رمان عاشقانه، طنز

525 عضو

می گفتم...
هردو سرشون رو باال آوردن و خیره نگاهم کردن￾منم دارم میرم
-دارم میرم فرانسه تا دکترام رو تموم کنم،حالمم بهتره دیگه مثل قبل
نیستم خیلی خوبم.
نیاز سکوت کرد و عارف گفت:
-اما هنوز...
بین حرفش پریدم:
-من خیلی خوبم عارف...به کمک شما عالیم
نیاز دستمال خونی رو تو جعبه پرت کرد و کالفه گفت:
-و قصه ما به سر رسید...
و هم زمان بلند شد و به سمت اتاق خواب رفت...

1401/07/20 16:25

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/20 16:24

می گفتم...
هردو سرشون رو باال آوردن و خیره نگاهم کردن￾منم دارم میرم
-دارم میرم فرانسه تا دکترام رو تموم کنم،حالمم بهتره دیگه مثل قبل
نیستم خیلی خوبم.
نیاز سکوت کرد و عارف گفت:
-اما هنوز...
بین حرفش پریدم:
-من خیلی خوبم عارف...به کمک شما عالیم
نیاز دستمال خونی رو تو جعبه پرت کرد و کالفه گفت:
-و قصه ما به سر رسید...
و هم زمان بلند شد و به سمت اتاق خواب رفت...

1401/07/20 16:25

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/20 16:30

می گفت نیاز داره اشتباه می کنه...و منم با نگاهم و چرخش سرم
نشون دادم کاری از ما ساخته نیست
نمی دونم چه قدر گذشته بود که به خیابونا و دریای بیکران
استانبول زل زده بودم.
سکوت ماشین زیادی رو اعصابم خط می کشید
ماشین رو که روبه روی دادگاه نگه داشت
نفس عمیقی کشیدم و عارف پیاده شد و منم پشت سرش
نیاز چند ثانیه بی حرکت فقط به ساختمون روبه روش زل زده
بود...اما با چند ضربه ای که عارف با انگشترش به شیشه سمتش
زد به خودش اومد و فوری پیاده شد
با تاسف نگاهش کردم...باورم نمیشد پایان یه عشق قشنگ این
طوری باشه!
وارد ساختمون شدیم و از پله ها باال رفتیم
سر و صدای زیادی تو راه روها بود و شلوغ تر از حد تصورم بود
به طبقه دوم که رسیدیم با شنیدن صدای مردی با لباس مخصوص
که دفتر به دست جلوی درب چوبی بزرگی ایستاده و بلند صدا می
زد:
آرام؟
ِز
-نیا
نیاز گیج گفت:
-به ترکی منو صدا می زنن؟ یا اشتباه می کنم
برگشتم و گفتم:
حس می کردم رنگش پریده￾نوبت توعه
منتظر نگاهش کردیم که با قدمای سست و آروم به سمت در چوبی
رفت و مرد نگاهی بهش انداخت و وارد شد...
لحظه باز و بسته شدن در فریاد رو تو اتاق دیدم
تو جایگاهش ایستاده و عینک رنگی داشت و نمیشد چشماش رو
دید
در بسته شد و مضطرب برگشتم و به عارف زل زدم
با تاسف سر تکون داد و گفت:
اخم کرده دستی به کت کوتاه یاسی رنگم کشیدم￾دیگه نمیشه کاریش کرد!
نشستم رو صندلی روبه روی اتاق و به شلوار کتون سفید رنگم زل
زدم...دستم رو ، رو دسته های صندلی گذاشتم و هم زمان به
ساعتم زل زدم
عقربه ها خیلی کند می گذشتن...

