#کوه_غرور 94
یر موضع هم نمیدادن...روژین روی پسره افتاده بود و دستای پسره دور کمر روژین حلقه شده بود! اینجا چه خبر بود؟ اینا چرااز رو زمین بلند,نمیشن؟! شالمو روی سرم مرتب کردم وقدم دیگه ای به جلو برداشتم باصدای نسبتا آرومی گفتم:روژین؟! اهمیتی نداد...انگار تویه دنیای دیگه سیر میکرد وصدای منو نمیشنید،تن صدامو کمی بالاتر بردم وگفتم:روژین باتوام؟!چت شده؟ باز اهمیتی نداد...ازاین همه بی خیالیش حرصم میگرفت،قطره های اشک دونه دونه از چشماش میچکید و روگونه ی پسره میافتاد. نگاهی به چهره ی عصبانی سام انداختم نگاه اونم به من بود!اخم غلیظی رو پیشونیش نقش بسته بود...اینبار سام تقریبا فریاد زد:پدرام!؟
چه مرگت شده؟پاشو خودتو جمع کن! پدرام؟!درست شنیدم؟الان سام گفت پدرام؟یعنی این پسره همون پدرامیه که روژین ازش حرف میزد؟ولی اینجا چی کار میکرد؟باسام چه نسبتی داشت؟ پدرام تکونی خورد وباتکونش روژین انگار ازخواب پرید...هول خودشو جمع وجور کرد وازروپدرام بلند شد...سرپاایستاد ولی نگاهش هنوز به پدرام بود...به سمتش رفتم و دستمو دور شونه هاش حلقه کردم وبالحن ملایمی گفتم:آروم باش عزیزدلم...آروم! تازه متوجه من شد.نگاه خیسشو به صورتم دوخت...چشماش غمگین ترازهمیشه بود!عادت نداشتم روژین شیطون و پرحرف رو اینجوری ببینم… زیر لب حرفایی زد که هیچی ازشون نفهمیدم...یه قدم عقب رفت وازم فاصله گرفت،تک سرفه ای کرد و باآخرین سرعت از سالن بیرون دوید...مات به رفتنش نگاه کردم ووقتی به خودم اومدم که صدای در حیاط بلند شد. تکونی خوردم وبه سام نگاهی انداختم اینبار پدرام هم کنارش ایستاده بود...فرصت کردم به چهره اش دقیق شم...صورت کشیده و مردونه ای داشت باپوست تقریبا سفید و موهای بور کوتاه...چشماش تقریبا عسلی بود و خیلی تو صورتش جلب توجه میکرد...درکل پسر زیبا وخواستنی بود و به روژین حق میدادم اگه یه روزی عاشق این بشر بود...البته نه فقط از نظر قیافه ازلحاظ رفتاری و متانت توی نگاهش حس میکردم پسر خوبی به نظر میاد اما باکارایی که باروژین کرده بود این حس خوب درمن سرکوب میشد و جاشو به یه تنفر کمرنگ میداد!اخم کمرنگی رو پیشونیش نشسته بود و بانوک
1401/10/28 20:23