#پارت68
گفتي ازدواج ميكنيم!!
-رضا: چون تو مرامم بد ذاتي نيست و ميدونم رابطشون با هم حلاله، خواستم با هم برابر باشيم تا گله اي نمونه!! اونا عقد كردن ؛ ما هم عقد ميكنيم , ولي تو مال من ميشي ، تمام و كمال تا وقتي كه من بخوام
- من راضي نباشم عقد درست نيست
- مشكل خودته ، سعي كن راضي باشي
يه دفعه صداي متعجب نازي هردومونو ساكت كرد
-نازي: صبر كن ببينم نفس عقد كررررده؟؟؟
-رضا: بفرما همينو مي خواستي دهن لق! بايد حتما ابروي منو ببري؟؟؟
-نازي: چي مي گي رضا ؟ منظورت چيه؟؟
-رضا : نازي فقط ب تو ميگمااا ، نبينم كسي فهميده، ب خصوص فاميل
-نازي: ميگي چيشده يا نه؟؟؟
-رضا: نفس با برادر ايشوووون فرار كرده و ازدواج كرده
-نازي:چيييييييي؟؟؟؟؟
و در ادامه حرف رضا گفتم:
-و حالا اقا منو دزديده و مي خواد باهام ازدواج كنه تا برابر بشع!!!
1401/10/20 20:53