1401/07/20 16:30

نه من نه عارفی که روبه روم کنار در به دیوار تکیه زده و متفکر به
کفشاش زل زده بود حرفی برای گفتن و کاری برای انجام دادن
نداشتیم
و در باز شد...
فریاد مثل توپ به بیرون شلیک شد
رگای گردنش برجسته و عینک دودیش رو چنگ زد و تازه متوجه
سرخی بیش از حد زیر چشمش و گود رفتگیش شدم احتماال بیشتر
از 48 ساعت بود که نخوابیده
برگشت و نگاه میخ شدش رو به عارف دوخت
عارف اما خونسرد و آروم فقط به فریاد زل زد
فریاد با حرص انگشت سبابه اش رو به سمت عارف تحدیدوارانه
تکون داد و با سرعت از کنارمون رد شد و ازپله ها سرازیر شد
بعد از فریاد نیاز بود که با رنگ و روی پریده اومد بیرون و به
کیفش چنگ زده بود
-چیشد؟
چونش لرزید...اما محکم گفت:
با بهت نگاهش کردم￾تموم شد
عارف بازوش رو گرفت و گفت:
نیاز به معنای آره سرتکون داد￾توافقی؟
یک قدم عقب رفتم و گفتم:
حس می کردم گریه اش گرفته واسه همین سریع تر از ما راه افتاد￾شت
و با سرعت به سمت پله ها قدم برداشت
پشت سرش راه افتادیم و از دادگاه خارج شدیم
عارف در ماشینش رو باز کرد که با دیدن فریاد اون سمت خیابون
که کنار داداشش فرهان ایستاده بود و با اون حرف می زد دستم رو
دستگیره های در خشک شد
اون دو نفرم برگشتن و دیدنمون
از همون فاصله خشم فریاد رو میتونستم تشخیص بدم
فریاد عمرا بیخیال نیاز نمیشد...تا زمانی که فکر کرد نیاز عاشق
عارف شده و بهش تو این چند ماه خیانت کرده...
قضاوت و دروغ پشت هم...
این دوتا زندگیشون رو بازی تصور
می کردن؟

1401/07/20 16:30

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/20 16:30

می گفت نیاز داره اشتباه می کنه...و منم با نگاهم و چرخش سرم
نشون دادم کاری از ما ساخته نیست
نمی دونم چه قدر گذشته بود که به خیابونا و دریای بیکران
استانبول زل زده بودم.
سکوت ماشین زیادی رو اعصابم خط می کشید
ماشین رو که روبه روی دادگاه نگه داشت
نفس عمیقی کشیدم و عارف پیاده شد و منم پشت سرش
نیاز چند ثانیه بی حرکت فقط به ساختمون روبه روش زل زده
بود...اما با چند ضربه ای که عارف با انگشترش به شیشه سمتش
زد به خودش اومد و فوری پیاده شد
با تاسف نگاهش کردم...باورم نمیشد پایان یه عشق قشنگ این
طوری باشه!
وارد ساختمون شدیم و از پله ها باال رفتیم
سر و صدای زیادی تو راه روها بود و شلوغ تر از حد تصورم بود
به طبقه دوم که رسیدیم با شنیدن صدای مردی با لباس مخصوص
که دفتر به دست جلوی درب چوبی بزرگی ایستاده و بلند صدا می
زد:
آرام؟
ِز
-نیا
نیاز گیج گفت:
-به ترکی منو صدا می زنن؟ یا اشتباه می کنم
برگشتم و گفتم:
حس می کردم رنگش پریده￾نوبت توعه
منتظر نگاهش کردیم که با قدمای سست و آروم به سمت در چوبی
رفت و مرد نگاهی بهش انداخت و وارد شد...
لحظه باز و بسته شدن در فریاد رو تو اتاق دیدم
تو جایگاهش ایستاده و عینک رنگی داشت و نمیشد چشماش رو
دید
در بسته شد و مضطرب برگشتم و به عارف زل زدم
با تاسف سر تکون داد و گفت:
اخم کرده دستی به کت کوتاه یاسی رنگم کشیدم￾دیگه نمیشه کاریش کرد!
نشستم رو صندلی روبه روی اتاق و به شلوار کتون سفید رنگم زل
زدم...دستم رو ، رو دسته های صندلی گذاشتم و هم زمان به
ساعتم زل زدم
عقربه ها خیلی کند می گذشتن...

