رمان سرا

118 عضو

#عشق_خودساخته♥️
#پارت_111

آماده ضربه بعدی مهرداد بودم که نفس داغش به پشتم خوردو انگشتشو یهو وارد جلوم کرد
نالیدمو خودمو به جلو کشیدم تا از دستاش دورشم
مهرداد اما با من اومد جلوتر و گفت
- خوبه... گشاد نشده
وسط این حال حرصم گرفتو گفتم
- هرزه که نیستم
خم شد
کمرمو بوسیدو گفت
- آفرین
دستشو بیرون کشیدو بدنم شروع کرد به نبض زدن
لعنتی چرا من انقدر آسیب پذیر بودم
زیر دست مهرداد موم میشد بدنم
مهرداد دستشو رو باسنم کشیدو گفت
- چه قرمز شدی
خواستم بگم پوستم حساسه
اما هنوز حرف نزده بودم که دوتا دستش محکم دوباره کوبید به باسنم
اینبار تقریبا جیغ زدم
مهرداد جونی گفتو دوباره زد
تلاش کردم برگردمو گفتم
- مهرداد بسه درد داره
- میزنم که دردت بیاد این تنبیهه
دوباره زد
جیغ زدم
- یه تنبیه دیگه این بسه
تو گلو خندید
دستشو رو باسنم کشید
فکر کردم بیخیال شد
اما دوباره کوبید و با جیغ من گفت
- باشه...
دستشو دایره وار رو باسنم کشیدو گفت

1401/11/10 20:34

#عشق_خودساخته♥️
#پارت_112

- بریم تنبیه بعد
نفس گرفتم
باسنم انگار رو آتیش بود
صدای باز شدن زیپ اومد
برگشتم سمت مهرداد دیدم کمر شلوارشو باز کردو
آلت آماده اش رو بیرون آورد و گفت
- من تازه ارضا شدم. اما تنبیهت اینه دوباره ارضام کنی
با همین حرف منو دوباره تنظیم کرد
پشتم قرار گرفت و گفت
- ببینم ناله هات می‌تونه کمکت کنه یا حالا حالا ها باید زیرم بمونی
- مهرداد مامانم اینا...
حرفم ناتموم موند
چون مهرداد خودشو یه ضرب وارد جلوم کردو نفس رفت
آهم بلند شد
کمرمو گرفتو بدون مکث شروع کرد
ضربه ای زد به باسنمو گفت
- ناله کن دیبا... تو که نمی‌خوای دوساعت کارمون طول بکشه...
دوساعت؟ جدی که نمیگفت؟
هیچ مرد عادی و سالمی دوساعت یه رابطه اش طول نمیکشه
تهش 20 دقیقه...
اما انگار فکرم اشتباه بود
ناله هام جیغ شده بود
پاهام شل شده بود
سه بار شاید ارضا شده بودم
اما بی فایده بود
مهرداد هیچ تغییری نکرده بود
یهو خودشو بیرون کشید
فکر کردم تموم شد

1401/11/10 20:36

#عشق_خودساخته♥️
#پارت_113

اما خودشو به پشتم فشار داد
جیغ زدم نه نه...
اما مهرداد توجه نکرد
دستمو پس زدو گفت
- این تنبیه دیبا... یادت که نرفته. خودتو شل کن
نالیدم اما آخر مهرداد خودشو واردم کرد
خوشبختانه اینبار با چند ضربه ارضا شدو خودشو داخلم خالی کرد
اما من واقعا جونم ته کشیده بود
مهرداد با وزنش خودشو رو من رها کرد
چند دقیقه رو تخت دراز کشیدم
بالاخره مهرداد بلند شدو خودشو بیرون کشید
ضربه آرومی به باسنم زدو گفت
- چه سرخ و سفید شدی. تا فردا بمونه کلی کار دارم باهات
به سختی بلند شدم
مهرداد چند برگ دستمال کاغذ بهم داد و گفت
- بزار پشتت کم کم نشتی میدی
دستمالو گرفتم. خودمو تا حدودی خشک کردمو لباس پوشیدم
پشتم انگار پاره شده بود
چند برگ پشتم گذاشتمو بعد شورت پوشیدم
لباسام تنم بود زود مرتب شدم
مهرداد هم خودشو مرتب کردو گفت
- فردا برنامه ات چیه؟
- خیلی شلوغه
دروغ گفتم
باید زمان می‌گرفتم تا فکر کنم
مهرداد گفت
- مهم نیست چقدر شلوغه جواب منو بده
به سمت در رفتو گفت
- بیا بریم تا دیرتر از این نشد برسی خونه
پا تند کردم
همین الان دیر بود
از پله ها پائین رفتیم

