ارسال شده از
#پارت88
#دختر_فراری
- سارا تو پیامو جادو کردی به خدا..
+ مهم نیست..مهم منو توئیم..
تو چشمام نگاه کردو لبخندی زد.. کمی به جلو خم شدو اروم اروم فاصلشو کم کرد..
قلبم شروع کرد به تند تپیدن و تنم داغ کرد...کف دستم عرق کرده بود و استرس داشتم.. هرچند برای اولین بار نبود انقد به هم نزدیک شده بودیم اما با هربار نزدیکه بهنام به من این حسا به وجود میومدن..
نزدیکتر شد .. نزدیکتر .. نزدیکتر و تو کسری از ثانیه لبامو به اتیش کشید.. چشمامو بستمو بدون تقلا کردن خودمم باهاش همکاری کردم..
چقدر این لحظه برام شیرین و دوست داشتنی بود .. لبامو نرمو اروم میبوسید..دستشو از گوشه شالم بین موهام فرو کردو کم کم شدت بوسش بیشتر شد اما خیلی زود دوباره به نرمی گوشه ی لبمو بوسید..
سرشو بالا اوردو پیشونیمو بوسید...روی چشمامو ، گونه هامو ، لاله ی گوشمو ، گردنمو بوسههای ریز میزد..
سرشو تو گردنم فرو کردو نفس عمیق کشید ..
- بوت .. دیوونم میکنه..
چشمام همچنان بسته بود .. حس خجالت بهم دست داد برای همین تک سرفه ای کردمو بهنامو صدا زدم..
بهنام یه بوسه ی دیگه رو گردنم کاشتو ازم فاصله گرفت..
کمی که گذشت گوشیشو از جیبش در اورد..
- سارا عکس بگیریم..
با خوشحالی گفتم :
+ بگیریم
فلش گوشیشو روشن کردو گوشی رو بالا گرفت.. با هم به دوربین نگاه کردیم.. لبخندی زدیمو بهنام با فشردن دکمه عکسو گرفت..
چند تا دیگه عکس تو حالت های مختلف گرفتیم و دوباره بیکار نشستیم..
دیگه حسابی از فضای خفه کننده ی اسانسور خسته شده بودم..
1401/10/17 23:17