The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

رمان های جذاب

282 عضو

سلام
میخام یک خاطره بزارم

هشت سال پیش به صورت سنتی اومدن خواستگاری من و بعد یک ماه آشنایی با همسرم ازدواج کردیم.

رفتیم محضر خطبه عقد خواندن بعد منو همسرم رفتیم زیارت نماز مغرب خوندیم برای شام مامانم گفت بیایدخونه ما .

اومدیم شام خوردیم و خانواده ما همه بودن با آقا داماد صحبت میکردند.

اخرای شب شد دیدیم نمیره. ساعت یک شد دیدیم نشسته .

دیگه مامانم گفت اگه امشب میخای بمونی زیرشلواری یوسف (برادرم) بپوش.


شوهرم در یک اقدام انتحاری گفت نه زیرشلواری آوردم گذاشتم تو صندوق عقب ماشین.

حالا قیافه ها
من?????
شوهرم?☺️
خانوادم?


وقتی ما رفتیم تو اتاق، یعنی همه ازبس خندیدن کبود شدن. داداش بزرگم میترسید صدای خنده ش بیاد، رفتم کنار آبگرمکن دیوار گاز میزد. بقیه هم ولو شده بودن از خنده.
صداشون میومد

حالا اون شب فقط با انگشتش به موهام دست زد فقط. تازه تا یک سال اصلا رابطه نداشتیم نمی‌دونم چرا اون شب آبروم برد فقط.

حالا هرجا اسم زیرشلواری میاد نام شوهرم میدرخشه. ?????

منم باشم زوزو. دمتون گرم با سوتی های خنده دارتون دل آدم شاد میکنید?

1399/11/24 06:01

سلام
بحث مهمان بود. یاد یه خاطره افتادم. یکی از آشناهای ما یه شب اومد خونمون. وبحث مسافرت شد. ومن بیچاره گفتم خونه بابام شماله قابل شمارو نداره. رفتید تشریف ببرید منزل بابا. دیدم یه چندروز بعد زنگ زد به آقام که آدرس خونه پدرخانومتو بده و بی‌زحمت بهش زنگ بزن که ما جایی نداریم میریم خونشون. ماهم زنگ زدیم. دیگه خبرشونم نگرفتیم. بعد یک هفته دیدم مامانم زنگ زد تا گوشی جواب دادم مامانم یکسره فحشم میداد منم اینجوری???????????????????????حالا هرچی میگم چیشده فقط بنده رو مستفیض می‌کرد. خوب که خنک شد میگه یه مینی بوس آدم یه هفته اینجان هنوزم نرفتن منکه مردم. ?????????? بعدش دیدم مامانم گفت هی وقطع کرد. نگو زن همون آشنامون پشت مامانم بوده و همرو شنیده.
خیلی دلم میخواست اونجابودم قیافه ی مامانمو میدیدم?????? شب آخرشب دوباره مامانم زنگ زد گفت بنده خداها رفتن یه رب سکه گرفتن واسه من بعدم تشکر کردن رفتن???
خلاصه که تا الان ماهم دیگه با اون بنده خداها روبرو نشدیم از خجالت

1399/11/24 06:02

سلام اونقدر سوتی و خاطرات اعضای کانال باحال با مزه است از خواندنشون سیر نمیشم حالا خاطره من اوایل ازدواج بود یک روز ظهر. که خونه مادر شوهرم بودم من مادر شوهرم تنها بودیم بند خدا مادر شوهرم خوابیده بود?غرق خواب من حوصله ام سر رفته مکس کش دستم بود مکس مزاحم میکشتم یک مکس نشست روی باسن مادر شوهرم?من در کل حواسم نبود مکس کش بردم بالا فرود اوردم روی باسن مادر شوهرم مکس کشتم??بنده خدااز خواب پرید وحشت زده به من نگاه می کرد من که غش کرده بودم از خنده توی همون حالت خندیدن گفتم مکس بود ببخشید ندیدمت ?ت اون دوباره خوابید به همه تعریف کردم بجز خواهر شوهرم و شوهری بقیه همه ریسه رفتن از خنده الان نه سال میگذره هر وقت مکس کش میبینم یاد اون روز میفتم غش غش میخندم ?????