1401/11/10 20:37

#عشق_خودساخته♥️
#پارت_114

دور استخر محمد با موهای شرابی تو بغلش نشسته بودن
با دیدن ما نیشش باز شد
دختره با اخم به مهرداد نگاه کردو نگاهشو گرفت
من اما به هیچکس نگاه نکردم رفتم سمت ماشین مهرداد
اومدیم از بس استرس داشتم به ماشینا توجه نداشتم
پشت سرم یکی از پسرا گفت
- خوش میگذره. یکی دختر میاره یکی دیگه میبره
مهرداد گفت
- به برزو بگو من یه مدت نیستم رو من حساب نکنه
هیچکس چیزی نگفت
مهرداد دزدگیر ماشینو زدو قفلش باز شد
من رفتم بشینم که محمد گفت
- مهرداد، دیبا قرار بود بیاد پارتی آخر هفته
فقط شنیدم مهرداد گفت
- بیخود
اما بعدش سوار شدم و در ماشینو بستم
ادامه بحثو نشنیدم
مهرداد با اخم اومد سوار شد
راه افتاد و گفت
- باورم نمیشه دختری که انقدر می‌فهمه برای نیازش باید بره پیش مشاوره، انقدر *** باشه که بره گروه سک‌س چت و پارتی *** یه عده غریبه
سرم پائین بود
مهرداد گفت
- دوست داری بری؟ باشه. برو اما با یه نفر که میشناسی. اعتماد داری
پشت چراغ قرمز ایستادو گفت
- حتی با منم نباید بری! میفهمی دیبا حتی من؟
فقط شوکه نگاهش کردم که گفت
- آدما که مست میکنن دیگه هیچی حالیشون نیست دیبا
مهمونی *** پره مردو زن مسته.
خود من سگ مستم. میفهمی چی میگم؟
آروم گفتم
- فهمیدم. اشتباه کردم

1401/11/10 20:39

#عشق_خودساخته♥️
#پارت_115

پوزخندی زدو گفت
- خیلی اشتباه کردی. هروقت هرزه شدی زیر صدتا مرد خوابیدی بعد پاشو برو پارتی bdsm
لب هامو فشردم و چیزی نگفتم
مهرداد پشت چراغ بعدی ایستادو گفت
- دیبا... پریودت کیه؟
چند لحظه طول کشید تا تو مغزم بشینه چی گفت
برگشتم سمتشو نگاهش کردم که گفت
- آبمو جلوت نریختم اما برای اطمینان اگه وسط دورته قرض بگیرم برات
- نه... نزدیک پریودمه
- خوبه...
هر دو سکوت کردیم
مهرداد گفت
- درد داری؟
- پشتم آره
- خوبه...
باز سکوت کردیم
مهرداد سکوت رو شکست و گفت
- وقتی به این فکر میکنم با محمد سک‌س چت کردی دلم میخواد بازم تنبیهت کنم
- اما من که با تو تو رابطه نبودم. تو هم همین امروز داشتی یه دختر دیگه میکردی. این مدت هم حتما با کلی ها رابطه داشتی!
مهرداد سکوت کرد
فکر کردم از حرفم متقاعد شده
اما با لحن عصبانی و سنگینی گفت
- کسی که گذاشت و رفت تو بودی! وگرنه من که حسابی ارضات کرده بودم! چیزی کم نداشت رابطه ما که تو بخوای بری سراغ *** دیگه!
حرفشو درک نمیکردم

1401/11/10 20:40

بش گفتم دلبر
تو امنی برام. یه گوشه‌ی امن.یه جایی که دلم نمی‌خواد کسی پیداش کنه.
کسی بهش دست بزنه..نمیخوام حتی یه درصد از این امنیت رو با کسی شریک بشم»
برگشت گفت ببین دیوونه «منم دوست دارم»

1401/11/12 19:01

#عشق_خودساخته♥️
#پارت_117

مهرداد نفسشو با حرص بیرون داد
گوشیشو برداشت و اینستاگرام باز کرد
یه پیج آورد نوشته بود داغ وطنی
به سمت من گرفت و گفت
- عکست اینجاست؟
گوشیو ازش گرفتمو نگاه کردم
بالای 2000 تا عکس تو پیج بود
نگاه نکرده خواستم بگم مال من نیست هیچی که چشمم خورد بهش
باورم نمیشد. این عکس آخری بود که برا محمد فرستاده بودم
از زیر سینه هام
نوکشو پوشونده بودم
دستام یخ شد
مهرداد گفت
- کدومه؟
به دروغ گفتم
- مال من نیست
پوزخند زد
گوشیو گرفتو خودش نگاه کردو گفت
- این پیج محمده. مگه میشه عکس اینجا نذاره
پیجو بالا پایین کردو گفت
- این عکس تو نیست
همونو نشونم داد که مال من بود
با تاسف سر تکون داد برامو گفت
- دیبا 20 ساله از تهران یه دختر حش‌ری و هات. چقدر هم برات کامنت گذاشتن
دلم پیچید
بیشرف... بیشرف...
اسم و سنمو گذاشته بود
بیشرف...
ویس ها. اون ویس های سک‌سی ازم میگرفت
یعنی اونارو هم...

