The chronograph is started when the event is seen and stopped when it is heard. The chronograph seconds hand indicates the distance from the event on the telemetric scale. Telemeter: on account of most replica watches using a telemeter scale, best rolex replica Three different views from three different continents on the finalists in the Chronograph category at this years Grand Prix d . Audemars Piguet Replica Uk omegasphereco uk.

رمان های جذاب

282 عضو

سلام مهساجون❤️

عقد پسر داییم بود حدودا بیست سال قبل
یک دختر خاله داشتم عاشق پسر داییم بود ولی دیگه زن داییم رفت از فامیل خودش گرفت برا پسرش
شب عقد عروس داماد نشستن و روشون پارچه سفید که قند بشکنن و مراسم::
یکدفعه دختر خالم یک موش تو جعبه کرده بود از زیر صندلی عروس ول کرد و عروس بیچاره برا بار سوم داشت آقا محضری می‌پرسید عروس خانم وکیلممم
جیغ زد و غش کرد?
و مجلس و سفره و ::ریخت بهم
دختر خالم لبخند ملیحی به لب داشت ولی عقد بندون بیچاره ها بد جور بهم ریخت ??
حالا همه خانمها رفتن تو حیاط دو نفر هم دنبال گرفتن موش بیچاره بودن
و خلاصه دوباره عقد انجام شد
فقط عروس بیچاره بعد که حال آمد دیگه تو اتاق نیومد و تو حیاط رو صندلی وایستاد و همونجا بله گفت?یادش بخیر

1399/11/03 15:10

خانمای گل لطفاسوتی هاوخاطراتتونوپی ویم بفرستین تاتوکانال گذاشته ???

1399/11/03 15:10

تو دانشگاه یه همکلاسی آقا داشتم که آدم بسیار باشخصیت و خوبی بود از این بچه مثبت های دانشگاه یه روزبهم گفت خانم فلانی میتونم شماره تونوداشته باشم این گذشت
 یه شب رفتیم خونه عمم دخترعمم بهمون گفت خط جدید خریده خُب اونجام شبش من شماره مو به دخترعمم دادم گفت شبش تو وایبر بهت پیام میدم
شب رفتم خونه دیدم ساعت1یه شماره همراه اول بهم پیام داده بود سلام منم سیو کردم دختر عمه شیوا
جونم براتون بگه هرچی جُک خاک برسری مثبت 18بلد بودم واسش فرستادم
اونم فقط پیام گل وبلبل واسم میفرستاد بعد یه ماه دیدم کنار اسم دختر عمه ام عکس اون پسر همکلاسیمه  
????

1399/11/03 15:46

ما به دلیل اینکه مستاجریم مجبوریم هرسال اسباب کشی کنیم ?آقا تو یکی از همین سالها تازه به یه محل دیگه رفته بودیم وکسی رو نمی‌شناختم. یه روز زنگ در رو زدن که دیدم زن همسایه هست بهم گفت که قبل از شما من با اون خانواده رفت اومدم داشتم واز این حرفا......
بعد گفت ما هر روز جلو در تو کوچه می‌نشستیم ?منم اصلا دوست نداشتم تو کوچه نشستن اونم گفت که بیا همین جلو در شما بشینیم گفتم باشه ?‍♀خلاصه همین که نشستیم یه چندتا از همسایه ها هم اومدن پیشمون ?‍♀?‍♀?‍♀درحال صحبت بودن منم گوش میکردم که ناگهان یه صدایی اومد جرررر تررررر ???بله دوستان به زن همسایه نگاه کردم دیدم داره خودشو جا به جا میکنه ومیگه آخيش ??جابجا می‌کرد خودشو که اون گوزا راحت خارج بشن ?کثافت اصلا هم به رو خودش نیاورد??بعد همه به هم نگاه کردن و سرشون به حالت تاسف تکون میدادن که خاک تو سرت آخه تو کوچه ???
تا درودی دیگر بدرود

1399/11/03 15:46

رفته بودیم خونه ی یکی از فامیلای دورمون که باشون اصلا صمیمی نبودیم

داشتیم درباره‌ی درسو مدرسه حرف میزدیم بعد اونا یه پسر داشتن ، من خواستم بدونم کلاس چندمه؟امتحاناش حضوریه یا نه؟
از مامانم خیلی آروم پرسیدم که این پسره چند سالشه؟

مامانم یهو بلند تو جمع گفت ببخشید پسرتون چن سالشه؟ دخترم میپرسن...??‍♀

(هیچی دیگ من آب شده بودم نمیدونستم چطوری جمش کنم ???کلا از جمع اومدم بیرون?)