1399/11/24 06:03

#سوتی

سلام مرسی ازسوتیهای باحالتون منم سوتیمو بگم بخندین شاد شید???

یه روزخونه پدرشوهرم بودیم ، من رفته بودم دست شویی بعد من جو گیرشدم گفتم دستشویی رو بشورم افتابه رو پر از اب کردم ویکم اون دور و اطراف رو شستم شاید بگین من چه ادم تمیزی هستم ولی همین کارم باعث یه فاجعه مرگبارشد???خلاصه افتابه یخورده اب داشت اونو همونجا گذاشتم و چون پدرشوهرم خیلی عجله داشت وصدامیکرد میخواست بره دستشویی ..
باعجله ازدستشویی اومدم بیرون،پشت بند من پدرشوهرم رفت دستشویی و من یادم رفت بگم از افتابه استفاده نکنه چون با اب داغ پرش کرده بودم ?و پدرشوهرمم از شانس تف تفی من باهمون افتابه خودشو شسته بود?‍♀?? بادادوهواررررر اومد بیرون وسر مادرشوهرم داد میزدو می گفت کی تو افتابه اب داغ پرکرده?؟مادرشوهرم هنگ،،? به ما سه تا جاری ها نگاه میکرد منم?سکوووت کردم وهیچی نگفتم ??
حالا پدرشوهرم ناله میکرد ومادرشوهرم میگفت بریم دکتر اونم میگفت برم بگم چی???
???
حالا منو جاریام ومادرشوهرم بعد تعریف جریان اب داغ ?????
افتابه???
‎ ‎ ‎ ‎
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌
‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌
‎‌

1399/11/24 06:04

يبارم شوهر خالم شرت گل گلي خالمو ميپوشه بعد يهو شب حالت تهوع و سرگيجه ميگيره فشارش ميوفته ميبرنش بيمارستان بعد مرده ميخواسته امپولش بزنه شوهر خالمم هي مقاومت ميكرده خالم مياد ميگه اي بابا تو ك اينقد ترسووو نبودي فررررتي شلوارشو ميكشه پايين

و شما ديگه خودتون شرت گل گليو تصور كنين ??


#سوتی_بفرست ??

1399/11/24 22:06

چند وقت پیش دونفر نصف شب از دیوار پریده بودن توی حیاط خونمون(دیوار خیلی کوتاهه)
مامان بابام سریع دویدن توی حیاط

بابام یکیشون رو گرفت بعد مامانم با یه تیکه چوب همش میگف اومدی چی بدزدی هاااان؟؟? (انتظار داشت توضیح بده همش بلند تر میگفت چرا جواب نمیدی)????

اونیکی هم از دیوار پرید اونور پاش شکست??

اخرشم فهمیدیم سگ دنبالشون کرده بیچاره ها رو??

#سوتی_بفرست ??

1399/11/24 22:06

سوارتاکسی شدم یع پسر ده ساله اینا نشسته بود جلو کنار راننده منم نشستم عقب

بعد تومسیر یه خانمه رو میخواست سوارکنه منم گفتم مسیرم نزدیکه بزا اول اون بشینه پیاده شدم بعد ب هوای اینکه جلو خالیه رفتم خواستم جلو بشینم پسره اینجوری ?نگام کرد ضایع شدم دوباره اومدم عقب دوتا خانمهای عقبی یع نگاه به من کردن یه نگاه ب همدیگه??
راننده هم هنگ کرده بود ک این دختره خله یا دیوونه مگه ندیده بود یکی جلوهست?
منو میگی خودم مرده بودم ازخنده ب زور جلو خودمو گرفتم فقط ازپنجرع بیرون و نگاه میکردم ک چشم توچشم بقیه نشم ???????

#سوتی_بفرست ??

1399/11/24 22:07

چند روز پیش تو اتوبوس بودیم راننده با یه خانومه دعواش شد…
بعد آقای راننده گفت :جواب ِ ابلهان خاموشیست
خانومه هم سوتی داد گفت خفه شو پس?