1401/07/20 16:30

نه من نه عارفی که روبه روم کنار در به دیوار تکیه زده و متفکر به
کفشاش زل زده بود حرفی برای گفتن و کاری برای انجام دادن
نداشتیم
و در باز شد...
فریاد مثل توپ به بیرون شلیک شد
رگای گردنش برجسته و عینک دودیش رو چنگ زد و تازه متوجه
سرخی بیش از حد زیر چشمش و گود رفتگیش شدم احتماال بیشتر
از 48 ساعت بود که نخوابیده
برگشت و نگاه میخ شدش رو به عارف دوخت
عارف اما خونسرد و آروم فقط به فریاد زل زد
فریاد با حرص انگشت سبابه اش رو به سمت عارف تحدیدوارانه
تکون داد و با سرعت از کنارمون رد شد و ازپله ها سرازیر شد
بعد از فریاد نیاز بود که با رنگ و روی پریده اومد بیرون و به
کیفش چنگ زده بود
-چیشد؟
چونش لرزید...اما محکم گفت:
با بهت نگاهش کردم￾تموم شد
عارف بازوش رو گرفت و گفت:
نیاز به معنای آره سرتکون داد￾توافقی؟
یک قدم عقب رفتم و گفتم:
حس می کردم گریه اش گرفته واسه همین سریع تر از ما راه افتاد￾شت
و با سرعت به سمت پله ها قدم برداشت
پشت سرش راه افتادیم و از دادگاه خارج شدیم
عارف در ماشینش رو باز کرد که با دیدن فریاد اون سمت خیابون
که کنار داداشش فرهان ایستاده بود و با اون حرف می زد دستم رو
دستگیره های در خشک شد
اون دو نفرم برگشتن و دیدنمون
از همون فاصله خشم فریاد رو میتونستم تشخیص بدم
فریاد عمرا بیخیال نیاز نمیشد...تا زمانی که فکر کرد نیاز عاشق
عارف شده و بهش تو این چند ماه خیانت کرده...
قضاوت و دروغ پشت هم...
این دوتا زندگیشون رو بازی تصور
می کردن؟

1401/07/20 16:30

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/20 16:31

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/20 16:32

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/20 16:31

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/20 16:32

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/20 16:33

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/20 16:33

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/20 16:36

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/20 16:37

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/20 16:36

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/20 16:37

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/20 16:39

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/20 16:39

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/20 16:41

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/20 16:41

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/20 16:46

دسترسی نداشته ازت تشکر کنه...فور میکرده برام توضیح داد و
برگشتم...تا این ک خبر طالقمون رو تو اینستا خونده و فوری
خودش رو رسونده اینجا تا گندی که به قول خودش ناخواسته
مسببش بوده رو درست کنه...لحظه اخر شمارم رو پیدا کرد و زنگ
زد و گفت صبر کنم مهمه...
منم برای این که تف کنم توصورتش گفتم کجام
ولی وقتی همه چیز رو گفت...
با حرص غرید:
-نرفتم...ولی فکر نکنی بخشیدمت...همین که روش خم شده بودی
و هی گفتی نگات کنه هم...
فریاد نذاشت نیاز حرف بزنه و سرش رو گرفت و کوبوند به سینش
و رو به ما با نیشخند گفت:
-بعضی اوقات خیلی حرف میزنه
خندیدم و عارف دسته چمدون نیاز رو گرفت و گفت:
فریاد سر تکون داد و نیاز دست از تقال برداشت و بالخره اروم گرفت￾فک کنم باید برش گردونم تو ماشین
با عالمت فرهان ازشون دور شدیم تا تنها باشن
دوباره رفت و امد ها شروع شده و تو اون شلوغی جز چند نفری که
داشتن فیلم میگرفتن از نیاز و فریاد کسی به اونا حواسش نبود
از فرودگاه خارج شدیم و با لبخند گفتم:
عارف برگشت و به لبای پاره و کبودی زیر چشمش اشاره کرد و￾اینم از این...با خوبی و خوشی تموم شد.
گفت:
-مطمئنی؟
خندیدم و گفتم:
-نه زیاد
همه چیز خیلی سریع تر از حد معمول گذشت.
اخرم نفهمیدم میالد چیش گیره فریاد بود که به فریاد برای پیدا
کردن نیاز کمک کرد...
نیاز و فریاد دوباره هم رو بخشیده و برگشته بودن به همچون قبال
عروسی گرفته بودن با یه عقد کوچیک و یه لباس کوتاه و دامن
پفی سفید تو تن نیاز و گلی که کنار موهاش زده بود و فریادی که با
یه کت لی و شلوار جین و تی شرت سفید حکم داماد رو داشت تو
محضر حاضر شدن
یه عقد و تمام...
خبری از میالد نبود...خبری از پلنگ صورتی نبود

1401/07/20 16:46