The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

رمان های جذاب

282 عضو

خونه دوست بابام مهمون بودیم

اونا یه شهر دیگه هستن خیلییی هم رودروایسی داریم باهاشون

من تو حال داشتم تی وی نگا میکردم دخترشم تو اتاق خودش بود

خانمه صدا کرد خوشگل خانم?
منم لبخند زدم بلند گفتم جونم ?

خانمه خندید گفت توهم خوشگلی عزیزم من با دخترمم ?

نابود شدم اصن?‍♀?

#الناز


#سوتی_بفرست?

?┅┅❅

1399/11/02 11:32

پسر خواهرشوهرم خیلی منو دوست داره منم همینطور?
یسری اصرار کرد بیا نون بیار کباب ببر بازی کنیم 4 سالش بود تنها تو حیاط بودیم من هی باختم گفتم بزار یسری هم من ببرم? خیلی لوس شد نوبت من بود دو تا دستامو درآوردم زدم رو دستش این بچه هم اصلا انتظارشو نداشت ترسید? همراه با ترس یه بادمعده هم ازش در رفت? من دیگه غش کرده بودم ????جلو خودمم گرفته بودم ناراحت نشه با این که تو جمع از این بادا زیاد ول داده بود از من خجالت کشید رفت تو خونه?

#سوتی_بفرس??

1399/11/02 12:10

???????


آقا ما رفتیم خونه عموم تدارک دیده بودن برای پسر عموم که تازه از کربلا برگشته بود ما یه نیم ساعتی تو حیاط منتظر موندیم تا پسر عموم رو از فرودگاه بیارن عموی من هم یه گوسفند رو خوابونده بود رو زمین که پسر عموم بیاد سرش ببره

بعد ده دقیقه ماشین پسر عموم آمد تو کوچه عموم هم از خوشحالی اومد بگه چاقو رو بیار گوسفند رو سر ببرم
گفت گوسفند رو بیار چاقو رو سر ببرم ?ما همه داشتیم میترکیدم از خنده خودش بعد چن ثانیه فهمید چی گفته حالا قیافه ای من ?????
قیافه مهمونا????
قیافه عموم????
قیافه پسر عموم ????؟؟؟.

1399/11/02 12:14

سلام خدمت مدیر عزیز?
خب بریم سراغ سوتی من
ما سه تا خواهر و برادریم یه دو تا داداش دارم یکی 11ساله یکی 2 ساله منم 14 ساله
وقتی 12 سالم بود داداش بزرگم 9 سالش بود و داداش کوچیکمم که اصلا نبود?
من سه شب هر کار کردم خوابم نبرد مجبور شدم چشم بند بستم تا نتونم چشمام رو باز کنم
صبح زود با صدای زنگ گوشیم بیدار شدم بعد دیدم همه جا تاریکه ( یادم نبود چشم بند زدم ) جیغ و داد ماماااااان کوووووور شدددددم?
داداشم هم از خواب پرید شروع کرد به فحش دادن که الهی خبرتو بیارن صد دفعه بهت گفتم منو از خوووواب نپرون بعد دید که من دارم داد میزنم کومور شدم آمد چشم بند رو از چشمم کشید
منم خوشحال چشمام خوب شد?
داداشم گفت آخه اسکول چشم بند زدی تقصیر منه، منو کله سحر بیدار کردی?
حالا قیافه ها
من ????بعدش?????
داداشم????????
چشم بند????
مامان بابا???????

1399/11/02 12:15

سلام
*ممنون از چنل خوبتون*
اقا دقیقا 2سال پیش با مامانبزرگم(مامان مامانم)خالم و مامان بابام رفته بودیم مسافرت که تو راه برگشت یه ماشین دیدیم که چپ کرده بود، مامان بزرگم گفت وایسا وایسا ماهم وایسادیم مامان بزرگم راننده ای رو که ماشینش چپ شده بود صدا کرد،راننده همونطور که خیلی عصبی بود اومد،گفت:بله مادرجان،مامان بزرگم گفت:میگما خودت جفتک زدی؟(میخواست بگه خودت ماشینو چپ کردی)هیچی اقا تو اون اوضاع عصبانیت مردم ما تنها کاری که تونستیم بکنیم این بود که پارو بزاریم رو گاز فرار کنیم??
کلا مامان بزرگ من خدای سوتیه دوباره براتون از سوتیاش میزارم❤



