#پارت_174
با استرس به صفحه ای قمار چشم دوختم
ساشا شاهشو برد جلو
اومدم چیزی بگم که
بارما کاپور گفت: خوشحال می شم دخالت
نکنی این بازی بین من و ایشونه .
ساشا سرشو بلند کرد و نگاه خمارشو بهم
دوخت گفت: خودم بلدم.
با صدای بارماکاپور نگاهی به میز
انداختم سربازش و آورد و زد زیر شاه ساشا
گفت:کیش مات آقای ساشا,ساشا دستی
به گردنش کشید
باختم, چه زود هنوز که شروع نکرده بودیم
بارماکاپور پا روی پا
انداخت بله باختی. وقتی حواست جای دیگه باشه همون اول کاری می بازی و لبخندی زد
ساشا خندید حالا چی می خوای؟
+ این دخترو
ساشا یهو سرش و بلند کرد و گفت: این و
دستش و دور کمرم حلقه کرد مال خودمه.
_ نه دیگه نشد تو باختی جلوی همه ای اینا پس
باید این دخترو به من بدی.
ساشا شیشه ی مشروب بالا برد با دستش
چشم هاشو ماساژ داد گفت:سر قولم هستم.
به ساشا نگاه کردم. سری تکون دادم
نه نه ساشا میفهمی چی داری میگی .
_ آره میفهمم تورو باختم فکر نکنم ارزشت از
قولم بیشتر باشه.
بارماکاپور از جاش بلند شد
روی دو زانو کنار
روی دو زانو کنار
پای ساشا نشستم
بغضم شکست ساشا تو
روخدا رو چه حسابی منو به این باختی
ساشا منم ویدیا....
@vidia_kkk
1401/05/09 07:58