❤️هــمــراز❤️
#پارت_271
با پاهای سست شده وارد کلوپ شدم .
از این همه خوار و خفیف شدن در برابر آتش حالت تهوع و دلپیچه بهم دست داده بود .
انگار با حرفی که آتش بهم زد تموم انرژیمو ازم گرفت .
تاریک بودن فضا و نور های رنگی که پخش شد باعث تشدید حال بدم شد .
با دیدن صندلی هایی که اونجا بود خودمو روی اولین صندلی پرت کردم .
مرد جوانی از پشت میز به سمتم خم شد و گفت:
_ Voulez-vous quelque chose, madame?
(چیزی میل دارید خانم )
متوجهی حرفش نشدم و دستمو زیر چونهام گذاشتم :
_can you speak english ?
مرد هم سری به نشونه تایید تکون داد
_yes.
_پس مرض داری از همون اول انگلیسی حرف نمیزنی .
_Je n'ai pas remarqué vos paroles.
(متوجهی حرفتون نشدم .)
1402/05/13 23:58