1401/11/12 19:04

نصب اپلیکیشن نی نی پلاس

1401/11/12 19:05

#عشق_خودساخته♥️
#پارت_118

در ماشینو باز کردم و تو جوب بالا آوردم
حالم خیلی بد بود
مهرداد پیاده شد اومد اون سمت
بهم دستمال داد و گفت
- خراب کردی دیبا...
خراب کرده بودم
همون روز که رفتم خونه مهرداد خراب کردم
اشکم راه افتاد
رو صندلی نشستم و مهرداد درو بست
دیرم شده بود
اما حالم بد بود
مهرداد سوار شد
داشت نگاهم میکرد
آروم گفتم
- دلم میخواد خودمو بکشم
بهش نگاه کردم. انتظار عصبانیت یا خشم یا تمسخر تو نگاهشو داشتم
اما تو چشم هاش ترحم دیدم
سریع نگاهمو ازش گرفتم
مهرداد گفت
- میگم عکساتو پاک کنه. دیگه اتفاقیه که افتاده.
آروم باش
اشکم راه افتاده بودو بند نمی اومد
مهرداد یه برگ دیگه دستمال بهم داد و گفت
- نباید به هر کسی اعتماد کنی دیبا. تو اینترنت یه نفر اومده هرچقدر هم زبون بریزه تو نباید عکس بدی.
فقط سر تکون دادم
مهرداد نفس کلافه ای کشیدو گفت
- تو اومدی دفترم... محل کارم... خونه ام... بعد ترسیدی که نباید اعتماد کنی اونوقت به یه بی سر و پا تو مجازی عکس دادی. فقط امیدوارم ویسی چیزی ازت نداشته باشه

1401/11/12 19:06

#عشق_خودساخته♥️
#پارت_119

گریه ام شدید تر شد
مهرداد گفت
- بسه حالا... من زنگ میزنم ببینم چی میشه. برو داره ساعت 7 میشه.
اشکمو پاک کردم
مهرداد گفت
- به مامانت اینا بگو رو پله های دانشگاه سرخوردی دیر شد تا بیای. مدرکشم پشتت که سرخه
- جای دستت چی؟
قرمزیش بیشتر از جای انگشتام تو چشمه
سر تکون دادم و پیاده شدم
اما حالم بد گرفته بود
لحظه آخر به مهرداد نگاه کردم
لب زدم مرسی
اونم با لبخند محوی سر تکون داد
رفتم سمت خونه
واقعا گند زده بودم
باید با همون مهرداد میموندم
هم ارضا میشدم هم رابطه محفوظ بود
نه اینکه برا محمد عکس سک‌سی بفرستم و فکر کنم کار بی خطریه
رسیدم خونه و مامان حسابی عصبانی بود
بهش گفتم کلاس داشتم بعدش عجله کردم زمین خوردم
عصبانیتش کم شدو برام حوله داغ آورد
گوشیمو چک کردم دیدم محمد پیام داده
- معلومه خوب میدی که مهرداد و تکون دادی. اون عوضی رو خواهر خودشم غیرت نداره
دلم پیچید
اما جوابشو ندادم
فقط پیامشو فوروارد کردم برای خودم
مهرداد پیام داد چطوری؟ محمد عکساتو پاک کرد
جواب دادم
داغونم. پشتم میسوزه. باسنم درد داره. دلم شکسته. اما مرسی بخاطر اینکه عکسامو پاک کردی
علامت خنده فرستادو گفت