وای همه ترکیدن از خنده?


#سوتی_بفرست ??

1399/11/24 22:07

زن داداشم اینا یه مستأجری دارن
یه پیرزن تنهاست از قضا ایشون آلزایمر هم داره
می‌گفت که این پیرزن چند ماهی بود دندون مصنوعی هاشو گم کرده بود یادش نمیومد که کجا گذاشته
خلاصه زن داداشمم رفته دبه ترشی رو از حیاط بیاره دیده ترشیش خیلی کمه
گفته بزار با همین ببرم خونه
بقیه ترشی رو هم میریزم تو یه ظرف کوچیک
می‌گفت همین که دبه ترشی رو خالی کردم
دندون مصنوعی ها افتادن تو ظرف? نگو این پیرزن دندوناش رو برده انداخته تو دبه و ما هم هر روز از این ترشی میخوریدیم ???


#سوتی_بفرست ??

1399/11/24 22:07

من تازه عقد کردم اکثر فامیل نامزدم از شهرستان دیگه ای هستن و نیومدن مراسم عقد

حالا دو روز یه بار یه خونواده میاد برا تبریک آرزوی خوشبختی

دو روز پیش قرار شد پسر دایی مادر شوهرم که ریش سفید فامیل حساب میشه بیاد مادرم شوهرم گفت شیرینی کمه منم گفتم من میرم بخرم سوار ماشین شدم و رفتم یه ماشین راهنما راس میزد می‌پیچید سمت چپ تا میکشیدم چپ دو سه بار جلو راهمو بست منم دست گذاشتم رو بووق?

ایشون هم شیشه رو داد پایین و فش داد منم عصبی شدم گفتم هر چی میگی همین خانوم که کنارته هست ?

اونم ادامه داد و من گاز دادم رفتم شیرینی خریدم برگشتم خونه دیدم همون آقا و خانوم نشستن ??مادر شوهرم گفت ?اینم عروسم هست

??خدا نصیب گرگ بیابون هم نکنه اون لحظه حال منو


#سوتی_بفرست ??

1399/11/24 22:07

سلام
زن داییم تعریف میکرد
اوایل ازدواج خونه اجاره ای بودیم
و صاحب خونمون ی پیر زن بوده و از قضا چشماشم ضعیف بوده?? ،
میگه ی روز تو حیاط بوده داشته پسته میشکونده و محمد(پسر داییم) میره پیشش،
اینم هرچی پسته میشکونده میده ب بچه
زنداییمم میبینه ،
میخواسته مثلاهم تشکر کنه هم قدر دانی??
میگ وای حاجی خاک ب سرم شما با این چشم کورتون نمیخواد پسته بدین ب بچه من????


#سوتی_بفرست ??

1399/11/24 22:08

با شوهرم رفتیم خرید میخواستیم واسش شلوار بخریم کلا من اینو باید به زور کتک ببرم خرید هیچی نمیخره

خلاصه یه شلوار کتون انتخاب کردم دادم بهش رفت اتاق پرو بپوشه بعد یدفعه گفت تنگه واسم،،من تعجب کردم اخه شوهرم لاغره و اون شلوارم دقیقا سایزش بود،،یه سایز بزرگتر دادیم باز گفت تنگه ،،،فروشنده رفت جلو دراتاق پرو تا ببینه سایز چند بهش میخوره ،،دید اقا زیر شلوارش گرمکن هست و سلوارشم درنمیاره،،همینجوری روی دوتا شلوار داره پرو میکنه  
بخدا من در رفتم از خجالت اصلا نموندم
????


#سوتی_بفرست ??

1399/11/24 22:08

سلام کانالتون عالیه هر چی بگم کم گفتم??????????
داشتیم با بچه ها بازی، مافیا می‌کردیم.
بعد شهروند باید از خودش دفاع میکرد
از بس ما داشتیم حرف میزدیم اونم اومد با(داد زد و گفت: من مافیا هستم)
قیافه خودش:???????
ما ها:????????????????????
بعد گفت از بس حرف زدین منم اشتباه گفتم من شهروند هستم?????

ولی خوش گذشت?????????