*ستاره*

1399/11/02 12:15

سال67 بود تازه خواهر بزرگمو به یک ابادانی که تو مشهد زندگی میکردند شوهر دادیم
بعد عقد اونها اول مارو نهار دعوت کردند بعد ما اونها رو دعوت نهار کردیم و غذا رو برداشتیم و رفتیم به دشت و دمن

خواهرم انقدر هول شده بود رفتنی دنبال کفگیر میگشت پیدا نکرده بود

موقع غذا کشیدن مامانم هی ساک رو میگشت و پیدا نمیکرد مادر شوهر خواهرم عربی حرف میزد و میخندید ومیگفت ایرادی نداره حاج خانم بایک پشتدستی برنج رو بکش ببینیم عروسمون چه کرده ☺️☺️☺️

مامانم همین کار رو کرد وقتی رسید به ته دیگ مامانم با تعجب دید کفگیر ته دیگ جا مانده به همه گفت وکلی خندیدند ? ?البته خواهرم به قدری سوتی داده که خدا میدونه?



?┅┅❅

1399/11/02 12:15

من تازه نامزد کردم ?
بعد ی روز ک تو پیام داشتم باهاش حرف میزدم ی سوتی خیلی بدی دادم نامزدم گفتش ک من مث ماهی میمونم برا تو صیدم کردی حالاام پیش توام بعدش منم گفتم حالاام باید بخورمت ??‍♀️???‍♀️?‍♀️?‍♀️
گند زدم نامزدم انقدر ب حرف من خندید ک نگو و نپرس هنوزم یادش میوفتم خجالت میکشم ازش ?
این قضیع واسه ی هفته پیشه من الان چار ماهه ک نامزد کردم!
مینا هستم رو لبتون همیشه خنده باشه ??

1399/11/02 12:15

سلام من شیدام???
پارسال سرکلاس عربی دو تا اقا اومدن تو کلاسمون بعد ما فک کردیم اینا واسه تربیت معلم اومدن از معلم ما که گهم بارش نبود چیز یاد بگیرن?
بعد اینا اومدن ته کلاس نشستن من و دوستمم ته کلاس میشینیم بعدش دیگ ما خوراکی خوردیم حرف میزدیم رو صندلی نقاشی میکشیدیم اخرای کلاسم درحال چرت زدن بودیم دیگ??
که یهو معلممون گفت اقای فلانی و فلانی از اداره تشریفاوردن خیلی زحمت کشیدین اومدین?
منو دوستم پشمامون ریخته بود یعنی????
برق سه فاز تو سرمون پرید??
دیگ خلاصه رفتن ما هم منتظر بودیم مدرسمون *** ترین مدرسه انتخاب بشه که دیگ کرونا اومد بساط همه چیو جمع کرد??


?┅┅❅

1399/11/02 12:16

سلام مجدد
ممنونم ازمدیرعزیز که سوتی قبلی منو گذاشتن ?
این سوتی که میخام براتون بگم مال چهار پنج سال پیشه زمانی که من میخاستم کارت ملی بگیرم ?از اونجایی که بدون مامانم هیجا نمی رفتم و از کارای اداری خیلی سر در نمیاوردم ☹️رفتیم مامانم همه کاررو انجام داد منم عکسمو گرفتم و تایید شد و خانمه بهم گفت کارتون تمومه و برید دیگه منتظر کارتتون باشید ☺️ خب همه میدونن که یکی دوماه طول میکشه تا کارت ارسال بشه ولی من نمیدونستم رفتم ب مامانم ک رو صندلی نشسته بود گفتم مامان گفت کارتون تموم شده منتظر باشید تا کارتتون بیاد و من همون جور دو ساعت نشسته بودم تا کارتم بیاد ????تا اینکه مامانم گفت بابا امروز ک نمیدن گفتم چرا خودش گفت منتظر باشین رفت از خانمه پرسید و تا خود خونه میخندید و به همه هم گفت ?
تارا هستم از شیراز ??