1401/11/12 19:07

#عشق_خودساخته♥️
#پارت_120

- همش حقته. فردا 4 میام دانشگاه دنبالت
باید بهونه میاوردم تا نرم
اما انقدر احساس تنهایی داشتم که نوشتم
کلاسم 3 تمومه
- خوبه پس 3 میام
- بلدی دانشگاهمو
- آره... فقط دیبا... موهای تنتو بزن.
از حرفش کلی خجالت کشیدم
امروز فکر نمی‌کردم چنین اتفاقی بیفته
قشنگ جنگل بودم
براش نوشتم
- من آدم تمیزیم امروز یهو شد
جواب داد
- نگفتم غیر این هستی. من فقط بدون مو دوست دارم
وگرنه هر دو مدل تمیزی
لبخند زدم
کاش از اول با مهرداد میموندم
بلند شدم و رفتم دوش گرفتم. دوتا لپ باسنم کاسه خون شده بود
دست مهرداد واقعا ضرب داشت
خودمو حسابی تمیز کردم
صبح با ذوق بیدار شدم
باورم نمیشد انقدر برای رفتن خونه مهرداد ذوق داشتم
با وجود درد پشتم
کلاس هارو نفهمیدم چطور گذروندمو زودتر از همه زدم از دانشگاه بیرون
مهرداد هم زودتر از 3 ایستاده بود جلو ایستگاه اتوبوس
سریع رفتم سوار شدم و به هم سلام کردیم

1401/11/12 19:09

#عشق_خودساخته♥️
#پارت_121

بوی عطر مردونه تو ام با سیگارش حس میشد
نگاهم کرد اما لبخند نزد
ماشینو روشن کردو گفت
- گویا حالت بهتره
لب گزیدم
از بس خوشحال بودم مهرداد هم متوجه ذوقم شده بود
خودمو کنترل کردم و گفتم
- آره...
سری تکون داد و گفت
- خوبه... چون تنبیه جدید برات حاضر کردم
ذوقم خوابیدو نگران گفتم
- تنبیه جدید؟
مهرداد سر تکون داد
قفل گوشیشو باز کرد
گرفت سمت منو گفت
- پلی کن
یه ویس بود. زدم تا اجرا شه و یخ شدم
صدای خودم بود که برا محمد فرستادم
چقدر محمد پست عوضی بود
سریع استوپ زدم
اما مهرداد گفت
- بزن بره جای خویش مونده
با خجالت گفتم
- می‌دونم گند زدم
مهرداد گوشیو از دستم گرفت
دوباره پلی کرد
صدام تو ماشین پخش شد
گوشمو گرفتم
اما صدای خودمو می‌شنیدم
تو ویس وسط حرفام به جای محمد گفتم مهرداد
هینی گفتمو به مهرداد نگاه کردم
ویسو قطع کردو گفت
- اگه میبینی آرومم فقط بخاطر همینه... تو حتی تو سک‌س چت با اون عوضی منو تصور میکردی
سرمو انداختم پائین و گفتم

1401/11/12 19:10

#عشق_خودساخته♥️
#پارت_122

- رابطمون خیلی خوب بود. حتی دیروز که تنبیه ام کردی.
مهرداد عصبانی کوبید به فرمون و گفت
- درد منم همینه لعنتی... وقتی به این خوبی بود آخه دردت چی بود رفتی سراغ *** دیگه
اینارو تقریبا داد زد
تو خودم جمع شدم
مهرداد زد کنار و گفت
- دیبا...
نگاهش کردم. هم عصبانی بود هم کلافه
با لحن آروم تری گفت
- خودت ریز به ریز هرکار کردین بگو. دوست ندارم محمد هی تیکه تیکه یه بخشو برام رو کنه
سرمو انداختم پائین
اشکم راه افتاد مهرداد دوباره عصبانی گفت
- چرا گریه میکنی؟
با بغض گفتم
- بریم خونه ات؟
سکوت کرد
ماشینو روشن کردو راه افتاد
به این مسافت و سکوت احتیاج داشتم
واقعا با خودم چی فکر کردم که با محمد سک‌س چت کردم
یه غریبه که حتی فامیلیش رو نمی‌دونستم
رسیدیم به خونه مهرداد
تو سکوت رفتیم بالا
بار قبل که اومده بودم اینجا یه دختر دست نخورده بودم
اما اینبار چی؟
کسی که عکساش تو پیج سک‌سی ریخته
دوباره اشکم راه افتاد

1401/11/12 19:12

#عشق_خودساخته♥️
#پارت_123

مهرداد کلید انداخت
هردو وارد شدیم
بغضمو خوردم
خواستم حرف هایی که آماده کرده بودمو بگم
اما مهرداد بازومو گرفتو برگردوند سمت خودش
مقنعه ام رو سری از سرم کنار دادو دست دیگه اش
گیره موهامو باز کرد
تا بفهمم چیشد حریص لبمو بوسید
باید حرف میزدیم
اما این بوسه شیرین تر بود
مهرداد همینطور که منو می‌بوسید دکمه های مانتوم رو باز کرد
در حالی که مانتومو بیرون می‌آورد
از لبم جداشدو گفت
- می‌خوام تنبیهتو از همینجا شروع کنم
با این حرف هولم داد تا دمر بشم رو دسته کاناپه
خم شدم و حدس زدم میخواد دوباره با دستش منو تنبیه کنه
منتظر بودم شلوار جینمو بکشه پائین
اما دستشو از رو لباس رو باسنم کشیدو گفت
- تو جین لعنتی چی میشی...
فشاری به باسنم تو دستش داد
برگشتم نگاهش کنم که دیدم از کنار در پاشنه کش بلند و فلزی رو برداشت
مثل خط کش زد به کف دستش
شوکه گفتم
- مهرداد میخوای چیکار کنی؟
چشمکی زدو گفت
- بشمار... ده تاست فقط
با این حرف دستشو بالا بردو ضربه محکمی از رو لباس به باسنم زد
جیغم بلند شدو مهرداد گفت