1399/11/24 22:09

سلام ??????ممنون که همه سوتیامو گذاشتین
این سوتی مال دوستمه??? که چند سال پیش با مادر ?‍?و خواهرهاش?‍?? رفته بودن تهران.
بعد میگفت یه روز که میخواستن برن پارک ارم?? سوار اتوبوس میشن? که خیلی شلوغ بوده و مسیر هم طولانی.میگفت هر ایستگاهی که نگه میداشته و کسی پیاده میشده شیرجه میزدم که زودتر بشینم ولی موفق نمیشدم و یکی زودتر از من جا رو میگرفته?? خلاصه یه آن که ایستاده یه جای خالی پیدا کرده و نشسته و اتفاقا دیده بغل دستیشم پیاده شده سریع کیفشو گذاشته و خوشحال?? مادرشو صدا زده که بیاد کنارش بشینه .که با تعجب دیده همه دارن پیاده میشن??بعد راننده اتوبوس گفته خانم اخر خطه لطفا پیاده شین.
دوستم☹️☹️??
مادر وخواهراش???
راننده???
اتوبوس????


?

1399/11/24 22:09

سلاااام به همه سوت دهندهای عززززیز?واقعا با بعصی سوتیا خیلی میخندم اینجا ،حالا از سوتی خودم بگم دو سال پیش مادر شوهرم برحمت خدا رفت خلاصه کلی مهمون اومد از راه دور نزدیک برای تسلیت خلاصه منم مدام در حال کار و پدیرایی انقد خسته شده بودم وقتی ی سری از مهمونا وارد شدن بجای اینکه اونا تسلیت بگن بهم من گفتم سلام تسلیت میگم بهتون خدا رحمتش کنه???فکر کن دیگه اونا اون موقع حرفی برای من نداشتن که بگن فقط نگام میکردن???واااای یعنی از خجالت رفتم اشپزخونه تا چند ساعت بیرون نیومدم?????یه بارم مهمون داشتم موقع خداحافطی گفتم بسلامت زحمت دادید???دیگه راهی برای جمع کردنش داشتم ایا?قیافه من????قیافه مهمونای بدبختم?????قیافه همسرم?????

1399/11/24 22:09

سلام ...... چن وقت پیش رفتم حموم?? شنیده بودم ک اگه غسل اعتماد ب نفس کنی تاثیر داره... خلاصه منم گفتم امتحانش ضرر نداره ک?‍♀?‍♀داشتم نیت میکردم میخواستم بگم غسل اعتماد ب نفس میکنم گفتم غسل اعتماد ب سقف میکنم???
دوش حموم ???
خودم????


?

1399/11/24 22:09

سلام من اولین باره سوتی میفرستم همین موقعی که بنزینا گرون شده بود باهمسایمون داشتیم صحبت میکردیم میگفت بنزینا گرون شده شاید بقیه جنسا گرون بشه منم همون شب خواب دیدم رفتم *** محل میخوام تن ماهی بخرم میبینم فروشنده اقای روحانی هستن میگم این تن ماهیا چنده میگه70هزار تومن منم گفتم چه خبره اینقد گرون میدی الان میرم از احمدی نژاد میخرم ارزون حساب میکنه صبح خودم خندم گرفته بود از خوابم??


?

1399/11/24 22:10

سلام ب همگی ❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️ من یه شب با مامان و بابام و داداشم فوتبال می دیدیم اینم بگم ک آشپزخونه ما ب پذیرایی یه کم دید داره و میشه تلویزیونو دید، خلاصه ما داشتیم می دیدیم و اوج هیجان و استرس بود منم هی بالا و پایین میپریدم یه لحظه رو دو تا پام نشسته بودم و صحنه حساسی بود ک یه دفعه دیدم خخششششتتتت شلوارم از خط باسن تا پایین جرررررر خورد ?? حالا منم و راه پس دارم ن راه پیش ، نمیتونستم بلند شم اخه صحنه فوق حساسی بود خانوادگی فهمیدن کلی بهم خندیدن مامانم میگفت فشار بازیه ??? خلاصه با کلی بدبختی بلند شدم رفتم تو آشپزخونه گردنمم دراز کرده بودم ک بازی از دستم در نره عوضش کردم اومدم ???

