❤️هــمــراز❤️
#پارت_396
حتما آتش بهش قضیهی رفتن منو بهش گفته بود .
دستمو توی دستش گذاشت:
_ممنونم ازتون بخاطر همه جیز ، این مدت خیلی چیزها از،شما یادگرفتن و درکنار شما بودن افتخاری شد برای من .
آریو با صدای رسایی،گفت:
_خواهشا کمتر فلسفی حرف بزنید و قبل از اینکه قضیه رو هندی کنید بگم که این خانم هیچوقت مارو فراموش نمیکنه چون من اجازه نمیدم بعدهم آخر هفته تولد دعوتید .
متعجب پرسیدم:
_تولد کی؟
آریو دستشو دور کمر آریا حلقه کرد :
_من و داداش دوقلوم .
لبخندی زدم :
_مبارک باشه .
آریو ضربه ای،روی شونهم زد:
_تبریکتو نگه دار به همراه هدیهت آخر هفته بهمون تقدیم کنی .
_من که نمیتونم بیام .
آریو خیلی رک جواب داد:
_شما خیلی غلط میکنید نخواید بیاید.
1402/05/20 01:56