1399/11/03 18:09

من تقریبا هجده سالمه اما اصن روابط اجتماعی قوی ندارم و توی احوالپرسی خیلی ضعیفم.فک کنم یه سال پیش بود داشتم درس میخوندم یهو گوشی مامانم که تو اتاق من بود زنگ خورد،مامانمم تو حیاط داد زد برش دار.منم تلفن رو برداشتم دیدم همسر پسر داییمه که کلا سالی یه بار هم نمیبینمش، گفت سلام خوبی؟منم دستپاچه گفتم سلام ممنون شما خوبی؟ببخشید مزاحم شدم
.
.
.
بعد هر دو هنگ کردیم ،بد بخت گفت خواهش میکنم اشکالی نداره?
الان ک خودمم یادش میوفتم هم خندم میگیره هم دلم میخاد از خجالت آب شم برم تو گلدون?
*مگس گیج*

1399/11/03 18:09

من تابستان سرماخوردم از نوع شدیدش مامان و بابام شیفت بودن من حالم بدتر شد نمیتونستم تکون بخورم ب زور بلند شدم ی دونه ژلوفن با نوافن خوردم ینی میخاستم بمیرم بعد دوساعت اثری نکرد دوباره این دوتا رو خوردم به مامان بابام زنگ زدم گفتم من بدتر شدم خلاصه اومدن اونا همانا مردن من همانا نفسم میره و من ی دور ب اون دنیا رفتم ولی ب ازراعیل آدامس دادم برگشتم ? منو میبرن به دکتر سرم میزنن ت سرمم آمپول های قوی تزریق میکنن نفس مصنوعی میزارن ولی من به هوش نمیام این آمپولا منو بدتر بیهوش میکنن چون خودمم چهارتا قرص قوی خورده بودم میبین ک چندساعت بیهوشم منتقل میکنن به بیمارستان اونجا آزمایش میگرن ازم بعد میگن این ینی بنده معتاده ??? کل خاندانم با اهالی بیمارستان جنگ میکنن ک چطور ممکنه آزمایش دوباره میگرن ک بازم معتاد درمیام خلاصه معتاد شدم وقتی ب هوش اومدم دیدم همه لباس سفید دورم هستند ومن یجیغ فرابنفش کشیدم ک من کجام ?? دستگاه تنفس رو کندم سرم از دستم خارج شد ?? بعد مامانم گفت لاله معتادی و من??میگم میبرن کمپ منو ??بابام میگ چ کمپی همه داشتن همديگرو گاز میگرفتن مامانم گفت ت خونه چ قرصی خوردی گفتم چهارتا..... ینی میخاستم ب افق محو بشم خلاصه فرداش بازم ب احوالات رفتیم دکتر میگ خانم معتاد میاد منم تیک کلامم زهرمار درد ورن هس به. دکتر گفتم زهرمار معتاد درد از دهنم پرید هاااا ????و الانم هر وقت میرم میگ غذا میخوری ??
دعا کنید کمتر مریض بشم و قلبمم خوب بش ??????

1399/11/03 18:10

سلام دوستان امیدوارم حالتون خوب باشه?
از کانال خوبتون تشکر میکنم?
خوب من مقدمه چینی بلد نیستم بریم سراغ اصل مطلب??‍♀
یه روز خوانوادگی شب رفتیم بیرون گردش منم فرداش قرار بود برم مدرسه برا اشنایی با معلما بعد تو کانال مدرسه اعلام کردن که ماسک و دستکش حتما الزامیه منم اومدم به پدرم بگم که برام بگیره گفتم بابا میشه برام ماسکشو دست بیاری??
حالا اولش نفهمیدم چی گفتم بعد بابام جواب نداد بلند تر گفتم یهو دیدم همه دارن میخندن??‍♀خلاصه هر وقت میخوان مسخرم کنن میگن الان میریم برات ماسکشو دست میاریم?‍♀?
اسم:کبرا(الکی??)
ممنونم که خوندید☺️?