?

1399/11/24 22:10

خوب جونم براتون بگه داشتیم میرفتیم بیرون بعد دختر خواب بود گفتم برم دسشویی بیام بیدارش کنم همین جوری
داشتم میرفتم دسشویی تو فکر بودم که دخترمو چه جوری بیدار کنم نترسه فک کردم در دسشویی بازه ?باکله رفتم تو در دسشویی???



????????????

یه روز با نامزدم رفته بودیم بیرون ساعت ببینم بعد این دراش شیشه ای بود مرد اونقد تمیز پاک کرده بود فرق بینه شیشه رو با درو نفهمید ♥یه دفعه با کله رفتم تو شیشه ??
پیشه نامزدم ضایه شدم خیلی بد بود ولی یه خاطره شد???

1399/11/24 22:10

سلام ب همه دوستان عزیز??
امیدوارم ک سوتیمو بزارین?
چند شب پیش مامانم رفته بود بیرون و اشپزی افتاده بود گردن من.
بچه خواهرم هم زنگ زده بود داشت با بابام حرف میزد منم پای قابلمه وایستاده بودم داشتم ماکارانی درست میکردم
بچه خاهرم از بابام پرسید خاله کجاس بابامم گفت خاله ماکارانی هم داره ملیکا درست میکنه
حالا:
من???
بچه خاهرم???
بابام?
? ?

1399/11/24 22:51

سلام مهربانو جون و دوستان سوتی ده و سوتی خون منم همیشه سوتی خون بودم امشب تصمیم گرفتم خرق عادت کنم و سوتی بنویسم0
من تازه ازدواج کرده بودم که پریود شدم به همسری گفتم برو نوار بهداشتی بخر گفت من تا حالا نخریدم خجالت هم میکشم گفتم خب پوشک بچه بخر تا خودم برم بیرون نوار بهداشتی بخرم تو هم اذیت نمیشی فروشنده فکر میکنه برا بچه میخوای همسری قبول کرد و رفت دیدم بعد چند ساعت تماس گرفته میگه خدا لعنتت کنه فروشنده میگه چه سایزی میخوای میگم نمیدونم میگه بچه ات چند وقتشه گفتم 24سال ??????
اسمم باشه خانم معلم


?✾┅════┅ ? ┅════┅✾

1399/11/25 14:22

سلام خواهری خوبی؟
یکی از خاطراتمومیگم برای خودم ک خیلی خنده داربودامیدوارم برای بقیه هم همینطورباشه!
القصه من چندسال پیش توی تابستون کلاس کیک پزی شرکت کردم که کسی که اموزش میدادازهمکلاسی هام بودن و کلا این کلاس هم جمع دوستانه ای بود!
من وقتی جایی قرارباشه برم ازشب قبلش استرس میگیرم ک مبادادیرم بشه!
خلاصه این کلاس هم یه روزدرمیون بعدازظهرها ساعت پنج کلاسمون شروع میشد!(ساعت پنج به قول خودمون همون چهارقدیم میشد)??
جلسه ی اخرقراربودک همه یه مدل ببریم وسرکلاس اماده کنیم وازاینرو استرس ازشب قبل سراغم اومده بود!

صبح که بیدارشدم دیدم ساعت پنجه بدوبدواماده میشدم وزنگ زدم به مربی تابگم خواب موندم ده دقیقه کلاس رودیرترشروع کن تابیام حین صحبت بامربی لباس هم میپوشیدم????? بعد دیدم دوستمم خواب الو میگه الان که صبحه تازه افتاب زده کلاس چییییی؟؟؟??????!

واییییی یک لحظه انگار کلا زمان استپ کرد تابه خودم اومدم نگاه کردم دیدم چه دسته گلی به اب دادم???????
پنج صبح رو با پنج بعدازظهراشتباه گرفته بودم?‍♀?‍♀?‍♀?‍♀?‍♀

قیافه ی من???
قیافه ی استادم????


ازهمین تریبون بازم ازشکوفه جون حلالیت میطلبم که اونموقع مصدع اوقاتش شدم کله سحر???

