♥️✨♥️✨♥️✨
#برزخ_ارباب
#پارت_510
_ با صندلی میزنی تو سر من؟ از دست من فرار میکنی؟ نابودت میکنم، هم تو رو و هم اون پسره ی حرومزاده رو
عجب سگ جونی بود که هنوز چیزیش نشده بود؛ چنان با صندلیِ آهنی محکم تو سرش کوبیده بودم که قطعا هرکی بود مُرده بود اما این فقط یکم از سرش خون اومده بود و سرپا بود!
_ از کارِت پشیمونت میکنم سپیده، کاری میکنم به غلط کردن بیفتی
بعد هم با عصبانیت به ماشین نگاه کرد و خواست به سمتش بره که سریع پاشدم جلوش ایستادم و گفتم:
_ صبرکن
دستش رو روی شونه ام گذاشت و به سمت چپ هولم داد که روی زمین افتادم اما پاشدم به سمتش رفتم، از پشت بازوش رو گرفتم و گفتم:
_ گفتم صبرکن بهراد
با همون عصبانیت زیادش به سمتم برگشت و با صدای بلند گفت:
_ چی زر زر میکنی؟
_ مگه نمیخوای من دنبالت بیام؟
_ آره و اینکار رو هم میکنی
_ میکنم اما به یه شرط
دستش رو توی هوا تکون داد و گفت:
_ تو حق شرط و شروط گذاشتن واسه من رو نداری، فهمیدی؟
_ اگه کاری به کار میلاد نداشته باشی من باهات میام، اما اگه بلایی سرش بیاری به جون مامان بابام قسم خودم رو میکُشم
یقه ام رو محکم گرفت و با دندونایی که داشت با حرص روی هم فشار میداد، گفت:
_ همین که داری واسه نجات دادنش خودتو به آب و آتیش میزنی، من رو عصبی میکنه
|?| ✨??「 ????↬@Romaan__Nab...」
♥️✨♥️✨♥️✨
#برزخ_ارباب
#پارت_511
دستاش رو از یقه ام کنار زدم و بی توجه به خونی که از پیشونیم و دستم میومد، با صدای بلند گفتم:
_ تو کثافطی، تو بی رحمی، تو جون آدمها برات مهم نیست اما من مثل تو حیوون نیستم و دوست ندارم یه آدمی که کاملاً بی گناهه و اصلا به قضیه ی ما مربوط نیست، آسیب ببینه!
دستش رو تو هوا تکون داد و با پوزخند گفت:
_ برو بابا این چرت و پرتارو برا من نبافت
خواست بره که دوباره بازوش رو گرفتم و گفتم:
_ به اون کاری نداشته باش، میام باهات، تا آخر عمرم پیشت میمونم
با تردید نگاهم کرد که چشمام رو روی هم فشار دادم و گفتم:
_ قسم میخورم
_ اگه باز زیر آبی رفتی چی؟
_ من الانم نمیخواستم فرار کنم و فقط بخاطر میلاد اینکار رو کردم
نفس پر صدایی کشید و با عصبانیت نگاهم کرد و گفت:
_ باشه
نفس راحتی کشیدم و تو دلم خدا رو شکر کردم که تونستم راضیش کنم تا با میلاد کاری نداشته باشه اما با جمله ی بعدیش باز کل وجودم رو استرس گرفت!
_ اما این دلیل نمیشه حرصم رو سرش خالی نکنم
با کلافگی دستام رو فشار دادم و گفتم:
_ آخه چه حرصی؟ مگه اون چیکارت کرده که داری به این روز میندازیش؟
دستش رو محکم به پیشونیش کوبید وهمینطور که عین دیوونه ها راه میرفت؛ گفت:
_ تو بخاطر اون از دست من فرار کردی و
1401/11/28 09:46