❤️ هــمــراز❤️
#پارت_136
با ابروی بالا رفته گفت:
-چی می گفتی به اریو؟ چی داشت بهت می گفت؟
چه خاله زنک! ایش!
از اون جایی که خسته بودم و حوصله اصلا نداشتم گفتم:
-پرسیدم قبل از من کی تو اکیپ ویولن میزد اونم گفت یه بابایی بود خودکشی کرد. منم پشم... یعنی متعجب شدم و نتونستم داد نزنم.
آتش گوشیو در اورد پرت کرد رو میز و بالحن محکم ولی تحقیر آمیزی گفت:
-کی به تو گفت فوضولی کنی؟ به تو چه که کی قبل از تو ویولن می زده؟
خستگی باعث شده بود عصبی بشم، بی حوصله سری تکوم دادم و گفتم:
-اگه دونستن این که چرا من این جام میشه فوضولی باشه عاقا من فوضول دو عالمم! خوابم میاد.
خواستم برم که دستمو گرفت و گفت:
-کارم باهات تموم نشده که سرتو میندازی پایین و مثل چی راهتو می کشی و میری...
برگشتم و گفتم:
-باز چیه؟
با تحکم گفت:
-دور و بر اریو و آریا و کلا همه بچه های اکیپ نبینمت. گند نزنید به کنسرتای من، ببینم دور و بر اونا می گردی و موس موس می کنی ازت شکایت می کنم.
1402/04/30 12:47