به خوندن..
صدای ماشینشو از تو حیاط ویلا شنیدم..مثل اینکه اومد..توجهی نکردم و به کتاب خوندنم ادامه دادم..
رمان باحالی بود..راجع به یه دختره که عاشق پسر دوست باباش بوده ولی پسره نمی خواستش..تو عشق سرخورده میشه ولی اتفاقات زیادی توی رمان میافته که پسره هم عاشقش میشه..داستانش خیلی جالب بود..
وقتی به خودم اومدم دیدم 2 ساعته نشستم دارم رمان می خونم..از بس خوشگل بود همینطور محوش شده بودم..
گردنم خشک شده بود..یه کم با دستم ماساژش دادم..
از جام بلند شدم و رفتم کنارپنجره..همه ی چراغای حیاط روشن بود..خیلی خوشگل شده بود..دلم می خواست برم تو بالکن و یه کم از این هوای لطیف تنفس کنم..
لبخند کمرنگی زدم و اروم از اتاق رفتم بیرون..
از پله ها رفتم پایین..چراغای سالن خاموش بود ولی تلویزیون روشن بود..ظاهرا شبکه ی ماهواره بود..داشت یه فیلم سینمایی خارجی زبان اصلی رو نشون می داد..
خواستم به طرف دربرم که محکم خوردم به یکی..با ترس سرمو بلند کردم..
کیارش بود که با چشمای خمار شده داشت نگام می کرد..تو دستاش یه لیوانه شراب خوری و یه بطری سبز رنگ بود..
لیوانو داد اون دستشو با لبخند بازومو گرفت..
سرشو اورد پایین وکنار گوشم گفت :سلام عزیزم..ای کاش یه چیز دیگه از خدا می خواستم..
دهنش بوی تند الکل می داد..وای خدا مست بود؟..کارم ساخته ست..باید یه جوری از دستش در برم..
هلم داد طرف سالن و گفت :بیا عزیزم..بشین با هم فیلم ببینیم..تنهایی حال نمیده..
با خشونت دستمو کشیدم : ولم کن..نمی خوام فیلم ببینم..
خواستم برگردم که سریع بطری و لیوانو گذاشت رو میزو از پشت بغلم کرد و سفت منو چسبید..
دورغ چراااااا داشتم قبض روح می شدم..چیزی نمونده بود سکته رو بزنم..ولی به روم نمی اوردم و سفت و سخت جلوش وایساده بودم..
اون مست بود..همینجوریش هم نمی تونستم تحملش کنم..چه برسه به الان که مست و پاتیل هم بود..دیگه عمرا پیشش باشم..
تقلا کردم و خودمو از تو بغلش کشیدم بیرون..
با خشم گفتم :بار اخرت باشه به من دست زدیا فهمیدی؟..من از این کارای تو هیچ خوشم نمیاد..
نگاهش پراز خشم شد زیر لب غرید:به چه جراتی با من اینطور حرف می زنی؟..همه از خداشونه من فقط یه کوچولو بهشون توجه کنم اونوقت توی بی لیاقت برای من ناز می کنی؟..
-خفه شو..لیاقت تورو هم همونا دارن..حالم ازت بهم می خوره..از ادمای هوس بازی مثل تو متنفرم..
به طرف پله ها دویدم که از پشت منو گرفت..کنترلمو از دست دادم و افتادم زمین..
جیغ خفیفی کشیدم..فاصله مون با مامان که طبقه ی بالا تو اتاق بود خیلی زیاد بود..می دونستم اون قرصای خواب اور هم تاثیر کرده و دیگه مامان به همین راحتی صدامونو نمی
1399/12/10 23:55