1399/11/03 18:10

سلام مرسی از کانال خوبتون
یه روز تو هنرستان با یکی از دوستام رفتیم توی دسشویی ها که متوجه شدیم یکی قبله ما رفته دسشویی از قضا یه دختر خانومیم بود که هیــــچ ازش خوشم نمیومد منم شیطان درونم دس به کار شد ??دستم و آوردم بالا و ـــــــ یه صدای باحال و خوشگل و طبیعی درآوردم ⚡️⚡️⚡️??????بعد به دوستم گفتم فاطم اه اه خجالتم نمیکشن یکم آروم تر خو بعد یه صدای محکمه دیگه???باز گفتم اووووووف واقعا که متاسفم و مجدد????اوف فاطم میبینی خجالتم نمیکشن بعد بلند گفتم واقعانم که وباز یه صدای خوشگله دیگه???بعد گفتم فاطم بیا بریم اون دسشویی ها مثه که خسته نمیشه اون بدبختم که از خجالت روش نمیشد از دسشوویی بیاد بیرون چون میفتاد پایه اون همون تو مونده بود و اصلا نمیدونست ما کی هستیم منم دست دوستمو که داشت از خنده جوون مرگ میشدو گرفتم و اومدیم بیرون و یه جا پناه گرفتیم وقتی اومد بیرون یه اینور اونورو نگاه کرد بعد دوید و رفت دلم بترکه براش بدبخ مام غش کرده بودیم از خنده?????چاکرشومامریم گلی

1399/11/03 18:10

یه چندروزپیش خونه عموم مهمون بودیم خلاصه شب موقع خوابیدن باباوعمووپسرعموم توسالن خوابیدن ماخانوماهم تواتاق داداشم چهارسالشه ویکم مشکل دارع توحرف زدن فکرکنم ساعت سه ی نصف شب بودهمه خواب داداشم دادمیزنه یخ خوردم یخ خوردم?(منظورش این بوده که سردمه???) ماهم ترسیده بلندشدیم که ببینیم چی شده?نصف شبی دل وروده من امدتوحلقم والا??تاصبح ازدل دردخوابم نبرد?
حالامن ودخترعموم?????
مامانم????‍♀
بابام وعموم???‍♂?‍♂

1399/11/03 18:11

قدیما که تو روستا لوله کشی آب نداشتن مجبور بودن تو رود خونه ظرفا و لباساشون و بشورن اونم با لنگه جوراب عروس خاله ی بابای منم یه روز طبق معمول میره برا شستن ظرفا?از اونجا که میاد سریع آبگوشت و بار میزاره برا نهار??خلاصه موقع نهار میشه همه سر سفره منتظر میشن که خاله جان آبگوشت و بریزه خاله اولین ملاقه از آبگوشت که بر میداره یهو یه لنگه جوراب آویزونش میشه?نگو جورابی که عروس خاله جان باهاش ظرف شسته تو زود پز بوده و تو همون آبگوشت و بار گذاشته???

1399/11/03 18:11

☘سلام من فاطمه هستم از یاسوج☘
اولین باره سوتی میفرستم?
چند شب پیش تو حیاط بودم منتظر که آقامون?‍♂ از سرکار برگرده حیاط ما دو تیکه هست که با هفت تا پله از هم جدا میشن من بالا بودم که همسرم اومد ?
خواستم خودمو لوس کنم بعد سلام و احوالپرسی دستامو باز کردم خواستم بگم خودمو از اینجا پرت کنم میمیرم?گفتم به نظرت خودمو از اینجا پرت کنم می اُفتم?
نشسته بود رو زمین و میخندید و میگفت
نه?خودتو?پرت?کنی?میخوری?زمین?هوا?میری?
تا یک ساعت مسخرم میکرد?
مدیر بذاری هااااا?

1399/11/03 18:11

سلام به همگی اعضا این اولین باره سوتی میفرستم?


سه چار سال پیش رفته بودیم خونه خالم خاستگاری دخترش بعدش خالم برامون تو سینی چای اورد زن داداشم برداشت مامانم برداشت ب من ک رسید گفتم مرسی خاله من چای نمیخورم هفت ساله ترکش کردم . گفت عزیزم لیوانو بردار توش چایی نیستش شربت هستش??? ابروم رفت همه تا دوساعت میخندیدن???حالا خوبه لیوان هم بودن?قرمز بود فکردم چایی اورده?

1399/11/03 18:11

سلام من کانال تون رو دنبال میکنم اما باره اوله که پیام میدم ...

