✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅✿
#عروسـهـ_سیزدهـ_سالهـ_ارباب??
#ᑭᗩᖇT_40
_ فکر کردی میتونی رابطه ی ما رو با آقاجون بد کنی ؟ آقاجون تو واسش اصلا ارزشی نداری فقط واسش یه هرزه بی سر و پا هستی که مجبورا نگهت داشته چون هیچکس رو نداری و ...
_ دهنت رو ببند
با شنیدن صدای آریان ساکت شد ، آریان اومد کنارم ایستاد و گفت :
_ تو از کی تا حالا به خودت اجازه میدی به زن من توهین کنی ؟
رنگ از صورتش پرید :
_ اینطور نیست
_ کور که نیستم دارم میبینم دفعه ی آخرت باشه به زن من توهین میکنی یا باعث میشی اذیت بشه ، زن من جاش پیش منه نیاز به هیچکدومتون نیست که واسش تصمیم بگیری پس بهتره دهن کثیفت رو ببندی حالا گمشو چون جلوی خودم رو گرفتم بلایی سرت نیارم .
لادن با ترس گذاشت رفت ، اریان به سمتم برگشت چنان نگاهی بهم انداخت که باعث شد قلبم بریزه ، دستم رو تو دستش گرفت و به سمت اتاق مشترکمون کشید ، من رو پرت کرد داخل و با صدایی سرد گفت :
_ واسه ی چی ایستادی تا بهت توهین کنه ؟
نفس عمیقی کشیدم و گفتم :
_ من فقط ...
چشم غره ای به سمتم رفت :
_ تو فقط چی ؟
_ من شوکه شده بودم داشت اون حرفا رو میزد وگرنه مطمئن باش جوابش رو میدادم
با عصبانیت خندید
_ آره مشخص بود خیلی خوب هم میتونستی جوابش رو بدی !.
_ ببخشید
_ خوشم نمیاد بقیه بهت توهین کنند عین ماست بهشون نگاه کنی یاد بگیر بتونی از خودت دفاع کنی وقتی بیگناه هستی قرار نیست بقیه ضعیف ببینند تو رو لهت کنند
بعدش رفت سمت بالکن سیگارش رو روشن کرد ، من وسط اتاق ایستاده بودم میدونستم حرفاش درست هست ولی سخت بود یهو بخوام تغیر کنم بعدش من جواب اون عفریته رو میتونستم بدم اگه آریان نمیرسید ...
✿┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅┄┅✿
1400/10/30 13:57