رمان عاشقانه، طنز

525 عضو

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/20 16:46

دسترسی نداشته ازت تشکر کنه...فور میکرده برام توضیح داد و
برگشتم...تا این ک خبر طالقمون رو تو اینستا خونده و فوری
خودش رو رسونده اینجا تا گندی که به قول خودش ناخواسته
مسببش بوده رو درست کنه...لحظه اخر شمارم رو پیدا کرد و زنگ
زد و گفت صبر کنم مهمه...
منم برای این که تف کنم توصورتش گفتم کجام
ولی وقتی همه چیز رو گفت...
با حرص غرید:
-نرفتم...ولی فکر نکنی بخشیدمت...همین که روش خم شده بودی
و هی گفتی نگات کنه هم...
فریاد نذاشت نیاز حرف بزنه و سرش رو گرفت و کوبوند به سینش
و رو به ما با نیشخند گفت:
-بعضی اوقات خیلی حرف میزنه
خندیدم و عارف دسته چمدون نیاز رو گرفت و گفت:
فریاد سر تکون داد و نیاز دست از تقال برداشت و بالخره اروم گرفت￾فک کنم باید برش گردونم تو ماشین
با عالمت فرهان ازشون دور شدیم تا تنها باشن
دوباره رفت و امد ها شروع شده و تو اون شلوغی جز چند نفری که
داشتن فیلم میگرفتن از نیاز و فریاد کسی به اونا حواسش نبود
از فرودگاه خارج شدیم و با لبخند گفتم:
عارف برگشت و به لبای پاره و کبودی زیر چشمش اشاره کرد و￾اینم از این...با خوبی و خوشی تموم شد.
گفت:
-مطمئنی؟
خندیدم و گفتم:
-نه زیاد
همه چیز خیلی سریع تر از حد معمول گذشت.
اخرم نفهمیدم میالد چیش گیره فریاد بود که به فریاد برای پیدا
کردن نیاز کمک کرد...
نیاز و فریاد دوباره هم رو بخشیده و برگشته بودن به همچون قبال
عروسی گرفته بودن با یه عقد کوچیک و یه لباس کوتاه و دامن
پفی سفید تو تن نیاز و گلی که کنار موهاش زده بود و فریادی که با
یه کت لی و شلوار جین و تی شرت سفید حکم داماد رو داشت تو
محضر حاضر شدن
یه عقد و تمام...
خبری از میالد نبود...خبری از پلنگ صورتی نبود

1401/07/20 16:46

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/20 16:47

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/20 16:47

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/21 13:40

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/21 13:41

کل مسیر تا خونه حرفای استاد تو سرم چرخ می خورد...
معتقد بود تنها راه نجات میالد منم
می گفت میالد به یه روان شناس که برای پول داره کمکش می کنه
احتیاج نداره...به یکی مثل من که زندگی تحصیلیش به اون نیاز
داره احتیاج داره...به یکی مثل من که اون رو شناختم...
از نزدیک دیدمش... به یکی مثل من نیاز داره خودش رو با خوب
کردن اون خوب کنه
از طرفی از دست عارف عصبی بودم چرا ماجرای میالد رو برای
استاد تعریف کرده بود که حاال من باید جورش رو بکشم!
میالد یه مسئله چند جوابه بود...
یه مسئله با کلی عالمت سوال و تناقض...
میالد نمونه یه پارادوکس بود
درگیر میالد شدن مثل باز کردن پیچ زنگ زدست
مثل شنا کردن تو باطالقه...
هرچی هست خوب نیست...
در خونه رو با پام بستم و نفس عمیقی کشیدم
حوصله مطب رو نداشتم و خونه رو ترجیه دادم
خودم رو ، رو کاناپه انداختم و خیره به پنجره بزرگ روبه روم زل زدم
باید فکر می کردم...همه چیز داشت تازه درست میشد...
تاره داشتم بهتر میشدم! چند وقت دیگه سالگرد فوت میالد ...بهتره
بگم کامران...
سالگرد فوت کامران بود
حاال چه طور خودم رو درگیر میالد کنم!
دندونام رو ، رو هم سابیدم...
نمیشه نمی تونم میالد یه آدم عادی نیست!
بلند شدم و به کیفم چنگ زدم و با سرعت از خونه خارج شدم
از پله ها با سرعت پایین رفتم و دستی به موهای تازه فندقی شدم
کشیدم
از خونه خارج شدم و به سمت انتهای خیابون رفتم
بعد چند دقیقه با دیدن تاکسی دست بلند کردم و سوار شدم
فرانسوی خوب نمی تونستم حرف بزنم بیشتر انگلیسی حرف می
زدم
در رو بستم و برای نفس کشیدن شیشه رو دادم پایین پسری که
پشت فرمون بود جوری خودش رو تو عطر خفه کرده بود که برام

