#کوه_غرور 16
؟؟کوله پشتیو پشت و رو کردم وچندباری تکون دادم!کل محتواش پخش زمین شد...یه کلاسور و چندتا کتاب دانشگاهی...اتفاقا میشناختم اون کتابارو !واسه رشته ی برق الکترونیک بود...یه دسته کلید و چندتا اسکناس هزار تومنی کل محتویات کیفش بود...روی زمین خم شد و وسایلشو جمع کرد وزیر لب گفت:گفتم که دزد نیستم! کوله رو از دستم کشید و وسایلشو ریخت توش...من همچنان ایستاده بودم!از جاش بلند شد و گفت:دیگه تنهاش نذارید!اون خیلی بچه اس!ممکنه بالیی سر خودش بیاره! مات نگاهش کردم اما اون رفت و چنددقیقه بعد صدای در حیاط رو شنیدم! متعجب به رفتار اون دختر فکرمیکردم!اون هیچی بهم نگفت ...درمقابل تهمتی که بهش زدم هیچی نگفت...نه دادی...نه فردیادی...نه اخمی...نه آبرو ریزی...هیچی...تازه بهم گفت اون بچه رو تنها نذارم.چه قدر عجیب بود.رفتار این دختر چه قدر عجیب بود. به اتاقم برگشتم...پشت میز نشستم و دوباره به عکس رو به روم خیره شدم!خدا میدونست که تا چه حدازاین مرد متنفربودم...پاکت سیگارو برداشتم و یه نخ ازتوش کشیدم بیرون!گوشه ی لبم گذاشتم وبافندک طلاییم روشنش کردم!اولین پک رو به سیگار زدم و دودشوفوت کردم بیرون!برای چندلحظه دود جلوی چشمامو گرفت ودیدم تارشد!اما طولی نکشید که دوباره چشمم به اون دوجفت نگاه سبز افتاد!اون نگاه سبز که یه شب وجودمو به آتیش کشید!غرورمو له کرد ومنو زیر پاهاش خرد کرد!اون مردک عوضی روحیمو نابود کرد!سام شروشیطون رو به یه پسرسردوخشک تبدیل کرد!کسی که هیچ احساسی براش نمونده...کسی که بودن ونبودن بقیه براش مهم نیست اصلا هیچی براش مهم نیست فقط وفقط خودش مهمه خودش!همون شب...تو همون شب کذایی سام مرد!مرد وروحش ازبدنش جداشد! بی اختیار کشیده شدم به ده سال پیش!به وقتی که تازه وارداون زندان شدم!هنوز به فضای اونجا آشنا نشده بودم وکسی رو نمیشناختم ولی غلام ودار ودستش کسایی نبودن که نشد شناختشون !توی زندان واسه خودشون حکم رانی میکردن وهیچ *** جرعت نداشت حرفی بهشون بزنه...منم سعی میکردم زیاد تو دیدشون نباشم تا واسم دندون نتراشن اما...اونا زرنگترازاین حرفا بودن!اون شب سیاه وکثیف رو هنوز یادمه...وحشتمو یادمه...فریادمو یادمه...حلقه ی اشک تو چشمامو یادمه!التماسامو یادمه!بی اعتناییهاشو یادمه...خنده هاشو یادمه...همه چیزو یادمه مثل یه فیلمی که روی پرده ی سینما درحال پخشه یادمه...اون مردک بهم دست درازی کرد!منو غریب وتنها گیر آورد وبهم...اون شب تمام تلاشمو کردم تا ازدستش فرار کنم اما
1401/10/27 15:38