.دادم
...دلتنگی سخته، قد یه ساله برام یه لحظه –
بغضم گرفت که سکوت کردم اما اون با غم توی صداش ادامه داد: تلخه، تنهایی
.تلخه، بیکسی... بدترین درده
.چشمهامو بستم و با بغض باهاش خوندم
بسه... خود خوری بسه... تا کی شبو روز تنم بلرزه... عشقت در حد حرفه... –
!بودنت با من یه عادت محضه
.هر لحظه نزدیک بود اشکم بریزه
دست برداشتم و خواستم به سمتش بچرخم اما پشت بهم نشست و کمرشو به
.کمرم تکیه داد
.آروم لب زد: ادامه بده
.لبمو به دندون گرفتم تا بغضم نشکنه
...بقیشو زدم که باهم گفتیم: تو بیداری چقدر کابوس دیدم! نمیتونی بفهمی
.این دفعه بغضم شکست اما اون ادامه داد: من چی کشیدم
نتهای بینشو زدم و من با گریه و اون با بغض لب باز کرد: باید بتونم تنها بمونم...
اصال مهم نیست رو به جنونم... اون همه عمرمو واسه تو مردم... تو نفهمیدی
...شکستی غرورمو
گریه نذاشت همراهش ادامه بدم و واسه باال نرفتن صدای هق هقم لبمو به دندون
1401/09/11 15:24