1401/07/21 13:41

جای تعجب داشت چه طور خفه نشده!
به انگلیسی ادرس مطب عارف رو دادم و پسر سر تکون داد و
عینک گردش رو از رو چشمای قهوه ایش برداشت و زیادی بور بود.
انگلیسیش کمی میلنگید ولی میتونست حرف بزنه￾ببخشید خانوم
-بله؟
دنده عقب گرفت و هم زمان که دور می زد گفت:
خندم گرفت...چه طور بین اون همه بو از عطر خودش عطر من رو￾مارک عطرتون چیه!؟
تشخیص داد!
-زنانه است...فکر نمی کنم به دردتون بخوره!
خندید و سرعتش رو زیاد کرد و گفت:
ابروهام باال پرید و با خنده به فرانسوی تشکر کردم￾عطرتون محشره بانو
عطری که کامران برام خریده بود...
میگفت عاشق این بوعه...
و منم عاشق این بو شدم چون اون عاشقش بود!
از تاکسی که پیاده شدم پسر سری تکون داد و دور زد و رفت
لبخندی زدم و با برگشتنم و روبه رو شدنم با ساختمون سنگ نمای
مشکی اخمام در هم رفت
من باید حساب عارف رو می رسیدم!
وارد ساختمون شدم و مستقیم به سمت اسانسور رفتم.
وارد شدم و طبقه هفت رو فشردم و دست به سینه به سقف زل
زدم که لحظه اخر دستی بین درای اسانسور قرار گرفت که باعث شد
جا بخورم
درای اسانسور باز شدن و پسر قد بلند و الغر اما چهار شونه ای وارد
اسانسور شد و لحظه ای نگاهم خیره چشمای سرد و زیر چشمای
گود و موهای سیاهی که کمی فر و کوتاه بودن خیره موند نگاهم رو
گرفتم و کنارم ایستاد و درای اسانسور بسته شد
تو سکوت اسانسور صدای نفسای عمیقش و بوی عطر من تنها
چیزی بود که حس میشد
درای اسانسور که تو طبقه هفت باز شد هم زمان با من خارج شد و
بیخیال به سمت در سفید رنگ اتاق عارف رفتم و اسمش سر در در
نوشته شده بود
هم به فارسی هم به فرانسوی
پسر هم انگار از مراجعین عارف بود که در سکوت کنارم ایستاد

1401/07/21 13:42

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/21 13:40

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/21 13:41

کل مسیر تا خونه حرفای استاد تو سرم چرخ می خورد...
معتقد بود تنها راه نجات میالد منم
می گفت میالد به یه روان شناس که برای پول داره کمکش می کنه
احتیاج نداره...به یکی مثل من که زندگی تحصیلیش به اون نیاز
داره احتیاج داره...به یکی مثل من که اون رو شناختم...
از نزدیک دیدمش... به یکی مثل من نیاز داره خودش رو با خوب
کردن اون خوب کنه
از طرفی از دست عارف عصبی بودم چرا ماجرای میالد رو برای
استاد تعریف کرده بود که حاال من باید جورش رو بکشم!
میالد یه مسئله چند جوابه بود...
یه مسئله با کلی عالمت سوال و تناقض...
میالد نمونه یه پارادوکس بود
درگیر میالد شدن مثل باز کردن پیچ زنگ زدست
مثل شنا کردن تو باطالقه...
هرچی هست خوب نیست...
در خونه رو با پام بستم و نفس عمیقی کشیدم
حوصله مطب رو نداشتم و خونه رو ترجیه دادم
خودم رو ، رو کاناپه انداختم و خیره به پنجره بزرگ روبه روم زل زدم
باید فکر می کردم...همه چیز داشت تازه درست میشد...
تاره داشتم بهتر میشدم! چند وقت دیگه سالگرد فوت میالد ...بهتره
بگم کامران...
سالگرد فوت کامران بود
حاال چه طور خودم رو درگیر میالد کنم!
دندونام رو ، رو هم سابیدم...
نمیشه نمی تونم میالد یه آدم عادی نیست!
بلند شدم و به کیفم چنگ زدم و با سرعت از خونه خارج شدم
از پله ها با سرعت پایین رفتم و دستی به موهای تازه فندقی شدم
کشیدم
از خونه خارج شدم و به سمت انتهای خیابون رفتم
بعد چند دقیقه با دیدن تاکسی دست بلند کردم و سوار شدم
فرانسوی خوب نمی تونستم حرف بزنم بیشتر انگلیسی حرف می
زدم
در رو بستم و برای نفس کشیدن شیشه رو دادم پایین پسری که
پشت فرمون بود جوری خودش رو تو عطر خفه کرده بود که برام