?┅┅❅

1399/11/02 12:16

سلام دوستای گل امیدوارم حال دلتون خوب باشه?? یه روز من و همسر جان که تازه عقد? کرده بودیم رفتیم خونه پدر شوهرم اوایل ازدواج بود و خجالتی بودم?
بگذریم اقا ما رفتیم مادر شوهر جان چایی☕️ اوردن و مشغول خوش و بش بودیم پدرش شوهرمم از اینستگرام مطب میخوند برامون ?? همه ساکت بودیم که پدر شوهر جو گیر همه رو بلند بلند میخوند یهو گفت دختر خانومی که گردنت قرمزه میگی پشه نیش زده بپا همون پشه حاملت نکنه?? یه سکوت سنگینی حکم فرما شد بعد همه منفجر شدن از خنده??? قیافه مادر شوهر??‍♀
قیافه شوهرم??
قیافه پدر جان??
من??
???????????

1399/11/02 12:16

موقعی که مادربزرگم فوت شده بود مامانم و خالم و دوتا دایی هام رفته بودن که بشورنش

موقع برگشت مامان خیلی گریه میکرده
خالم درمیاد به مامانم میگه خواهر اینقدر گریه نکن بذار الان می‌رسیم جلو مردم اشک نداری ها??

میگفت اینقدر زدم تو سرش گفتم چی میگی تو??

#سوتی_بفرس

1399/11/02 15:49

من یبار برای کادو به خواهرشوهرم یه ادکلن ضایع دادم ...

بعدا فهمیدم بعنوان بوگیر به توالت شون میزدن ?
و وقتی من میرفتم از توالت قایم ش میکردن ناراحت نشم ولی من از بویی که توی توالت میامد فهمیدم????

ولی من ناراحت نشدم خوشحال شدم که استفاده ش کردن بالخره اونم یه استفاده س???


#سوتی_بفرست ?

1399/11/02 15:50

شب عروسیمون مادرم رفت از زیر قرآن ردمون کنه، من اول قرآن و بوس کردم بعد شوهرم سینی که توش قران. بود و بوس کرد، چقدر خندیدیم  ??


#سوتی_بفرست?


?┅┅❅

1399/11/03 10:03

واسه شوهرم چایی ریخته بودم ولی توش نبات ننداختم ولی قاشق تو لیوان  بود 
رفته بودم دستشویی دیدم صدای هم زدن چایی میاد چقدر هم چایی بی نباتو هم میزد بیچاره

منم تو دستشویی یدور دگ *** از خنده ??‍♀
???
#نیایش

1399/11/03 10:03

تازه پدرم فوت شده بود مراسم رو خونه مادر بزرگم روستا گرفته بودیم. شوهر خالم اعتیاد داره. توی سالن خوابیده بوده
شوهر خواهرم شب میلاد میرسه میبینه شوهر خالم توی سالنه
برای اینکه یه کم اذیت کنه میاد همون دسته گلهای بزرگی که میگیرن برای جلو آمبولانس نصب کنن رو که توی آشپزخونه بوده عکس بابامم نصب کرده بودن برمی‌داره همینجور صااااف از طرف عکس میذاره رو شوهر خالم
تا نگو طرف شبی تازه کشیده بده حالش سر جاش نبوده تا چشم باز میکنه فکر میکنه خودش مرده و تو خاک گذاشتنش با صدای بلند شروع میکنه داد زدن و میدوه توی حیاط ??
بیچاره اینقدر وحشت کرده بود که بردنش بیمارستان و تا روز آخر مراسم یه روسری دور سرش پیچیده بود و یه گوشه افتاده بود 
?

#سوتی_بفرست?

?┅┅❅

1399/11/03 12:07

شب عروسی خودمون بود، دست گلم رو از شیشه آورده بودم بیرون . پشت چراغ قرمز وایستاده بودیم که یه دفعه یه نفر بی هوا دسته گلم رو از دستم کشید. چنان جیغی کشیدم که شوهرم بدتر از من ترسید. بعد دیدیم زن داییم بوده، کفشاشو در آورده که صدای تق تق کفشاشو نشنویم و ما رو ترسونده! شوهرم قسم خورد که شب عروسی دخترش تلافی کنه که جور نشد متاسفانه?

#سارا


#سوتی_بفرست?

