.غلط میکنه –
.وایساد که وایسادم
.چشمهاشو بست و دندونهاشو روی هم فشار داد که نگران نگاهش کردم
.بهش میگم ببینم چی میگه –
.چشمهاشو باز کرد
.باشه بهت خبر میدم –
تماسو قطع کرد که گفتم: کی بود؟ چی گفت؟
.حمید بود، میگه نیما درخواست مالقات باهاتو داده –
.اخمهام درهم رفت
.بهش میگم قبول نکردی –
.خواست زنگ بزنه که زود مچشو گرفتم
.نه، میرم –
اخم کرد و خواست حرفی بزنه که گفتم: میرم چون میخوام ببینم چه حالی داره وقتی
.فهمیده رو دست خورده، میخوام شکستو توی چشمهاش ببینم، میرم مهرداد
.با نارضایتی باشهای گفت که مچشو ول کردم
**********
.وارد اتاق شدم که سربازه در رو بست
.نیما با لبخند به صندلیش تکیه داد
1401/09/12 14:06