1401/11/12 19:13

#عشق_خودساخته♥️
#پارت_124

- هر کدوم جیغ بزنی دوباره میزنم
با وجود اینکه با بخش سیقلی پاشنه کش میزد
از روی شلوار جین
اما بازم مثل شلاق بود
دستشو بالا برد دوباره زد
لبمو گاز گرفتم تا چیزی نگم
مهرداد گفت
- لبتو کبود نکنی‌...
لبمو رها کردمو مهرداد ضربه بعدیو زد
پاشنه کش طولش شاید 70 سانت بود
اما مثل یه شلاق میموند رو تنم
نالیدمو مهرداد گفت
- من... مستر توام دیبا...
چهار...
- باید طبق خواست من رفتار کنی
پنج...
- ویس سک‌سی... عکس سک‌سی... حتی خیال سک‌سی
کس دیگه رو تو سرت نمیخوام...
انگار یک سال شد تا بالاخره جیغ زدم ده... ده...
بسه...
مهرداد خندید
یه ضربه دیگه زدو گفت
- برای الان بسه...
اما بازم هست
از پشتم کنار رفت
پاشنه کش رو کنار جاکفشی آویزون کردو گفت
- به محمد فکر میکنم دوست دارم ده تا دیگه بزنم
نالیدم
- مهرداد... اشتباه کردم... بسه خواهش میکنم
نفسشو با حرص بیرون داد
نگاهم کردو گفت
- بکش پائین شلوارتو
آروم گفتم
- اینجا؟
سر تکون داد آره و با انگشت اشاره کرد باز پشت کنم
عملا هنوز جلو در بودیم

1401/11/12 19:14

#عشق_خودساخته♥️
#پارت_125

کنار اولین مبل پذیرایی
پشت کردمو شلوار جینمو کمی پائین دادم
نمیدونستم پشتم چطوریه
مهرداد اومد پشتم
دستشو رو باسنم کشیدو گفت
- هوم... خوب شده... چقدر پوستت خوب قرمز میشه
بازم باسنمو تو دستش فشرد و انگشتشو بین پام کشید
تو گوشم گفت
- این خیسی تو منو از راه به در میکنه... برو اتاق کامل لخت شو تا بیام
مکث‌ نکردمو مثل عروسک کوکی پا تند کردم سمت اتاق مهرداد
خدایا
من دارم چیکار میکنم؟
عقلمو از دست دادم؟
تو اتاق مهرداد ایستادم
تصویرم تو آینه اتاقش ایستاده بود
با لباس نامرتب و گونه های سرخ
مغزم میگفت بدو
بدو بیرون
و دیگه برنگرد
اما قلبم میگفت
تو به این رابطه نیاز داری تا آروم شی پس اسیر کلیشه ها نباش لذت ببر
بازم قلبم پیروز شد
شلوارمو پائین کشیدمو با شورتم از پام بیرون آوردم
هنوز بالا تنه ام تنم بود که مهرداد اومد
یه ظرف پر از یخ های قالبی دستش بود
نگاهش رو تن بالا و پائین شدو گفت
- مد جدیده؟

1401/11/12 19:15

#عشق_خودساخته♥️
#پارت_126

خندیدم و کامل لخت شدم
همینطور که من لخت میشدم مهرداد یخ هارو رو پا تختی گذاشتو لم داد رو تخت
نگاهش کردم و گفتم
- تو لخت نمیشی؟
با بالا انداختن ابروهاش گفت نه
- چرا؟
لبخند محوی زد و گفت
- چون من... مستر توام...
بهم اشاره کرد برم سمتشو گفت
- حالا بیا کنار من و خم شد. باسنت به سمت من باشه اما سرت بیاد اینجا تا برام بخوریش
با این حرف به آلتش از رو لباس اشاره کرد
آروم گفتم
- رو تخت واسم بهتر نیست؟
متفکر نگاهم کرد
سری تکون دادو جا به جا شد
تقریبا وسط تخت بودو گفت
- آره... بیا اینجا مدل داگی خم شو...
زیپشم باز کردو کلافه گفت
- بدو دارم منفجر میشم اما ترجیح میدم تو دهن تو خودمو خالی کنم
با دیدن حال مهرداد فهمیدم واقعا در معرض انفجاره
امیدوارم بودم زود تخلیه شه
چون خوردن آلتش برام جالب نبود
رفتم کنارش و تو حالت سجده مانند خم شدم
باسنم سمت مهرداد بودو سرم...
درست زیر شکمش
زبونمو به آلتش کشیدم. همممی گفتو دستشو رو باسنم کشیدو گفت
- چه خوب سرخه

