پارت 4
دوران راهنمایی مدرسم دور تر شده بود بابام برام سرویس میگرفت میرفتم و میومدم اینم بگم از کلاس سوم گوشی جاوا سامسونگ لمسی داشتم
مدیر مدرسه دوستم مامور در کرد منم بخاطر دوستم رفتیم باهم ک منم مسئول کنه و به اصرار ما منم مسئول در شدم روبه روی مدرسه ما یک مغازه لوازم خانگی بود یک پسر چشم سبز کار میکرد امیر حسین خوشگل بود ولی ن مثل امیر من امیر خیلی خاص میدیم چون. دوسش داشتم خلاصه ک امیر حسین اوایل فقط نگاه میکرد منم محل نمیدادم تا اینک چند روزی بود دوتا پسر بودن میومد جلو مدرسه و همش ادا در می آوردم امیر حسین ک دید من دارم نگاه میکنم اشاره کرد ک برو داخل در ببند ماهم در بستیم رفتیم سر کلاس
دوستم مریم از کلاس اول باهم بودیم رفیق فابم بود خیلی دختر شیطونیه هنوزم خیلی شیطونه خلاصه روز بعد گفت اون دوست داره نگا غیرتی میشه برات میگه برو داخل منم خندیدم گفتم با تو بود ن من مریمم گفت الان بهت ثابت میکنم ک تورو میگه رفت از پسره پرسید 😅 اونم گفته بود نه من دوست تو میخوام شماره منو بهش بده مریمم شماره رو گرفت داد به من
اون دوتا پسرا دوباره امدن و شماره دادن به من امیر حسین تا دید به من شماره دادن باهاشون درگیر شد 😑 حالا همون روز ی بود ک خودش شماره داده بود 😂
خلاصه به اصرار مریم من رفتم خونشون ک به امیر حسین پیام بدم ولی دلم راضی نبود به مریم میگفتم به امیر اینجوری خیانت میکنم من اون دوست دارم مریمم میگفت امیر اگ دوست داشتم یک جوری میفهموند بهت امیر دوست دختر داره به تو نگاه نمیکنه من دیدمش با دوست دخترش ولی من باور نمیکردم 🙃
مریمم از گوشی من خودش پیام داد از طرف من
دیگه شب شد و من رفتم خونمون امیر حسین پیام داد دستم یخ بود قلبم تند میزد دفعه اول بود به غریبه پیام میدادم داشتم پیام بازی میکردم ک یهو بابام داد زد
1403/03/22 12:46