم افتادم.
اولای ازدواجم یک روز که رفته بودم حموم وقتی کارم تموم شد اومدم توی رخت کن لباسام را پوشیدم.. خواستم بیام بیرون دیدم در قفل شده( در چوبی بود یه مشکلی داشت که وقتی بخار آب بهش می رسید خودبخود قفل می شد.)

از قضا شوهرم خونه بود صداش زدم اومد هر کار کرد نتونست در را باز کنه وقتی دیگه درمانده شده بود فکری به سرش زد گفت صبر کن الان می رم آقای همسایه را صدا می زنم بیاید از روی پشت بوم از پنجره نور گیر بیاد توی حموم واز داخل در را باز کنه .
(خوب توجه کنیداقای همسایه بیاد از تو حموم در من که یک زن جوان بودم را باز کنه.?????)
از یه طرف از حرفش خندم گرفته بودم از یه طرفم گفتم مگه تو غیرت نداری که آقای همسایه بیاد تو حمومی که من گیر افتادم در را باز کنه تازه شوهرم دوزاریم افتاد که چه سوتی داده(آخه یه وقتایی هنگ می کنه)
دیگه رفت پیچ گوشتی و آچار را آورد و قفل در را باز کرد و اینجوری شد که منم تونستم از زندان حموم رها بشم.????
قیافه آقای همسایه اگه می اومد در باز کنه???

1399/11/24 06:00

سلام سوتی وحشتناک چندشب پیشم???
دوشب قبل روز زن ، داشتیم با خواهرشوهرم که یه شهر دیگس تصویری صحبت میکردم، بحث سر کادوی روز زن بود ، ماهم چرت و پرت زیاد میگیم و شوخی میکنیم. خواهر شوهرم گفت آقا هرررچی کادو گرفتی همون موقع زنگ بزن نشون بده، منم گفتم بابا شاید نشه نشون داد، آخه داداشت گفته یه دست لباس خواب خوشگلم برام میخره ......????و مث چلا میخندیدم????
چقدر حرف های مثبت 18 زدیماااا

که یهو اون خواهر شوهر بیشعووووورم دوربینو چرخوند کنارش دیدم ......بله شوهرش کنارشه و این شلمغز نگفته به من???
دیگه ازین طرف غرق در خجالت سریع جمش کردمو قطع کردم.
اما خییلی خجالت آوردبود

1399/11/24 06:01