1399/11/03 12:08

یه بار من نشستم بودم خونه مامانم تکیه دادم به دیوار و پاهام را رو هم گذاشته بودم
داداشم کنارم خوابیده بود رو شکم و سرش نزدیک پام بود و داشت پیام میداد
گفتم ميگما نگاه به انگشت شست پام کن
اون نگاه کرد
گفتم ببین چیه
یهو شروع کردم مث هیپنوتیزم تکون دادن انگشتم
اون هی سرش میرفت و میومد
وااای یهو ترکیدم از خنده گفتم تو چقد ساده ای ??
هنوزم که یادمون میاد کلی میخندیم?

1399/11/03 12:08

من خیلی خیلی شکموام . شب اول که خونه شوهرم موندم خدا منو بکشه نصف شب می دونستم تو یخچال پیتزا و شیرینی خامه ای هست دیگه نتونستم کنترل کنم خودمو نصف شب پریدم رفتم تو اشپز خونه تند تند سر یخچال تو دهنم یه تیکه پیتزا دوتام تو دستم بعدشم می خواستم دوتا شیرینی بردارم بپرم تو اتاق همینطور که لپم پر بود مادر شوهرم اومد گفت الهی بمیرم مادر گشنه ات شده چرا یخ یخ می خوری یعنی اون لحظه دلم می خواست زلزله می شد تا همه مون می مردیم که کسی نفهمه من چیکار کردم
#پری

#سوتی_بفرست?

1399/11/03 12:08

سلام امیدوارم حاله دلتون خوب باشه??

من امروز ی سوتی دادم گفتم بگم براتون..?‍♀
امروز از دانشگاه داشتم برمیگشتم خونه?‍?? ک نزدیکای سر کوچمون ی موتوری افتاد دنبالم?
هرچی بی محلی میکردم نگاش نمیکردم ول کن نبود ک نبود.?⚔منم عصبانی شدم اومدم بگم الان زنگ میزنم 110اشتبا گفتم الان زنگ میزنم118?خداروشکر فک کنم صدامو نشنید وگرنه پخش زمین میشد از خنده..??
(و دراخرم بگم اقاییون ترخدا وقتی کسی محل نمیده مزاحمش نشید فکر ابروی اون بنده خداهم باشید)

1399/11/03 15:08

وااای مرسی ک خاطره موگذاشتین ذوق زده شدم واومدم ی خاطره دیگه ازشوهری جونم بگم.من همون سیده خانوم کانالم ک دارم مامان میشم??☺️
چندوقت پیش ک رفته بودیم بیرون برای خریدسیسمونیم ابجی و زنداداشم برای دختراشون ساپورت گرفتن ک خیییییلی بزرگ بودبراشون تازیرگلوشون میومد??? بد سرسفره دوره همی هی مسخره میکردیم میخندیدیم ک یهو شوهرم گفت اشکال نداره میدی خالش(ابجی زنداداشم ک خیاطه)دوتا چـوک میزنه اندازشون میشه..که بجای کوک گفتـش دوتا چوک میزنه??‍♀??? واااای منو میگی سرسفره غش کــرردده بودم???هی چیزای دیگه رو بهونه میکردم میخندیدم اما فایده نداشت همه فهمیده بودن امابه رو شوهری نیاوردن?تاچندوقت هی باشوهرم میگفتیم ومیخندیدیم شوهرم وقتی میدید ناراحتم میگفت بریم دوتا چوک(کوک)بزنیم ??????اینجابود دیگه هیچ ناراحتی توچهرم دیده نمیشد????
ممنون میشم اینم بزاری مرسی ازکانال خوبت❤️??

1399/11/03 15:08

سلام
میخوام از سوتی دوران بچه گیم براتون بگم?
اغا یه سال چندتا از فامیلامون ک خیلی هم باهم رودروایسی داشتیم عید اومدن خونمون ?
چند روز موندن چون از یه شهر دیگه اومده بودن ??
خلاصه پدرشون داشت به همه عیدی میدادو تبریک میگف
ب من ک رسید یه 5تومنی بهم دادو گفت عیدت مبارک???
منم خوش حال رفتم کلاس بزارم بگم دستتون درد نکنه عیدتونم مبارک
یهو گفتم ممنون دستون مبارک??
اقا همه جمع رفتن رو هوا
قیافه من???
قیافه اون?
قیافه جمع??

