#پارت236
-این ست قشنگـ کم داشتی الان کامل کامل شدی !!!!
-ماشالا خانم عروسیتون هم مثل خودتون خوشگله !!
-مرسی گلی !
الان منو رضا بببینه چی میشه ،چه حالی میکنم رضا منو اینطوری بببینه ،بدبخت عقده ای لیاقتش همون سمیراس
که فرانک حانم گفت:
-بریم دختر خوشگلم؟
-اره بریم !
فرانک خانم اول رفت از اتاق بیرون که صدای رضا اومد یکم خودمو گرفتم و از اتاق اومدم بیرون،که فرانک خانم بهش میگفت:
-حاضر شدی رضا؟
-...........
خیلی خنده ام گرفته بود ،رضا به من خیره شده بود و نفهمید فرانک خانم گفت ؛
که فرانک خانم زد زیر خنده و گفت:
-رضاااااااااا، چیه تعجب کردی؟چرا اینطوری آرزو رو نگاه میکنی؟
-این دختره این همه به خودش رسیده چه خبره،؟مگه عروسی عمه اش میخواد بره؟
برگشتم و تو چشماش خیره شدم و گفتم:
-به شما ربطی نداره ،از الان من باشما هیچ نسبتی ندارم ،فقطم امروز به خاطر فرانک خانم میام !
-رضا اینقدر به سروکله آرزو نپر یه امروز رو بذار بدون غصه باشیم
-باشه ،مامان چشم!
اووووم رضا هم خوشتیپ کرده بوده ،یه کت شلوار مشکی پوشیده بود و یه کروات آبی زده بود،نمیدونم چم شده وقتی میبینمش قبلم تند تند میزنه،!
از پله ها اومدیم پایین و راننده منتظرمون بود رفتیم تو ماشین نشستیم تا رضا بیاد/
-رررررررضـــــا !
بیا دیگه پسرم،
اومد و کنار من نشست ،من یکم خودمو کشیدم سمت فرانک خانم"
رضا دستشو کرد تو جیب کتش که گوشیش رو در بیاره کتش به نگین لباسم گیر کرد و نمیخواست با من حرف بزنه و نمیتونست این نگین رو جدا کنه"
منم تا دیدم گفتم:
-اوووووف ،الان واجبه دستتو کنی تو جیبت تا اون ماسماسک رو در بیاری؟؟؟
-آره که واجبهـ،لباست اینقدری هم واجب نیستـ،پاره شد که شد !
-همین جا لباست میکردمـ،اگه نگینش جدا میشد !!!!!
که صدای خنده فرانک خانم اومد
-وااای شما دوتا خیلی باحالید ،از دست این کاراتون آدم خنده اش میگیره!
نگاهی به رضا کردم ونگاهمو ازش گرفتم !
-جا دخترم نفس خالیه،فرناز خیلی نفس رو دوست داره!
-حرفی ازشون نزن که دلم خونه!!!!
اون دوتا الان کیف حال میکنن ،
من بااین اژدها سپری میکنم!!!
که رضا با آرنج دستش زد به شکمم خیلی اعصبانی شدم گفتم:
-چته حیون ؟؟؟؟؟؟کاری نکن امروز آبروتو ببرم ها ،
-دیگه تیکه کلمه در موردم حرف بزنی الان پیشمی قشنگ حالیت میکنما!!!!
1401/10/22 22:31