1401/07/21 13:41

جای تعجب داشت چه طور خفه نشده!
به انگلیسی ادرس مطب عارف رو دادم و پسر سر تکون داد و
عینک گردش رو از رو چشمای قهوه ایش برداشت و زیادی بور بود.
انگلیسیش کمی میلنگید ولی میتونست حرف بزنه￾ببخشید خانوم
-بله؟
دنده عقب گرفت و هم زمان که دور می زد گفت:
خندم گرفت...چه طور بین اون همه بو از عطر خودش عطر من رو￾مارک عطرتون چیه!؟
تشخیص داد!
-زنانه است...فکر نمی کنم به دردتون بخوره!
خندید و سرعتش رو زیاد کرد و گفت:
ابروهام باال پرید و با خنده به فرانسوی تشکر کردم￾عطرتون محشره بانو
عطری که کامران برام خریده بود...
میگفت عاشق این بوعه...
و منم عاشق این بو شدم چون اون عاشقش بود!
از تاکسی که پیاده شدم پسر سری تکون داد و دور زد و رفت
لبخندی زدم و با برگشتنم و روبه رو شدنم با ساختمون سنگ نمای
مشکی اخمام در هم رفت
من باید حساب عارف رو می رسیدم!
وارد ساختمون شدم و مستقیم به سمت اسانسور رفتم.
وارد شدم و طبقه هفت رو فشردم و دست به سینه به سقف زل
زدم که لحظه اخر دستی بین درای اسانسور قرار گرفت که باعث شد
جا بخورم
درای اسانسور باز شدن و پسر قد بلند و الغر اما چهار شونه ای وارد
اسانسور شد و لحظه ای نگاهم خیره چشمای سرد و زیر چشمای
گود و موهای سیاهی که کمی فر و کوتاه بودن خیره موند نگاهم رو
گرفتم و کنارم ایستاد و درای اسانسور بسته شد
تو سکوت اسانسور صدای نفسای عمیقش و بوی عطر من تنها
چیزی بود که حس میشد
درای اسانسور که تو طبقه هفت باز شد هم زمان با من خارج شد و
بیخیال به سمت در سفید رنگ اتاق عارف رفتم و اسمش سر در در
نوشته شده بود
هم به فارسی هم به فرانسوی
پسر هم انگار از مراجعین عارف بود که در سکوت کنارم ایستاد

1401/07/21 13:42

زنگ رو که زدم بعد چند دقیقه منشی خوش پوش و خوش چهره
عارف در رو باز کرد
دختر لبخندی زد و من رو شناخت...چندین بار به مطب عارف
اومده بودم و عارف من رو به عنوان دوست و همکارش به منشیش
معرفی کرده بود
دختر مو نارنجی و ریزه پیزه لبخندی زد و بهمون خوشامد
گفت...کلمات کوتاه و ساده رو میتونستم به فرانسوی بیان کنم
به پسر هم سالم کرد و پسر لبخندی زد و سالم کرد
دختر هم زمان که مارو به سمت مبالی چرم مشکی هدایت می کرد￾عارف کجاست؟
گفت:
- مریض دارن
سر تکون دادم و نشستم و کیفم رو
رو کنارم گذاشتم و پسر روبه روم رو مبل تکی نشست
دختر به فرانسوی چیزی گفت که متوجه نشدم و پسر جوابش رو
داد اما من خیره نگاهش می کردم
به انگلیسی گفتم:
-متوجه نشدم
لبخندی زد و به انگلیسی گفت:
پام رو، رو پام انداختم و خیره به فضای مشکی لیمویی مطب عارف￾چی میل دارید؟
گفتم:
سر تکون داد و پسر با ریز بینی نگاهم می کرد و با وجود نگاه￾آب لطفا
سردش چشماش شیطنت خاصی داشت
خودم رو سرگرم گوشیم کردم و آب رو که واسم اورد بعد تشکر من
پشت میزش نشست و لبخندی بهمون زد و انگار لبخند رو به لبای
کوچیک و صورتی رنگش دوخته بودن!
صدای زنگ گوشی پسر سکوت مطب رو شکست و خودم رو
همچنان مشغول اینستاگرام کرده بودم
و جواب پی ام بابا رو می دادم
-بله؟
ابروهام باال پرید...پسره فارسی حرف می زد!
خب جای تعجبم نداشت
عارف هم فارسی حرف میزد هم فرانسوی و مشتری هاشم باید دو
بعده میشدن

