#پارت_153
دست کفیش رو تا زیر کتفم آورد.
حالم دست خودم نبود، بوسه اش که به روی گردنم نشست؛ دستم را روی دستش گذاشتم.
با صدای مرتعشی گفت:
_تا حالا باهات رابطه داشتم؟
از این حرفش شوک زده شدم، نمی دونستم چی بگم.
آب گلومو قورت دادم و چرخیدم تا صورتش و ببینم.
نگاهم و به چشم های نم دارش دوختم.
خیره ی نگاهم شد لب زد.
_چشم ها تو دوست دارم.
بغض نشست تو گلوم.
اینمرد داشت با من و احساساتم چیکار می کرد.
سرش اومد جلو که سرم بردم عقب و ناگهان هولم داد پرت شدم کف وان.
خنده ای کرد و اومد روم.
دستم را روی سینه اش گذاشتم.
_برو اونور
_نخوام برم چی؟
خندیدم.
_باشه پس من میرم.
خواستم خودمو بکشم که سنگینیشو انداخت روم.
لحظه ای نفسم رفت.
دستامو با دو تا دستش گرفت بالای سرم.
جام خفه و تنگ بود.
سرش اومد جلو.
نباید می ذاشتم بفهمه که مشکل داره. اما نمی دونستم که چیکار کنم.
یهویی گفتم:
_ساشا روی کتفت چیه ببین؟
دستمو ول کرد.
از فرصت استفاده کردم و با دستام قلقلکش دادم.
خندید گفت:
_حالا سر منو شیره میمالی؟
_با خنده از زیر دستش بیرون اومدم.
از جاش بلند شد و دستمو کشید.
_دوش بگیریم و بریم بیرون.
سری تکون داد و با هم زیر دوش وایسادیم.
ساشا موهام و کفی کرد.
_چه موهای بلندی داری.
دستامو به موهاش رسوندم و لای موهاش لغزوندم.
کمی روی پنجه پا بلند شدم.
بوسه ای روی سیبک گلوش زدم و با چشمکی ازش فاصله گرفتم
به سمت رخت کن رفتم.
ساشا هنوز زیر دوش بود.
حوله برداشتم و دورم پیچیدم.
از حموم بیرون اومدم....
@vidia_kkk
1401/05/09 00:24