#پارت142
-دیدی سایه اشو از سرم برداشت/؟
-دیدی منو به یکی دیگه فروخت؟
-دیدی افتادم تودست یه عالمه گرگ؟
-بابا دیدی دخترتو دریدن؟
-دیدی تیکه تیکه اش کردن؟
-دیدی مرگ احساسمو ؟دیدی منو کشتن؟
-دیدی هیچکس نیست برام عذاداری کنه؟
-دیدی بی *** شدم؟
-اااااامــــــــیــــــر!
-کجایی آخه نامرد؟!
-اینطوری قول دادی مواظبم باشی؟
-این بود قولی که به بابا دادی؟
-رضا منو بازی داد،خوبم بازی داد،نابودم کرد!
تاشب گریه میکردمو زار زدم ،صدای م.زیکو خنده از پایین میومد،
لابد مهمونهاش اومدن؛
صدای قهقه ی خنده ی دخترها آزارم میداد،
گوشمو گرفتم سرمو بیشتر تو بالش فرو کردم:
بی جون روتخت افتاده بودم که صدای پایی روی پله ها شنیدم،
ییشتر زیر پتو فرو رفتمو خودمو پهنان کردم،
قدمهاش نزدیک و نزدیکتر میشد تااینکه صدای قدم هاش از کنار اتاقم اومد
1401/10/21 20:19