1401/11/12 19:19

#عشق_خودساخته♥️
#پارت_127

کمی آلتشو وارد دهنم کردم که مهرداد دست برد تو سطل یخ
آلتشو تا نصفه تو دهانم فرو کردم که مهرداد یه قالب یخو گذاشت درست رو واژنم
ناخداگاه از جا پریدم
مهرداد اما باسنمو گرفتو گفت
- کجا
با این حرف منو کشید سمت خودشو گفت
- بیا روم اصلا
حالا تو مدل 69 دراز کشیده بودیم
من رو مهرداد و برعکس
مهرداد گفت
- بخور دیگه دیبا تعارف میکنی
با این حرف دوباره یخ رو به مقعد و واژنم کشیدو گفت
- نکن از سرما میسوزه
مهرداد کارشو تکرار کردو گفت
- نکن از فرهنگ لغتت حذف کن... من هرکار بخوام میکنم. حالا هم بخور وگرنه طور دیگه دهنت میزارم
لحنش کلافه بود
برای همین آلتشو دوباره تو دهنم فرو کردم
اما با سرمای یخ باز از جا پریدم
مهرداد عصبی گفت
- دیبا... کارتو بکن تکون نخور
اما باز دوباره با تماس یخ پریدم
یهو مهرداد عصبانی منو از رو خودش کنار زد
چرخوندم رو تخت
پاهامو گرفتو کشید لبه تخت عصبانی گفت
- دوست داری همش تنبیه بشی
فکر کردم میخواد بزاره دهنم
اما یه قالب یخ گرفتو فرو کرد تو واژنم
تقریبا یخ زدمو تقلا کردم
اما محکم پاهامو گرفته بود
نالیدم میسوزونه مهرداد
اما مهرداد بدون توجه به من آلتشو آوردم کرد
خندید و گفت
- سرما باعث دیر انزالی میشه

1401/11/12 19:21

#عشق_خودساخته♥️
#پارت_128

حالا بریم ببینیم چقدر قراره زیرم بمونی تا درس بگیری
با این حرف ضرباتشو شروع کرد
بدنم از سرمای یخ که داخل واژنم بود سر شده بود
سرما باعث شده بود درد زیر دلم بپیچه
ضربات مهرداد هم حالمو بدتر کرده بود
تقلا کردم از مهرداد فاصله بگیرم
که خم شد یه یخ دیگه برداشت و گفت
- دیبا تصمیم بگیر ببندمت به تخت با یه یخ دیگه یا آروم میشی تا کارمو کنم
نگاهش کردم خیلی جدی بود
سر در گم بودم
آروم گرفتم و گفتم
- درد دارم
- بزار کارمو کنم تا آب شه به قسمت خوبش برسی
هیچی نگفتم و مهرداد ضرباتشو شروع کرد
لبمو گزیدم تا صدام در نیاد
با هر حرکت مهرداد انگار یخ کوچیکتر میشد
دردش کمتر میشدو حالم بهتر
قالب یخ خیلی بزرگ نبودو کم کم آب شد
انقدر خوب شد که دیگه ناله هام بلند شد
صدای خنده مهرداد و شنیدم
اما چشمام بسته بودو غرق لذت بودم
با سرمای یخی که روی شکمم قرار گرفت چشم هامو به زور باز کردم
مهرداد با یخ رو شکمم میکشید و گفت
- دیدی به من اعتماد کنی خوش میگذره
هممم گفتم
واقعا نمیتونستم چیز دیگه ای بگم
مهرداد بلند خندیدو خودشو کشید بیرون آبشو خالی کرد رو شکمم