1401/07/21 13:43

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/21 13:44

زنگ رو که زدم بعد چند دقیقه منشی خوش پوش و خوش چهره
عارف در رو باز کرد
دختر لبخندی زد و من رو شناخت...چندین بار به مطب عارف
اومده بودم و عارف من رو به عنوان دوست و همکارش به منشیش
معرفی کرده بود
دختر مو نارنجی و ریزه پیزه لبخندی زد و بهمون خوشامد
گفت...کلمات کوتاه و ساده رو میتونستم به فرانسوی بیان کنم
به پسر هم سالم کرد و پسر لبخندی زد و سالم کرد
دختر هم زمان که مارو به سمت مبالی چرم مشکی هدایت می کرد￾عارف کجاست؟
گفت:
- مریض دارن
سر تکون دادم و نشستم و کیفم رو
رو کنارم گذاشتم و پسر روبه روم رو مبل تکی نشست
دختر به فرانسوی چیزی گفت که متوجه نشدم و پسر جوابش رو
داد اما من خیره نگاهش می کردم
به انگلیسی گفتم:
-متوجه نشدم
لبخندی زد و به انگلیسی گفت:
پام رو، رو پام انداختم و خیره به فضای مشکی لیمویی مطب عارف￾چی میل دارید؟
گفتم:
سر تکون داد و پسر با ریز بینی نگاهم می کرد و با وجود نگاه￾آب لطفا
سردش چشماش شیطنت خاصی داشت
خودم رو سرگرم گوشیم کردم و آب رو که واسم اورد بعد تشکر من
پشت میزش نشست و لبخندی بهمون زد و انگار لبخند رو به لبای
کوچیک و صورتی رنگش دوخته بودن!
صدای زنگ گوشی پسر سکوت مطب رو شکست و خودم رو
همچنان مشغول اینستاگرام کرده بودم
و جواب پی ام بابا رو می دادم
-بله؟
ابروهام باال پرید...پسره فارسی حرف می زد!
خب جای تعجبم نداشت
عارف هم فارسی حرف میزد هم فرانسوی و مشتری هاشم باید دو
بعده میشدن

1401/07/21 13:43

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/21 13:44

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/21 13:45

فیلمای جلسات میالده...
از چند سال پیش تا این اواخر
با اخم گفتم:
شونه هاش رو باال انداخت و در حالی که به سمت در می رفت￾نمی خوام ببینم
گفت:
لبخند مرموزی زد و از اتاق خارج شد و در رو بست￾میل خودته...ولی ب نظرم از دستش نده
کالفه با حرص پوست گوشه لبم رو جوییدم
میدونه کنجکاو چیزی بشم بیخیال نمیشم...
از عمد میخواد فیلماشو ببینم
عصبی به لب تاپ زل زدم...
نه...نرو دنیز...ببینی گیر می کنی
سری تکون دادم و دستگیره در رو گرفتم و در رو باز کردم
اما پام میخ شد به زمین...حاال یه بار ببینم که چیزی نمیشه! من که
تصمیمم رو گرفتم و وارد این ماجرا نمیشم! دیدنش که ضرری
نداره...
دستگیره رو رها کردم و به سمت لب تاپ رفتم و رو کاناپه نشستم
خیلی اروم دستم رو به سمت کیبرد بردم...
و اولین ویدیو رو پلی کردم.

1401/07/21 13:46

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/21 13:47

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/21 13:45

فیلمای جلسات میالده...
از چند سال پیش تا این اواخر
با اخم گفتم:
شونه هاش رو باال انداخت و در حالی که به سمت در می رفت￾نمی خوام ببینم
گفت:
لبخند مرموزی زد و از اتاق خارج شد و در رو بست￾میل خودته...ولی ب نظرم از دستش نده
کالفه با حرص پوست گوشه لبم رو جوییدم
میدونه کنجکاو چیزی بشم بیخیال نمیشم...
از عمد میخواد فیلماشو ببینم
عصبی به لب تاپ زل زدم...
نه...نرو دنیز...ببینی گیر می کنی
سری تکون دادم و دستگیره در رو گرفتم و در رو باز کردم
اما پام میخ شد به زمین...حاال یه بار ببینم که چیزی نمیشه! من که
تصمیمم رو گرفتم و وارد این ماجرا نمیشم! دیدنش که ضرری
نداره...
دستگیره رو رها کردم و به سمت لب تاپ رفتم و رو کاناپه نشستم
خیلی اروم دستم رو به سمت کیبرد بردم...
و اولین ویدیو رو پلی کردم.

1401/07/21 13:46

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/21 13:47

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/21 13:48

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/21 13:48

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/21 13:51