تازگیا همراه این چهره جدی مظلومیتی هم بود
یه نوع حس خاص توی این چهره ی جدید بود و درکش برای من مبهم بود
درحال فکر کردن بودم که ناخواسته گفتم:
_ میشه برام یک آهنگ بخونی؟
از حرف خودم کمی متعجب شدم
انگار یادم رفته بود مو رنگی من هنجرش و الکی برای هر کسی هدر نمیداد
خواستم بیخیال بشم که صدای نرمش توی فضای پذیرایی پیچید.
به چشمای براقش زل زدم و با نیشخند دراز کشیده آهنگ می خوند.
_ وقتی که سرد بودم/ خیلی تو لک بودَهم/ دوستام تو زرد بودن /هی بودن حسودم هه
/یهو تو طلوع کردی تو شب من
نور امید ، شدی و کنار زدی ابرا رو از جِلو خورشید
زوم منم روت آره قفلتم بِیبی بگو یادت
میاد هنو اونشب و که، باهم روی تخت و بازوم زیر سر تو بود یعنی زیر پنجره بودیم و نگاه به آسمون دادی ستارت
رو نشون گفتی *
به پهلو راستم چرخیدم و اونم به سمت من چرخیده بود
توی نور آباژور ها چشای آبیش برق میزد
این آهنگ , آهنگ مورد عالقم بود و چقد بنظرم با صدای اون قشنگ تر میشد
1401/07/01 23:41