من با یکی از دختر خاله هام رفتم و علی با خالش اومده بود و چون ماشین نداشت داییش هم همراهمون اومد .رفتیم و آزمایش دادیم خداروشکر کلاس نداشتن بخاطر کرونا جواب ازمایشا ک اومد مشکلی نبود داییش گفت من آشنا دارم بیاید بریم ی کبابی بعد بریم ب بقیه کارا برسیم بعد اینکه ی چیزی خوردیم چون من کارت ملی نداشتم نمیدونم از کجا گفتن بریم فلان جا ی برگه بگیرین بیارین و واسه کارت ملی ثبت نام کنید رفتین اونجا با علی و داییش چن جا رو امضا کردیم و ی برگه دادن بجای کارت ملی. برگشتیم دختر خالم اینا گفتن اینجا بودیم دیدیم ی خانوم اومد کرکره اینجا رو داد بالا فهمیدیم ارایشگاهه گفتیم الان عروس داریم میتونی اصلاحش کنی اونم قبول کرد بیا بریم اونجا بعد بریم از محضر وقت بگیریم. منم رفتم پدر در اومد تا پشمام تموم شد اشک از چشام میومد فشارم افتاده بود داشتم از حال میرفتم در این حد چون تا حالا صورتمو اصلاح نکرده بودم .اصلاح ک تموم شد ی آرایش ریزیم کرد اومدیم نشستیم تو ماشین خالش علی رو صدا زد ک نگام کنه ماهم با خجالت یکم نگاه هم کردیم رفتیم واسه محضر
علی با داییش رفته بودن وقت بگیرن اومدن گفتن محضر دار گفت بخاطر کرونا فقد صبحا باز میکنیم محضرو الانم وقتش تموم شده آخرین عقد رو میخونم ببندم فردا ساعت هشت صب بیاین .ماهم همگی پکر شدیم ک الان من آرایش خوب داشتم و اینا کاش الان میشد ک گفتن دیگه نمیشه
ما اومدیم خونمون و با دختر .دختر خالم ک پیشم رفته بود بودیم تا شب شب باز زود خوابیدم ک صب خواب نمونم صب زود بیدار شدم ی کوچولو آرایش کردم ک انگار نکردم😂رفتیم محضر .چون کرونا بود و نرفته بودیم بازار اینا هم بزور ی چادر و روسری برام پیدا کرده بودن دیگه مانتو مجلسی اینا نداشتم با همون چادر اینا نشستم تو محضر هم ن آهنگی چیزی هیچی نبود عاقد اومد و خطبه اینا رو خونده تو یکیش گفتن عروس زیر لفظی میخواد مادرش یکم اینور اونور کرد آورد 20 تومن پول داد بهم😐😐😐کارد میزدی خونم در نمیومد گفتن ما این چیزا رو نمیدونستیم .حالا من بله رو گفتم و اکثرا طرف ما بعد عقد عروس داماد خودشون یا با یکی دونفر میرن خرید میگن شگون داره .من خوشحال آماده خرید رفتن بودم دیدم اینا ب هیجاشون نیس هنگ کردم خاله هام گفتن ب مادرش اول عروس ببرین بازار از اونا ببرین خونه اینطوری خوبه مادرش برگشت گفت الان بازار نیس ک همه جا بسته اس و اینا خاله هامم گفتن اونطوری خوب میشد این ک نشد بحثو تموم کردن حالا اومدیم خونشون منم از خجالت نمیدونستم چیکار کنمممم
1403/01/27 00:39