.خندید
!استاد رادمنش؟ کجای کاری خانم دوماهی هست که استعفا داده –
.ماتم برد
مهرداد تو با خودت چیکار کردی؟
.نمیدونم چقدر قفل کرده بودم که خود حراستیه از کنارم گذشت و رفت
.اشک توی چشمهام حلقه زد
آقای من تو چی کشیدی؟
پس االن کجایی؟ خونه؟
با صدای بچههایی که از پلهها پایین میومدند به سمتشون چرخیدم که با هم
.کالسیهای خودم رو به رو شدم
.حتما تو کارگاه بودند
.اولین نفر ایمان به چشمم خورد
!اونم چقدر داغون شده
.عطیه رو که کنارش دیدم تعجب کردم
.داشت میخندید و باهاش حرف میزد، ایمانم فقط لبخندی میزد و جوابشو میداد
یعنی تو این دوماه چه اتفاقایی افتاده؟
.با دیدن محدثه با بغض خندیدم
!خشن خاک بر سر
1401/09/10 16:03