#پارت_183
متعجب برگشت و نگاهش و به بارما
دوخت.
لابد میخواست بدونه من کیم
بارما به هندی چیزی گفت که من فقط
تونستم اسم خودمو بفهمم.
باهم به سمت عمارت رفتیم
همین که وارد سالن شدم لحظه ای
سرجام ایستادم اینجا چه خبر بود؟
صدای بلند آهنگ هندی تمام سالن رو
برداشته بود.
تعدادی دختر درحال رقص
بودن و تعدادی با لباس هایی که حدس
زدم برای شوی لباس باشه با ژست خاص
از این سر سالن تا اون سر سالن میرفتن
با دیدن ما صدای آهنگ قطع شد
ودخترها به ترتیب کنار هم ایستادن و
همزمان تعظیم کردن.
بارما کمی صحبت کرد.
چیزی ازحرفاش
نفهمیدم حرفاش که تموم شد.
به فارسی گفت:
_همراه من بیا بالا
بدون هیچ حرفی همراهش شدم
از پله ها بالا رفتیم در اتاقی رو بازکرد
گفت:اینجا کمی استراحت کن بعد بیا
تا بگم چکار کنی بهتره حموم کنی لباس
هم توی کمد هست.
_بله
بارما رفت،وارد اتاق شدم.
نگاهی به اتاق
کوچیک اما جمع و جور رو به روم
انداختم.
درکمد رو باز کردم و لباسی برداشتم
تنها دری که حدس زدم در سرویس
بهداشتی باشه رو باز کردم.
حدسم درست بود،وارد حموم شدم
با دیدن حموم خیلی کوچیکی که فقط
یه دوش داشت،یاد اتاق ساشا و حموم اون شبمون افتادم .....
@vidia_kkk
1401/05/09 08:00