رمان عاشقانه، طنز

525 عضو

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/22 23:42

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/22 23:42

?#قسمت_پنجم#رمان#طالع_دریا?

1401/07/25 22:39

?#قسمت_پنجم#رمان#طالع_دریا?

1401/07/25 22:39

بعد چند دقیقه صدای پیر زنی و شنیدم:
-کیه؟
زبونم و گاز گرفتم...خب حاال چی بگم؟
بعد چند دقیقه صدای لخ لخ کشیدن دمپایی رو روی زمین شنیدم￾میشه باز کنید؟
و بعدش در حیاط باز شد.
خیره به زن مسن و مو حنایی روبه روم زل زدم.
-چی می خوای؟
حتی یه سیگارم بین انگشتاش بود!
-م..من باید باهاتون حرف بزنم...راجب آتیش!
ابروهاش باال پرید و عینک گردش و از روی چشماش برداشت.
چشمای ریزی داشت...
هیچ شباهتی با میالد نداشت.
-بیا
پشتش و کرد و به نظر بی حوصله و کمی اخمو می اومد.
پشت سرش با تردید وارد خونه شدم.
تو حیاط کوچیکش که پر از گلدونای کوچیک و بزرگ بودن به
سمت میز سفید رنگ رفت و صندلی و کشید بیرون و نشست.
با دست عالمت داد روبه روش بشینم.
با تردید روبه روش نشستم و به اطراف نگاهی انداختم.
-آتیش منو از کجا میشناسی؟
زبونم و تر کردم که ادامه داد:
-اولین کسی هستی که طی چندین سال گذشته سراغ اتیش و
گرفته.
ابروهام باال پرید و تی شرت گشاد و صورتی رنگی تنش بود و
دستی بین موهای کوتاه و فرفریش کشید و سیگار و برد سمت
لبای جمع شدش.
-من میخوام به آتیش کمک کنم...شنیدم مادرشید.گنول خانوم!
نیشخند زد.
-مادرش نیستم...اون این طور فکر میکنه!
خیره نگاهش کردم.
سیگار و تو جاسیگاری شیشه ای روی میز خاموش کرد و متفکر￾میشه واضح تر توضیح بدید.
نگاهم کرد:
چرا باید بهت همه چیز و بگم دختر جون...شاید آتیش تو دردسر

1401/07/25 22:42

بعد چند دقیقه صدای پیر زنی و شنیدم:
-کیه؟
زبونم و گاز گرفتم...خب حاال چی بگم؟
بعد چند دقیقه صدای لخ لخ کشیدن دمپایی رو روی زمین شنیدم￾میشه باز کنید؟
و بعدش در حیاط باز شد.
خیره به زن مسن و مو حنایی روبه روم زل زدم.
-چی می خوای؟
حتی یه سیگارم بین انگشتاش بود!
-م..من باید باهاتون حرف بزنم...راجب آتیش!
ابروهاش باال پرید و عینک گردش و از روی چشماش برداشت.
چشمای ریزی داشت...
هیچ شباهتی با میالد نداشت.
-بیا
پشتش و کرد و به نظر بی حوصله و کمی اخمو می اومد.
پشت سرش با تردید وارد خونه شدم.
تو حیاط کوچیکش که پر از گلدونای کوچیک و بزرگ بودن به
سمت میز سفید رنگ رفت و صندلی و کشید بیرون و نشست.
با دست عالمت داد روبه روش بشینم.
با تردید روبه روش نشستم و به اطراف نگاهی انداختم.
-آتیش منو از کجا میشناسی؟
زبونم و تر کردم که ادامه داد:
-اولین کسی هستی که طی چندین سال گذشته سراغ اتیش و
گرفته.
ابروهام باال پرید و تی شرت گشاد و صورتی رنگی تنش بود و
دستی بین موهای کوتاه و فرفریش کشید و سیگار و برد سمت
لبای جمع شدش.
-من میخوام به آتیش کمک کنم...شنیدم مادرشید.گنول خانوم!
نیشخند زد.
-مادرش نیستم...اون این طور فکر میکنه!
خیره نگاهش کردم.
سیگار و تو جاسیگاری شیشه ای روی میز خاموش کرد و متفکر￾میشه واضح تر توضیح بدید.
نگاهم کرد:
چرا باید بهت همه چیز و بگم دختر جون...شاید آتیش تو دردسر

1401/07/25 22:42

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/25 22:43

آتیشه فکر میکنه فقیره و مستقل زندگی میکنه
چون خوشش نمیاد سربار شما باشه و کمکتون میکنه...گفت بهش
هیچی نگید حالش بد میشه
گفت ممکنه هر چند هفته یا چند روز بیاد بهتون سر بزنه و بعدش
میره به روش نیارید.
با بهت گفتم:
-پس خانوادش خبر دارن!
با خنده گفت:
الت و لوتا...این خیالشون نبود فقط ابروشون مهم بود و لو نرفتن￾خانواده چیه دختر...این بچه تو این کوچه ها جون میداد زیر کتک
ماجرا
خالصه بعد این که قبول کردم رفتن که رفتن
آتیشم شد یه جورایی پسرم.
با حیرت گفتم:
-خب آتیش دوستی چیزی نداره اینجا؟
سر تکون داد:
-نه...کی با یه نفر مثل اون رفیق میشه؟ یه روز هست...یه هفته
غیبش میزنه.
رفتارشم که طبیعی نیست...ولی بعدش این چیزارو یادش
نمیاد...یه هفته ام نباشه وقتی پیداش میشه بهش میگن کجا
بودی...
میگه خونه بودم دیگه! یادش نمیاد.
دستم و رو پیشونیم گذاشتم:
-اها...
-عاشقشی؟
با بهت سرم و بلند کردم:
-چی؟ من!؟
سیگارش و خاموش کرد و فیلترشو انداخت تو جاسیگاری؛
-ولش بابا معلومه شوتی.
با حیرت نگاهش کردم...
-االن میشه آتیش و معرفی کنی...که کیه چیه؟ نمیپرسه کارت
شناساییم کو؟ نمیگه مدارک مدرسه و اینا کجاست؟
کمی به سمتم مایل شد:
آتیش بفهمه که چند شخصیتیه یا مریضه چون وقتی میفهمه قاطی￾ببین دختر جون...خانوادش نمیخوان که این میالد یا همون
میکنه این جور که مامان فیس فیسیش گفت بعد این که آتیش

