اوقاتش تلخ شده؛ شاید دلش نمی خواست کسی بدونه مخصوصا حاجی اردکانی ؛ ولی به روی خودش نیاورد ؛و با تندی به قباد گفت : من کسی رو لازم ندارم توام اگر نمی خوای نیا ؛
عزیزه با التماس گفت : خواهش می کنم نرو ؛ خودتون رو توی درد سر نندازین ؛ خان بابا با عصبانیت فریاد زد چی داری میگی ما توی درد سر افتادیم ؛ من تا خون این پسره رو نریزم آروم نمیشم ؛
مگه شهر هرته که یک نامرد بیاد و اینطور منو بی آبرو کنه و بره و من دست روی دست بزارم و تماشا کنم ؟
از فردا هر بی پدر و مادری بهم بگه بی غیرت ؟
عزیزه دستهاشو باز کرد و چهار چوب در رو گرفت و با گریه گفت :فریدون خان التماستون می کنم ؛ به خاطر بچه هاتون نرین ؛ واگذارش کنین به خدا ؛ به قران قسم نمی زارم پاتو رو از این خونه بیرون بزارین ؛
خان بابا دیگه حالش خوب نبود و فریاد زد ؛ برو کنار تا دست روت بلند نکردم ؛ برای چی داری جلوی منو می گیری ؟
عزیزه در یک آن تسلیم شد ؛ و عاجزانه گفت: برای اینکه همش تقصیر منه ؛ به حرفم گوش کنین همش تقصیر منه من کردم؛ آره من کردم من رضا رو آوردم توی این خونه اگر می خواین کسی رو بکشین بیان منو بکشین ؛ ؛
من دیگه طاقت نیاوردم و هق و هق به گریه افتادم و رفتم پشت عزیزه و گفتم : خان بابا به حرف عزیزه گوش کنین ؛ یا بزارین حاجی اردکانی با شما بیاد ؛
خان بابا دست عزیزه رو گرفت و کشید و گفت :برو کنار ؛نمی خواد گناه اونو گردن بگیری ؛ عزیزه نزار تا ابد سر شکسته بمونم ؛
اون رضا ی بی ناموس با شرف من بازی کرده ؛ دروغ گفته ،سرم کلاه گذاشته ،بعدم دختر منو به اون حال وروز ول کرده و رفته اگر نرم بعد از این اسم خودمو چی بزارم ؟
و از میون ما رد شد و رفت بطرف ماشینش ؛
قباد نگاهی به من کرد و گفت : چیکار کنیم ؟
ولی عزیزه رو دیدم که داشت با سرعت خودشو می رسوند به خان بابا ؛ من و قباد هم دنبالش ؛ عزیزه جلوی ماشین ایستاد و گفت از روی من رد بشین وگرنه نمی زارم برین ؛
چون واقعیت داره من از رضا خواستم بیاد و با صنوبر عروسی کنه , آره من خواستم چون قبلا ،..
و دو دستشو گذاشت روی سرشو دور خودش چرخید و با بیچارگی گریه کرد اشکهاش مثل سیل صورتشو خیس کرده بود , ادامه داد , فریدون خان یکم صبر کن همه چیز رو بهت میگم ؛
تو رو خدا من دیگه دارم میمیرم دارم خفه میشم ؛ ای خدا کمک کن ؛ به خدا فریدون خان به خاطر شما این کارو کردم ؛ نمی خواستم شما بفهمین و داغون بشین ,
خان بابا فریاد زد تو چی داری میگی من نفهمیدم منظورت چیه ؟ تو چیکار کردی ؟ راستشو بگو ؛
برای اینکه من نرم این حرفا رو می زنی ؟
عزیزه خم شد و چند بار از گلوش صدای ناله اومد ؛ آخ آخ ؛ آخ ؛ نه نه
1400/09/18 02:55