آقا این قضیه بر میگرده مال چند سال پیش ...
ما شب خونه خاله ام بودیم شب خوابیدنی موندیم بعد شبکه ای فیلم یادتونه فیلم اغماء میداد؟؟
ماهم 13 ساله بودیم( دختر خاله ام من )
آقا ما نشستیم فیلم رو دیدیم
جالبه اون قسمتش بود که مرده غیب میشد
ماهم شب خوابیدم با دختر خاله ام داشتیم درباره جن و اینا حرف میزدیم

مامانم که اتاق خوابیده بود( مامان من موهاش خیلی بلنده بعد پف داره )?
اومده بره دست شویی
یهو برق اتصالی کرد روشن خاموش شد
حالا واییی دختر خاله ام شک زده جیغ میکشه من داد میزنم
مامانم میگه چی شده میدوعه این ور اون ور ...?
مامان من تا راه نمی رفت ما هم گریه می کردیم
حالا از این ور هم شوهر خاله ام بدبختم
اومده تو راه پله نمی تونه باید داخل
فکر میکرد مامانش مرده ماهم جیغ میکشیم ?
حالا خاله ام به جای اینکه ما رو ساکت کنه نشسته رو زمین داره می خنده

این سوتی یاده همه مونده تا منو با دختر خاله ام میبینن میگن از الیاس چه خبر؟?

1399/11/03 18:12

سلام...nهستم از همدان
پسر عموم تازه ازدواج کرده بود ما هم یه شب دعوتشون کردیم واسه پا گشا..
اون موقع تازه سر پل ذهاب زلزله اومده بود و بحثش داغ بود.
منم یه آدمیم که اگه دهنمو وا کنم یه ریز سوتی میدم..آقا صحبت راجب زلزله بود بعد منم فاز خانم جلسه ایی بودن گرفتم و گفتم وقتی بلائی نازل میشه بخاطر گناهای مردم اون منطقه هستش(البته به کسی برنخوره )...یهو دختر عموم برگشت گفت اتفاقا عروس ما هم سر پل ذهابی..یعنی اون لحظه میخواستم آب بشم برم تو زمین...از اون موقع هر وقت عروس خانمو میبینم عذاب وجدان میگیرم...ببخشید اگه بی مزه بود ولی سوتی بود دیگه????خدا نگهدارتون باشه

1399/11/03 18:12

سلام ادمین جون و بچه های باحال کانال؛من یه سوتی دارم از پارسال که تازه یادم افتاد?پسر من پارسال مریض شد و بستریش کردیم چند ساعت بعد یه بچه دیگه رو آوردن و بستریش کردن با هم هم اتاقی شدیم من رفتم آبمیوه بیارم از یخچال دیدم خیلی گرمه اون خانوم هم اتاقی هم اومد نگاش کرد و گفت حتما یخچال خراب شده بزار بگیم بیان یکاریش کنن خلاصه به ایستگاه پرستاری گفتیم و از خدمات یه آقایی اومد درستش کنه یدفه قیافه اش ?اینجوری شد?گفت اصلا پریزش رو نزدین به برق ما اینقدر خندیدیم به این هوش سرشارمون و شد یه خاطره از اون روز های سخت?اسمم مرضیه مامان مهیار


#ســــــوتے_هاے_زَََنــــــونـــــــہ

        ? مُُُنتظرِِ سوتے هاتون هَستیم?   

1399/11/03 22:13

سلام ب همگی?
دومین سوتیمه منو با اسم #کلوچه_پرتقالی دنبال کنین?
رفته بودیم خونه مامان بزرگم طرف پدری ک همه اونجا جمعشون جمع بود عمه مو شوهرش با عمومو زنشو کیوان بچشون ک دو سالشه کلا?
این شوهر عمه من اومد ب کیوان گف باباتو دوس داری یا مامانتو از اونجایی ک کیوان زیاد عقلش نمی‌رسه گف مامانتو?????
خلاصه همه سراشون تو خشتک شلوارشون بود از خنده? شوهر عمه گرامی هم تا آخر مجلس سمت کیوان نرف?
اگ لبخند اومد رو لبتون برام دعا کنین و ی صلوات بفرستین?


#ســــــوتے_هاے_زَََنــــــونـــــــہ

        ? مُُُنتظرِِ سوتے هاتون هَستیم?   