1399/11/03 15:09

من اولین باره که دارم سوتی میفرستم
خوب بریم سراغ سوتیم
یه روز ناهار مامانم خالمیا رو صدا زد بعد نشستیم و حرف زدیمو
اینا بعد مامانم گف خوب بچه ها بریم سفره رو بیاریم
بعد بابام هم داش نماز میخوند
بابام گف اول نماز م رو میخوندم بعد باز میکردید
بعد مامانم گف به عوضه اینکه بگه شورشو در نیار ببخشیدا گفت (شورتشو درنیار )

حالا قیافه ها
بابام??
مامانم ???
خالمینا???
من??
ایشالاه براتون خنده دار باشه
و بزارید کانال?

1399/11/03 15:09

سلام به همگی
من یه داداشم دارم هم قیافه اش ماشاالله ازمن که زنم بهتره هم قدش هم بلنده بگیدخب وبابا ومامانم?? سر ازدواج این خیلی حساس بودن به هرکسی قانع نمیشدن یه روز من و مامانم رفتیم یه دختره ?رو براش ببینیم دختره تا حدودی شبیه من بود اومدیم خونه بابا میگه چی شد چه شکلی بود مامانم میگه شبیه دختر خودت بود هم قدش هم قیافه اش بابام یه نگاه به من میکنه میخواد بگه به داداشم نمیاد دختری با این خصوصیات میگه اوه اوه ولش کن این چیه ؟؟:؟اصلا حرفشم نزن بدرد نمیخوره??? دیگه سراغش نرید ??? کمرم شکست خب پدر من چرا دخترت رو تخریب شخصیتی میکنی به قول دوست مون زلزله نکشت منو پدر تو کشتی چرا اینجوری میگی?? من هنوز به افق خیره موندم
از کرمانشاه

1399/11/03 15:09

سلام
این اولین خاطره ای هست که میخوام بگم مهساجون ممنون بابت کانال خوبت کلی انرژی میگیرم واما خاطره مال عمویم هست عموهای من که مجرد بودن وهنوز ازدواج نکرده بودن یه شب که همه خواب بودن یه دفعه با صدای مادر جونم که بلند داد میزده دزد دزد داره فرار میکنه بگیریدش عمو هام از جا میپرن میبینن مادر جونم دزد تو خونه دیده هر یکی شون از یه طرف میدویده یکی دم در کوچه یکی بالا پشت بوم ویکی دیگه توی حیاط ولی هرچی نگاه میکنن می‌بینند که خبری نیست

برمی‌گردن پیش مادر جونم می‌بینند خوابیده داره خروپف?? میکنه صداش میزنن میگن مامان دزد کجابود که ترسیدی وداد میزدی
مادر جونم که با چشای درشت شده? نگاهشون میکنه با کلی ترس میگه مگه دزد اومده
عمو هام یه نگاه به هم میندازن ومیزنن زیر خنده ??مادر جونم میگه چی شده چرا میخندید مگه نگفتید دزد اومده عموهام میگن هیچی بگیر بخواب توی خواب داشتی داد میزدی که دزد اومده ماهم فکر کردیم دزد تو خونه اس هریکی مون یه طرف می‌دویدیم
خلاصه اون شب عموهام کلی باهم میخندن ومیرن دوباره می‌خوابند ببخشید طولانی شد امیدوارم دل همتون شاد باشه و تنتون سالم

منم مریم گلی. هستم دوستون دارم خیلی

1399/11/03 15:10

سلام

شوهرخالم میگفت رفیقم بوتیک لباس داره? یبار دوتا دختر دانشجو اومدن شلوارلی بخرن
یه چندتایی بردن تواتاق پرو....
یکم ک گذشت دیدم اونکه بیرون ایستاده افتاده به خنده چجور....

ولی بعدش هی سرخ وسفیدمیشه گفتم خانم چیزی شده گفت اقا قیچی دارید
منم با اکراه قیچی رو از تو ویترین دادمش ویکم بعدش اومدن شلوارارا گذاشتن رو ویترین وب سرعت ازمغازه رفتن بیرون..

منم شک کردم اینایهویی چشون شد اصلا قیچی برا کجاشون میخواستن
خلاصه یکی یکی شلوارارا نگاه کردم تادیدم? وای زیر زیپ یدونش یه عالمه مو سیاه وفرفری خشنه??..
نگو خانم شورت نپوشیدن موها گیر گرده زیر زیپ..
حالا تصور کنین چی کشید تا اینارا بچینه اونم جلوی دوستش???

1399/11/03 15:10