1401/11/12 19:22

#عشق_خودساخته♥️
#پارت_129

شکمم که از سرمای یخ حسابی سرد بود زیر آب مهرداد انگار سوخت
از قصد این کارو کرده بود
خندیدو گفت
- بعدی با کاندومه... این دفعه عصبیم کردی یادم رفت
انقدر تو لذت بود که به حرفش فکر نکردم
با کاندوم یا بی کاندوم برام مهم نبود
ته ذهنم یه نگرانی از مریضی و بارداری می‌چرخید اما انقدر نمیتونست بیاد جلو
مهرداد رو شکممو تمیز کردو گفت
- دمر شو دیبا
نالیدم
- یکم بخوابم
فکر کردم الان میگه نه
اما لامپ اتاقو خاموش کردو گفت
- باشه... برو زیر پتو پشت به من یکم بخواب منم تا خوابی پشتتو نرم کنم...
پتو کنار زدو منتظر نگاهم کرد
فقط نگاهش کردم
اخمش رفت تو همو ناخداگاه رفتم زیر پتو
پشت کردم به مهرداد
اونم لخت شد اومد پشتم
اول بغلم کرد
گرمای بدنش حس خوبی بهم میداد و نرم نرم خوابم برد
تو خواب و بیداری حس میکردم داره پشتمو میماله
اما حس خوبی بودو خوابمو لذت بخش تر کرد
وقتی انگشتشو کمی فشار داد داخل خمار چشممو باز کردم و گفتم
- درد داره...
هنوز جمله ام تموم نشده بود که مهرداد خودشو فرو کرد

1401/11/12 19:23

#عشق_خودساخته♥️
#پارت_130

تازه فهمیدم انگشتش نبود و داشت آلتشو به مقعدم می‌مالید
از درد خواستم جیغ بکشم که دستشو گذاشت جلو دهنم
دمرم کردو کامل اومد روم
خودشو فشار داد
حس کردم پاره شدم
درد بدنمو به لرزه انداخته بود
اولین بار بود مهرداد تا این حد خودشو واردم کرده بود
با یه حرکت خودشو بیرون کشید
نفس گرفتم و مهرداد گفت
- جیغ نزن دیبا... آپارتمانه ها
نالیدم
- خیلی نامردی
زد به باسنمو گفت
- لازمه باز مردونگیمو ببینی؟
هیچی نگفتم
خودش خندید باسنمو دستش کشید آلتشو گذاشتو گفت
- آماده؟
خواستم بگم آروم که فشار داد
بدون آرامش و ملایمت
جیغم تو بالشت خفه شد و مهرداد با لذت تنمو دست کشیدو تو گوشم گفت
- چه میلرزی از درد...
نفسم بالا نمیومد
باز خودشو یهو بیرون کشید
ضربه محکمی به باسنم زدم گفت
- تا همینجا بسه... اما یادت باشه... این فقط یه کمه از تنبیهته... بهتره حواست به حرفای من باشه
کنارم نشست
کاندومو از رو آلتش برداشتو انداخت تو سطل
آلتش آماده بود
بهم اشاره زدو گفت
- بیا بشین روش... وقت لذته...

1401/11/12 19:25

#عشق_خودساخته♥️
#پارت_131

داشتم رام میشدم
کسی که نای بحث کردن نداشت
با درد بلند شدم و مهرداد تکیه داد به تاج تخت
درست نشستم رو آلتش و باسنمو نوازش کرد
سرمو گذاشتم رو شونه اش و خودش شروع کرد به تنظیم ریتم حرکاتش
وسطشم بدنمو نوازش میکرد
لب هامو می‌بوسید و تنمو دست میکشید
یه رابطه عاشقانه کامل بود
انگار از خط تنبیه که رد شدیم مهرداد یه آدم دیگه بود
رو ابرا بودم که بالاخره مهرداد به اوج رسید و گذاشت کنارش دراز بکشم
بهم دستمال داد خودمو خشک کنم
دستمال هنوز لای پام بود که خوابم برد
با صدای مهرداد بیدار شدم که گفت
- دیبا... گوشیت داره زنگ میخوره
هول کردمو نشستم
مهرداد گوشی داد دستم
مامان بود. ساعت 6 شده بود
هنگ به مهرداد نگاه کردم که گفت
- بگو تو تاکسی هستی داری میای
سر تکون دادم و جواب دادم. سعی کردم صدام عادی باشه و سلام کردم
اما همین لحظه مهرداد یهو یکی از سینه هامو تو دستش گرفتو فشرد
مامان از اون سمت تلفن گفت سلام و من نفسم از این حرکت مهرداد رفت
مامان بی مقدمه گفت
- دیبا... عموت اومده کجایی؟
آب دهنمو غورت دادم و گفتم
- دارم میام...
- زودتر بیا... میخواد باهات حرف بزنه