1399/11/03 22:20

#سوتی_خاطره



سلام
.مرسی بابت کانال خوبو باحالتون.
این سوتی که میخوام بگم مال 5سال پیشه .
ی سری با چن تا ازدوستام رفتیم مغازه میخواستم کنسرو مرغ برا شام‌ بگیرم چون قوطیش شبیه قوطی تن ماهی بود هواسم رف.
گفتم اقا ببخشید تن ماهیای مرغ چنده.
ی دفعی دوستام ازخنده از مغازه اومدن بیرونو?


دیگه نخریدم از خجالت نفهمیدم چجوری رسیدم خونه.
ولی هروقت یادم میاد خندم میگیره.

1399/11/04 01:02

#سوتی_خاطره


سلام
یه سوتی ماله ده سال قبل هستش ،
این رو هم بگم تبریزیها کمی کشیده تر صحبت میکنن مثلا میگن به مامیا گفتم ( به مامان گفتم)
بعد جاری من هم تبریزی هستش و اسم پسرش سیناست
یه روز که خونشون مهمون بودیم من خواستم چایی بریزم به جاریم گفتم سینی کجاست ??‍♀️اون هم گف عه با سینی چکار دارین ?
من?

1399/11/04 01:02

#سوتی

سلام
بازهم ممنون از شما
من دوتا حساب درام تودوتا بانک مختلف که یکی از کارتا کلا دست همسرمه
یه بار من‌ این کارتی که دست خودم بودو دادم بهش بعد از چند روز که باهم بیرون بودیم چک کردم دیدم که مبلق پولم کمه به همسرم گفتم نکنه رمز دوم اینم فعال کردی چون مسیج برای من نمیاد توپولمو براشتی گفت نه بابا وبعدمکالمه مااینجوری پیشرفت
من: فعالکردی
همسرم : نکردم
من: کردی
همسرم : اینو نکردم اونو کردم ( منظورش اون یکی کارت بود که اولش گفتم )
حالاتوخیابون من میگم کردی این میگه اینو نکردم اونوقبلا کردم
یهو متوجه شدم داریم چی میگیم شروع کردم خندیدن بعد همسرم فهمید چه خبره خنده اش گرفت تاخونه خندیدیم

1399/11/04 01:02

#سوتی_خاطره

سلام ‌‌‌‌
یه خاطره دیگه از مامان بزرگم
مامان بزرگم بامامانم رفته بودن سوپری محله میخواستن خیارشور بخرن
مامانبزرگم به اقافروشنده میگه خیارشور میخوام فط اوندفعه خیارشوراشلو ول بود دخترام خوششون نیومددیگه از اونا نده خیارشور شق بده (میخواسته بگه ترد نبوده تردباشه)?
مامانم اون لحظه خیلی نامحسسوس فرارمیکنه ?

1399/11/04 01:02

سلام
ی روز تو مدرسه بودیم و زنگ تفریح خورد یڪی از دوستام ڪ شرع و ماهم اڪیپ پنج نفره ایم
همه جا و تو همه خراب ڪاریا باهمیم خلاصه این دوستم رسید جلو در پرورشی
یهو رفت میڪروفونو برداشت شروع ڪرد به اهنگ خوندن و بعدم بدوبدو پرید تو حیاط
چشمتون روز بد نبینه معلما مدیرا همه ریختن تو حیاط ڪ ڪار ڪی بوده این دوستمم غش غش داش میخندید
ماهم دورتر ازش وایسادیم ڪ پای ما وسط نباشه
مدیر فهمید ڪار اونه و ابرومونو جلوهمه برد و اینڪه من دختر هسم

1399/11/04 01:03

شبتون خوش

1399/11/04 01:04

ســـــــلام☺️
صبحتون بهترین
و خوشرنگ ترین صبح دنیـا

با لحظه هایی پراز خوشی??
و آرزوی سلامتی برای شما

روز و روزگارتون شـاد و زیبـا
صبح زیبـای شنبه تون بخیر??

‌ ‌‌

1399/11/04 10:56

یه سوتی داغ دادم همین الان .من شنبه وقت دندونپزشکی دارم بعد زنگ زدم مطب بگم وقتمو بزارم برا آخر هفته اما برنداشتن.دیدم منشی با شماره خودش زنگ زد منم شک کردم اونه گفتم الو سلام تا حرف زد فهمیدم خودشه گفتم ا اونجاس ???? بعد فهمیدم چی گفتم زود قطع کردم اونم بفرمایید گویان موند
بعدش خودم زنگ زدم گفتم صداتونو نداشتم ????کاش اون لحظه منو میدیدین ?️?️?️


#سوتی_بفرست?

1399/11/04 10:56