1399/11/25 14:22

سلام مهربانوجان خسته نباشی??
من اخرای سال هفتادهستم اما هیچی راجب زایمان طبیعی نمیدونستم?‍♀ تا دوم راهنمایی فکرمیکردم خانوما دردشون میگیره میخوابن روزمین بچه خودبه خودبه اذن خدامیادروشکم? مادربعداطرافیان هم شکم مادروکه پاره شده میدوزن بعدکه دوستام تومدرسه داشتن راجب این موضوع حرف میزدن نابودشدم دیگه فهمیدم بچه ازکجامیاد??

1399/11/25 14:22

سلام ب ممتون
عه ببخشید همتون(اینو ی چن جایی خوندم الکی گفتم مصلم منم نمک بریزم??)
خب عاقا ما ی عمو داریم با شیش تا دختر عمو فک نکنین خیلی قدیمیما
بیشترشون دهشتادین❤️? و ی پسرعمو
خب حالا بریم سره اصل مطلب
جونم براتون بگه ما وقتی کوچیک بودیم خیلی کرم داشتیم اصن بینهایت کرم داشتیم ی چیزی میگم ی چیزی میشنوینا??
سره ظهری تصمیم گرفتیم بریم قدم بزنیم
قدم زدن ما گونه ای بود ک نصفی از کوچرو هم خبر میکردم
با زنگ درو زدن و فرار کردن?
(البته از زخم خورده هاش پوزش میطلبیم چون خردسال بودیم و نادان)
اقا زنگ زدن ما جوری بود ک ی نفر دستشو رو زنگ نگه میداشت ودونفر با مشت و لگد ب در میکوبیدنو دونفره دیگه جیغ میکشیدن??خدا لعنت کنع مارو کُلِهُم عضای خونوادرو ظَهره ترک میکردیم
و فلن از سالم بودن پرده ی اون دونفر ک مسئول جیغ زدن بودن خبر نداریم?تا شب عروسیشون چون بقدری جیغ میزدن ک بعید میدونم چیزی مونده باشه??
تازشم ی بار همین ک زنگ زدیم ی نفر درو باز کرد و همه فرار کردیم جز خواهره خلع من? دوکوچه بالاتر واسادیم تا ببینیم خبری ازش میشه یا نه ک من خودمو زده بودم به بیهوشی دستمو روقلبم گرفته بودم ک مصلن قلب درد گرفتم?و دارم سکتع میکنم?
و اینم بگم ک همه ی دختر عموهام مشرف المان شدن جز یکیشون ک رفت امریکا و خواهره منم دارع کاراشو جور میکنه بره اتریش (فهمیدین نخالشون من بودم یا واضح تر بگم)?
خلاصه ک کسی دختر دم بخت خواس هستم درخدمتتون رو درواسی نکنین
ببینم این ی موردو میتونم گیر بیارم یا نه?

و از همین تریبون میگم ارزوجونی ک بهت میگم حیات دهنت سرویس دختر??

1399/11/25 14:23

سلاملیکممم

#سارا هستم?

خوب همینطور که مستحضرید دانشگاه ها رو معمولا وسط بیابون برهوت میسازند حالا چرا؟

نمیدونم احتمالا ما رو گوسفند فرض کردند??

ما هم یک روز کلاسمون زود تموم شد و باید یک ساعت منتظر سرویس وای میستادیم?

دوست گل گلاب ما هم ماشین اورده بود
ماهم شیش هفت نفری چپیدیم توی یک پراید?


من گوشه نشستم و به زوررررر در رو بستم?

در حین حرکت و بالا و پایین شدن در طول مسیر

دیدم عه عههه عهههه

دستگیره که میچرخوتی پنجره بالاپایین میشه

رفت آنجا که نباید????
چون من از پشت به در تکیه داده بودم

حالا خنده ام گرفته بود که چجوری بگم به بچه

رومم نمیشد???

خلاصه انقدر خندیدم و با ایما و اشاره دوستام فهمیدن?

از اونموقع دستم میندازن و میخندن??

بدجنسااا

1399/11/25 14:24