بیشتر از این نمیتونستم بهش رو بدم
من دیگه به اون نیازی نداشتم
با اخمای تو هم رفته و جدی گفتم:
_ کارش دارم
زبونشو روی لباش کشید و با لحن حرصی ای گفت:
_ چقدر صمیمی
بعد عقب عقب وارد خونه شد و برگشت و رفت سمت پیانو و از روش گوشیش رو برداشت و به سمتم اومد و منم
همچنان جدی نگاهش میکردم
به صفحه گوشیش خیره شد و بعد از چند لحظه گفت:
...09 _
شماره رو وارد کردم و روش زدم:
_ کله رنگی
نگاه سردی به سارین دوختم و اون عجیب نگاهش غم زده بود
اروم گفتم:
_ خداحافظ
پشتمو کردم و خواستم به سمتِ درِ حیاط برم که صداش مانع رفتنم شد
_ نیاز
اونقدر اسممو نیازمند صدا زد که ناخداگاه اخمام رفت تو هم
برگشتم سمتش که دیدم اروم و غم زده داره نگاهم میکنه
1401/06/25 23:26