1401/07/25 22:44

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/25 22:44

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/25 22:43

آتیشه فکر میکنه فقیره و مستقل زندگی میکنه
چون خوشش نمیاد سربار شما باشه و کمکتون میکنه...گفت بهش
هیچی نگید حالش بد میشه
گفت ممکنه هر چند هفته یا چند روز بیاد بهتون سر بزنه و بعدش
میره به روش نیارید.
با بهت گفتم:
-پس خانوادش خبر دارن!
با خنده گفت:
الت و لوتا...این خیالشون نبود فقط ابروشون مهم بود و لو نرفتن￾خانواده چیه دختر...این بچه تو این کوچه ها جون میداد زیر کتک
ماجرا
خالصه بعد این که قبول کردم رفتن که رفتن
آتیشم شد یه جورایی پسرم.
با حیرت گفتم:
-خب آتیش دوستی چیزی نداره اینجا؟
سر تکون داد:
-نه...کی با یه نفر مثل اون رفیق میشه؟ یه روز هست...یه هفته
غیبش میزنه.
رفتارشم که طبیعی نیست...ولی بعدش این چیزارو یادش
نمیاد...یه هفته ام نباشه وقتی پیداش میشه بهش میگن کجا
بودی...
میگه خونه بودم دیگه! یادش نمیاد.
دستم و رو پیشونیم گذاشتم:
-اها...
-عاشقشی؟
با بهت سرم و بلند کردم:
-چی؟ من!؟
سیگارش و خاموش کرد و فیلترشو انداخت تو جاسیگاری؛
-ولش بابا معلومه شوتی.
با حیرت نگاهش کردم...
-االن میشه آتیش و معرفی کنی...که کیه چیه؟ نمیپرسه کارت
شناساییم کو؟ نمیگه مدارک مدرسه و اینا کجاست؟
کمی به سمتم مایل شد:
آتیش بفهمه که چند شخصیتیه یا مریضه چون وقتی میفهمه قاطی￾ببین دختر جون...خانوادش نمیخوان که این میالد یا همون
میکنه این جور که مامان فیس فیسیش گفت بعد این که آتیش

1401/07/25 22:44

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/25 22:44

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/25 22:46

پرت کردم کامال رو صندلی و در و محکم بستم و قفل کردم.
نفس نفس زنون نشستم و ماشین و روشن کردم که دوتاشون
جلوی ماشین ایستادن و قبل این پام و رو گاز بزارم پسری ک
زدمش کوبید ب شیشه و چاقوش و بهم نشون داد و خم شد و از
آینه بغل دیرم الستیکای عقب و پاره کرد.
با حیرت دستم و روی بوق ماشین گذاشتم تا سرو صدا ایجاد کنم و
پام و رو گاز گذاشتم اما همه الستیکا رو داشتن پارع می کردن.
گریم گرفته بود با وحشت دستم و رو بوق گذاشتم دوبارا سینم از
ترس باال پایین میشد و از استرس بدنم میلرزید و یخ کرده بودم.
گوشیم دوباره زنگ خورد و با وحشت سریع خم شدم و گوشی و
برداشتم و جواب دادم که هم زمان چیزی به شیشع کوبیده شد و
شیشه جلو ترک برداشت.
با گریه جیغ زدم و هم زمان با شنیدن صدایی اسمم و صدا می زد
رو به گوشی جیغ زدم:
-م...میلاد...

1401/07/25 22:46

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/25 22:46

پرت کردم کامال رو صندلی و در و محکم بستم و قفل کردم.
نفس نفس زنون نشستم و ماشین و روشن کردم که دوتاشون
جلوی ماشین ایستادن و قبل این پام و رو گاز بزارم پسری ک
زدمش کوبید ب شیشه و چاقوش و بهم نشون داد و خم شد و از
آینه بغل دیرم الستیکای عقب و پاره کرد.
با حیرت دستم و روی بوق ماشین گذاشتم تا سرو صدا ایجاد کنم و
پام و رو گاز گذاشتم اما همه الستیکا رو داشتن پارع می کردن.
گریم گرفته بود با وحشت دستم و رو بوق گذاشتم دوبارا سینم از
ترس باال پایین میشد و از استرس بدنم میلرزید و یخ کرده بودم.
گوشیم دوباره زنگ خورد و با وحشت سریع خم شدم و گوشی و
برداشتم و جواب دادم که هم زمان چیزی به شیشع کوبیده شد و
شیشه جلو ترک برداشت.
با گریه جیغ زدم و هم زمان با شنیدن صدایی اسمم و صدا می زد
رو به گوشی جیغ زدم:
-م...میلاد...

1401/07/25 22:46

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/25 22:48

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/25 22:48

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/25 22:48

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/25 22:48

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/25 22:50

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/25 22:50

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/25 22:58

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/25 22:58

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/07/25 23:03