1401/11/12 19:26

#عشق_خودساخته♥️
#پارت_132

مهرداد دستشو برد لای پام و من فقط تونستم بگم
- چشم
قطع کردم و کلافه گفتم
- چیکار می‌کنی دارم حرف میزنما
زبونشو به سینم کشیدو انگشتشو فشار دادو گفت
- منم دارم میکنمت ها
خودمو عقب کشیدم و گفتم
- باید برم خونه. عموم اومده مامان گفت با من کار داره
چشم های مهرداد تنگ شدو گفت
- عموت با تو؟ قضیه چیه؟ نکنه پسر عمویی چیزی داری؟
بلند شدم و لباس هامو از رو زمین برداشتم و گفتم
- پسر عمو دارم اما ایران نیست اصلا. تازه دوبرابره من سن داره.
مهرداد ساکت بود
برای همین برگشتم سمتش
اخم تو صورتش منو شوکه کرد. با عصبانیت گفت
- چه ربطی داره مگه کسی که دو برابر تو سنش باشه عقیمه؟
چشم چرخوندم و گفتم
- منظورم این بود ربطی به من نداره
مهرداد بلند شد
اونم شروع کرد به لباس پوشیدن و گفت
- پس عموت باهات چیکار داره؟
- چه میدونم، میرم ببینم چه خبره
- ریز به ریزشو بهم گزارش میدی دیبا
بی حوصله گفتم
- باشه چشم. مگه فیلم هندیه آخه که همین امروز من اینجا به تو دادم عموم بیاد منو خواستگاری کنه.

1401/11/12 19:27

#عشق_خودساخته♥️
#پارت_133

مهرداد اخم کرد
آروم گفت
- برام مهم نیست چیه... من رو این رابطه حساب کردم فکر در رفتن نباش
اخم کردم
خواستم جوابشو بدم
اما از اتاق رفت بیرون و گفت
- بدو دیرت شد
سریع مقنعه گذاشتم و رفتم پشت سرش و گفتم
- چرا یه جوری حرف میزنی انگار من مقصرم که عموم باهام کار داره
از خونه زدیم بیرون و مهرداد گفت
- چون تو طوری رفتار میکنی که انگار بدت نمیاد قضیه خواستگاری باشه
سوار آسانسور شدیم
از دستش عصبانی بودم برای همین گفتم
- آره من که دوست دارم بدم ، حالا به شوهرم بدم چرا ناراحت باشم
یهو تو یه لحظه دست مهرداد دور گردنم حلقه شد
منو چسبوند به آسانسور و خیره به صورتم گفت
- اصلا تو غلط میکنی بدم بدم راه انداختی چه برسه به اینکه به کسی جز من فکر کنی
وحشت کردم
یهو مهرداد انگار تبدیل به یه آدم دیگه شده بود
در آسانسور باز شدو مهرداد عقب رفت
نفس گرفتم و باترس نگاهش کردم
با سر اشاره کرد برم بیرون و گفت
- از لحظه ای که قبول کردی با منی دیگه حق نداری از این حرفا بزنی
بدمم میاد با لودگی حرف میزنی... مگه تو خراب هرجایی هستی بدم بدم راه انداختی
هنگ ایستاده بودم
دستمو گرفتو از آسانسور کشید بیرون
دکمه دزدگیر ماشینشو زدو گفت
- فهمیدی یا طور دیگه بفهمونم بهت؟
لحنش واقعا جدی و ترسناک بود
بی اراده گفتم

1401/11/12 19:29

#عشق_خودساخته♥️
#پارت_134

- فهمیدم...
در ماشینو برام باز کرد
تا نشستم درو کوبید
کل ماشین لرزید
خودش سوار شد
تو مسیر ساکت بودم
مهرداد گفت
- ببین چطور گند میزنی به لذت بعد یه رابطه
بازم ساکت بودم
رسیده بودیم سر کوچه ما
مهرداد پارک کردو گفت
- دیبا... سعی نکن بهم دروغ بگی، زیرآبی بری، دورم بزنی، خودت دیدی سرنوشتت به من وصله پس عاقل باش
سر تکون دادم
اما نمی‌دونستم معنیش چیه
من هنوز شوکه بودم
حس میکردم رد دستش رو گردنمه هنوز
پیاده شدم و نفهمیدم چطور رسیدم خونه
وارد شدم و سلام کردم تا برم سمت اتاقم
اما جای یه نفر چند نفر جواب دادن
برگشتم سمت پذیرایی
عمو و زن عمو بابا و مامان نشسته بودن
عمو گفت
- دیبا جان ما خیلی وقته منتظرتیم
مامان سریع گفت
- برو لباستو عوض کن بیا
باشه ای گفتمو رفتم اتاقم
همیشه انقدر بی ادب نبودم نتونم درست جواب احوالپرسی رو بدم

1401/11/12 19:30